انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: دل نوشته های غمگین
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
گاهـــــــــــــــــــــــــــــــــــی باید بی رحم بود ...

نه با دوستت .نه با دشمنت ..................

بلکه با خــــــــــــــــــــــــــــودت .......

و چه " بزرگت میکند " .........

آن سیــــــــــــــــلی که خودت میزنی به صورتت..







خـــــــــــــیلی سخته عشــــــــــــقتو تو خیابون

با یکی دیگه ببینی اس ام اس بدی کجایی ؟

بگه تو رختخوابم

بعد از کنارش رد بشی و بگی

مواظب خودــــــــت باش تو خواب راه میری !!!!!!









دیگر نه منی مانده که خوردش کنی

نه نگاهی که خلع صلاحش کنی

.
.
.
چیزی که از من مانده خاطراتم است

گوشه اتاقم

که بال میزند برای گشوده شدن

که بخوانی تمام حرفهای نگفته ام

فقــــــــــــــــــــــــــــــــــــط

یه خواهش !!! نوشته هایم را خورد نکن ..







من کمی آشفته

کمی دلسرد

کمی دلشکسته

ولی خــــــــــــــــــیلی

دلرحم

دلسوز.
.
. حرف که میزنی

همه را ..هر چیزی را

دروغ ..راستت

را از عمق چشمانت میفهمم

پس نگو دوستم داری !!






♥♥

کمی آرام تر باش،،

بگذار دلهایمان تصمیم بگیرند..

تا قیامت دست هایم را محکم بگیر

دست هایت که شل میشوند،

بندی در دلم پاره میشود..

مگر دلهایمان چند بند دارند؟

نگذار تار و پودم از هم بشکافد

که دیگر هیچ قالی بافی آنرا رفو نمیکند







از زندگـــــی کسی حذف شدم ؛


کــــه برای داشتنش


خیلی ها را


از زندگــــــی ام حذف کرده بودمــــــــ . . . . . . .







ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪﻥ :


ﭼﺮﺍ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ؟

ﮔﻔﺖ : ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﭘﺸﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﺮﻭﺱ ﻋﺸﻘﺖ

ﺑﻮﻕ ﺯﺩﯼ...؟







دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد

چشمان پسر پر از اشک میشود

رو به دختر می ایستدو میگویید :

او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم

دختر سرش را پایین می اندازد

پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی

ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟

دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد







محکمتر از آنم که برای تنها نبودنم .....

آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام .........

برایت به زمین بکوبـــــــــــــــم..






اسمش را می گذاریم دوست مجازی



اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته



خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند


وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد


وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش

نگرانش می شوم


دلتنگش می شوم


وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود



مطمئن می شوم که حقیقیست


هرچند کنار هم نباشیم


هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،


من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم


هرکجا که باشد
خوب بودن ولی بی زحمت بین هر کدومشون با ستاره یا یه چیزه دیگه فاصله بزار قاطی نشه