انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: چشم انتظار::::::
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5
کــــــاش بـــاران بگــیـرد ..

کــــــاش بـــاران بگــیـرد و شیشه بخار کـــــــنـد…

و من هـــمه ی دلتنگیهایم را رویش “ها””کـــــــنـم…

و با گــــوشه ی آســــتـیتنـــم هـــــمه را یـــکـبـاره پــاک کـــــــنـم … و خـــلاص
یه روز عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن با هم قایم باشک بازی می کردن

نوبت به دیوونگی که رسید همه را پیدا کرد اما هر چه گشت از عشق خبری نبود

فضولی متوجه شد که عشق پشت یه بوته گل سرخ قایم شده دیوونگی رو خبر کرد و

دیوونگی یه خار بزرگ برداشت و در بوته ی گل سرخ فرو کرد صدای فریاد عشق بلند

شد وقتی به سراغش رفتند دیدند چشماش کور شده و دیوونگی که خودشو مقصر

می دونست تصمیم گرفت که همیشه عشقو همراهی کنه و از اون به بعد دیوونگی شد عصای عشق
میدانم مدت هاست که ارزان شده ام؛

ولی چانه میزنم تا مفت مرا نفروشی.
مـ✗ـن عاشقــانهـ هایـــم را روی همیــن دیـــوار مجـ✗ــازی می نـــویسـمـ !


از لج تــ✗ـو . . . از لج خـ✗ــودم . . .


که حاضــــر نبودیــ✗ـم یک بار ایـــن هــا را واقعـــی بهـ هــم بگوییـ✗ــمـ....
هر شبی که نیستی آرام آرام پر میشوم از

" تکرار زندگی "

از قوطی خالی قرص هایم روی میز !!!

دوباره مجبورم بخوابم....تنها

در وحشت تنهایی تختی که " خالی مانده از تو "
آن که عاشق است

خوب می‌داند

چه باشکوه است عشق

وقتی بوسه‌ای گل می‌دهد

و لب به لبخند عشق باز می‌گردد

و غنچه "دوستت دارم" می‌شکفد

تو گویی که زمان هم

بر سر گذر عشق باز می‌ماند

تا زیبایی عشق را بنگرد
دلـتـنـگـی هــا

گـاه از جـنـسِ اشـک انـد و گـاه از جـنـسِ بـغـض ؛


گـاه سـکـوت مـی شـونـد و خـامـوش مـی مـانـنـد ؛


گـاه هـ ـ ـق هـ ـ ـق مـی شـونـد و مـی بـارنـد
. . .
دلـتـنـگـیِ مـن بـرایِ تـو امـّـا


حـــسِ غـریـبــی دارد
چه فرق می کند وسوسه سیب یا حوا ...

برای کسی که آدم نیست
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود.

همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت،

مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.

مرد گفت: من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم.

اونکسی که باورت داره

یه قدم جلوتر از کسیه که دوستت داره
فاصله‌ی زمین تا آسمان را

آسمان پُر می‌کند

فاصله‌ی من تا تو را، تو . . .
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5