انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: حکایت جذاب مرگ گربه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
حکایت جذاب مرگ گربه 1


حکیمی بر سر راهی می‌ گذشت . دید پسر بچه ‌ای گربه خود را در جوی آب می ‌شوید .
گفت : گربه را نشور ، می ‌میرد !
بعد از ساعتی که از همان راه بر می‌ گشت دید که بعله ... !
گربه مرده و پسرک هم به عزای او نشسته .
گفت : به تو نگفتم گربه را نشور ، می ‌میرد ؟
پسرک گفت : برو بابا ، از شستن که نمرد ، موقع چلاندن مرد !
باحال بود