انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: اسـ امـ اسـ جدآییــــــــــــــــــT_T
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
اگه می دونسنتی قطره ی بارون هنگام جدا شدن از ابر چه حسی داشت !
اگه می دونستی یه بندر هنگام رفتن کشتی ها چقدر تنها میشد !
اگه می دونستی درخت کاج هنگام پر کشیدن پرنده ها چقدر غمگین می شد !
اگه می دونستی با رفتنت چه آتیشی به جونم کشیدی اینقدر راحت نمی گفتی : خداحافظ …
.
.
.
برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !
تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر …
برو با یک « من » دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !
.
.
.
میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی ولی هیچوقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با خداحافظی بعضی ها از چشمت جاری میشه
.
.
.
او می رود دامن‌کشان
او می رود دامن‌کشان
او می رود دامن‌کشان
من…
زهر ِ تنهایی چشان…
و سالهاست،
…رفتنش هر غروب ، در ذهنم تکرار میشود
.
.
.
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم . . .
اسـ امـ اسـ جدآییــــــــــــــــــT_T 1
این روزها پارو را رها کرده ام و دراز شده ام کف قایقی معلق که به هیچ کجا نمی رود !
.
.
.
می خندم!
دیگر تب هم ندارم
داغ هم نیستم
دیگر به یاد تو هم نیستم
سرد شده ام
سرد سرد
نمی دانم
شاید…
شاید دق کرده ام!
کسی چه می داند…
.
.
.
لحظاتی هست که هیچ چیز این زندگی قانعت نمی کند
و فقط و فقط نیاز به اندکی مردن داری !
.
.
.
حس رنگ زرد چراغ راهنمایی رانندگی رو دارم که هیچکی بهش “تـــــوجـــــه” نمیکنه !
.
.
.
دلگیرم
از دنیآ و روزگآرش
از بی کسی هآ و سکوت هآ!
این منم که اینگونه خسته ام
منی که همیشه خوب بودم و خندآن
منی که خنده هآیم مثآلی بود به مثآل ضرب المثل!
نمی توآنی بفهمی و البته عجیب هم نیست برآیم!
چون “تـو”، “من” نیستی!
پس لطفا قضآوتم نکن…
.
.
.
حس پرنده ای رو دارم که از قفس آزاد شده اما پرواز از یادش رفته !
.
.
.
خدایا خسته ام!
از غریبــه بــودن بیــن ِ این آدمـ ها
از بـے کسـے
از ایـــن کـه از جنـس ِ آدمـ های اطرافــم نیستــم
از اینکه همه تا میفهمــن از خودشــون نیستــم
رفتارشــون باهامـ عوض میشـه
خدایــا!
تو بـا مــن باش..
.
.
.
.
برای سفر به گذشته نیازی به ماشین زمان ندارم …
منِ خسته با یک نخ سیگار و چند پک عمیق ، هر روز به گذشته سفر میکنم !
.
.
.
چگونه استـــ حال من…
با غمـــ ها می سازمــــ…
باکنایه ها می سوزمــــــــــ…
به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ…
لبخندی تـــلخـــــــ….
خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا…
می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…
از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی
فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر
فقط یک قبـــــــــــــــر…
در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ
خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ…
.
.
.
تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم
هیچکس مرا به یاد نمی آورد
این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم . . .
.
.
.
خدایا مرا چه طعمی آفریدی
که همه از من زود سیر میشوند . . .
.
.
.
ڪـا ش میشـد
خودمو یـﮧ جایی جا بذارم
و
برگـردم ببینم…
دیگه نیستم
.
.
.
پروانه ی من در تاری افتاده است که؛
عنکبوتش “سیر” است؛
نه می تواند پرواز کند؛
نه می میرد …!
.
.
.
خــــدایــا یــه بُــــر بــه ایــن زنــدگیــمون بــزن
شایــد دو تــا حکــم افتــاد دستمــون
که هــر نامــــردی آســش رو بــه رخ مــا نکــشــه
.
.
.
خَـــــــــــسته ام
ولـــــــــــــــی هَــــــــــنوز
بــــــوی دوســــــــــتت دارم میـــــــــدهم …
.
.
.
خدایا
گله نمیکنم…
ولی کاسه ام را اینقدر خالی دیده ای
که هر چه خواسته ام را
در کاسه ام میگذاری!
.
.
.
باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد ،
آنقدر که یکی از این شب های لعنتی آغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید ؛
هیچ نگوید و هیچ نپرسد فقط مرا در آغوش بگیرد
بعد همانجا بمیرم تا نبینم روزهای آینده را …
روزی که دروغ میگوید ،
روزی که دیگر دوستم ندارد ،
روزهایی که دیگر مرا در آغوش نمی گیرد
و روزی که عاشق دیگری می شود
.
.
.
گآهی دِلــَت نــِمیخوآهــَد . . .
دیــروز رآ بِه یآد بــیآوَری . . .
اَنگــیزه ای بــَرایِ فــَردآ هـَم نــَدآری . . .!!
وَ حآل هــَم کِه . . .
گآهی فــَقــَط دِلــَت میخوآهــَد . . .
زآنوهایــَت را تــَنگ دَر آغوش بــِگیری . . .
وَ گوشــِه ای اَز گوشــِه تــَرین گوشـِه ای کِه می شــِنآسی . . .
گریـــه کنی . . .
.
.
.
تمام آرزوی امشب من ، ندیدن فرداست …
.
.
.
حس آن ته سیگار مچاله
حس آن شاخه شکسته روی زمین
حس بیمار در کما رفته
حس آن بره که گرگ نشسته برایش به کمین
حس تنهایی و رخوت
حس جان دادن تو خلوت
حس مرگ دارم امشب !
.
.
.
گل گرفته ام تا اطلاع ثانوی در قلبم را ، لطفا نگوید کسی “دوستم داشته باش”
این یک قلم جنس را نداریم … تمام شد … من تعطیلم !
.
.
.
پـــایــیـــز اســـتـــ ؛
انـــار نیــســتــم کــه بــرســم بــه دســـتــهــای تـــو
بــرگـــم…
پــر از اضـــطـــرابــ افـــتـــادنــــم
.
.
.
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
پشتــــــــ ایـن چهــــره ی آرام،
در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!
نـــه نمیــــدانــــی!
هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد
ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام
چقــــدر خستـــــــه ام میـــکنــد…!
.
.
.
چقدر غریب !
هیچکس انگار هوای هیچکس را نمیکند!
یخ کرده زمین از بی هوایی …
.
.
.
هر روز میمیرم
هر روز میشکنم
هر روز میگریم
هر روز میـ …
روزها تکراریست یا افعال من ؟!
خسته ام از این میـ … ها…
.
.
.
زندگیمون شده سریال
امروز خودشو میبینیم فردا تکرارشو !
.
.
.
هنوز منتظرم
وسط یک شب بارانی
که از شدت تب عرق کرده ام
بیدارم کنی و
بگویی
چیزی نیست
خواب می دیدی…
.
.
.
دلم هوای خودم را کرده است
ایــن روزهـــا
بیشــتر از هــر زمــانی
دوسـت دارم خــودم باشــم !!
دیگــر نـه حــرص بدســت آوردن را دارم
و نه هـــراس از دســت دادن را ..
هرکـــس مـــرا میـــخواهد بـخـــاطــر خــودم بخواهــد
دلــم هـــوای خـــودم را کـــرده اســت ..
همین…
.
.
.
.
دلـَم یـک تـَصـادُف جـدی می خواهـد!
پُـر سـر و صـدا،
آمبـولانـس ها سـَراسیـمه شـوند و
کــار اَز کــار بـــَــگـذَرَد…!
.
.
.
همیشه هم قافیه بوده اند، “ســ ـ ـیب” و “فریـ ـ ـب”!
همانند سیبی که آدم و حوا را فریب داد و حالـــا هم با هم میگوییم
“سیــــــــ ــب”
و دوربین های عکاسی را فریب میدهیمـــ
تا پنهان کنیم اندوهمان را پشت این لبخند مصنوعی…
.
.
.
کَم آوَرבه ام …!
خـבایـ ـا اَعـ ـصابٍ مَن
فاحـ ــشـﮧ نـ ــیست
کـﮧ روز وَ شَـ ـب
مورב تَجـ ـاوز قـَ ـرارَش میـבهند

اسـ امـ اسـ جدآییــــــــــــــــــT_T 1
همیشه جرات عاشقانه جدا شدن رو داشته باش
اما حقارت به زور نگه داشتن رو به دوش نکش
.
.
.
کار سختی پیش رو دارم : بعد از رفتنت باید زنده بمانم !
.
.
.
عیسی را،
به صلیب هم نمی کشیدند ،
می کشتند
مثل تو،
که اگر مرا از یاد نمی بردی ،
می رفتی
.
.
.
هنوز هم مثل انشاهای دوران دبستان با نتیجه گیری مشکل دارم . . .
“ چرا رفتی ؟ ”
.
.
.
ســـوم
هفتــــم
چهلـــم
ســـــال . . .
چنـــد ســــال دیگــــر
بایــــد عــــزادار نبـــودن هایـــــت باشــــــم . . .؟
.
.
.
فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد …
فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد …
فقط رفت … فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت : راحت شدم …
.
.
.
یادت هست…؟!
روزی پرسیدی این جاده کجا میرود…؟!
و من سکوت کردم…
دیدی …! جاده جایی نرفت…!
آن که رفت ، تو بودی
راهی نمیبینم ، آینده پنهان است اما مهم نیست
همین کافیست که تو راه را میبینی و من تو را  . . .
.
.
.
من زبان برگ ها را می دانم …
مثلا “خش خش” یعنی “امان از جدایی”
پیش از جدایی از درخت هیچ برگی خش خش نمی کند …
.
.
.
آن روز که تو رفتی
از آن سو
و من هم از این سمت،
دنیا به دو پاره شد
به سویی و به سمتی
.
.
.
از روزهای رفته نگو
روزهای مانده را تعریف کن
با چند ماه خداحافظی کنم
به چند خورشید سلام
تا بیایی …. ؟!
.
.
.
.
روزی ازم پرسیدی بزرگترین آرزوت چیست ؟
گفتم بر آورده شدن آرزوی تو !
ولی ندانستم آرزوی تو جدایی از من است . . .
.
.
.
آنـــــقـَـدر پـُشــتـــِ سـَـرَت آب ریخــتــمــــ…
کــ ه تَـمـامـــِ کـوچـه سـَـبـز شـُـد !
پـــس چـِـرا نـیـامـدی ؟!
.
.
.
هوای بوی تنت را کرده ام ، می دانی . . .
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است . . . !
.
.
.
همه یهویی ها خوبن :
یهویی بغل کردن
یهویی بوسیدن
یهویی دیدن
یهویی سورپرایز کردن
یهویی بیرون رفتن
یهویی دوست داشتن
یهویی عاشق شدن
اما امان از یهویی رفتن !
.
.
.
پرنده ی مهاجری که مقصودش کوچ است؛
به ویرانی لانه اش فکر نمی کند!
.
.
.
ابراهیم که نیستم میگذاری میروی …
این آتش نبودنت بر من گلستان نخواهد شد !!!
.
.
.
رهایم کردی چرا که برهنگیت را نجوییدم ،
بوسه هایت را نطلبیدم و طعم گس گناه را نچشیدم !
رهایم کردی چرا که عشق ورزیدم !
.
.
.
از تراکم ابرها می ترسم
می روی
چتری برایم بگذار
تنها
زیر شلاق باران می ترسم
.
.
.
ای کاش آشنایی ها نبود یا به دنبالش جدایی ها نبود
یا مرا با او نمی کردی آشنا یا مرا از او نمی کردی ، جدا . . .
.
.
.
.
رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم
دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد
وابستگی ام را به تو باور کردم . . .
.
.
.
او می رود دامن‌کشان
او می رود دامن‌کشان
او می رود دامن‌کشان
من…
زهر ِ تنهایی چشان…
و سالهاست،
…رفتنش هر غروب ، در ذهنم تکرار میشود
.
.
.
.
مات شدم
از رفتنت !
هیچ میز ِ شطرنجی هم درمیان نبود
این وسط فقط یک دل بود
که دیگر نیست!
.
.
.
ای کاش . . .
قانون همه ی دوستی ها این بود :
یا رفاقت تعطیل ..
یا جدایی هرگز ..!
.
.
.
دردناک ترین جدایی ها آنهایی هستند که،
نه کسی گفت چرا و نه کسی فهمید چرا !
.
.
.
آتش زدن به یک “سرنوشت”
کبریت نمی خواهد که !!
“پـــا” می خواهد …
که لگد بزنی به همه دارایی یک نفر …
و …
بـــــــــروی .. !!
.
.
.
هوا بارانی ست ولی شیشه ؛ چرا بخار نمیگیری ؟
نترس ؛ رفت … دیگر اسمش را رویت نمی نویسم !
.
.
.
جـــدایــی مــان ؛
هیــچ یکـــ از تشــریفــاتــــ آشــنایمــانــــ را نــداشتـــ
فقــط تــو رفـــتــی
و منــــ ســعیــــ کـــردمـــ
ســـ ــنگــــ دل بــاشـــمــــ
.
.
.
صدای پای تو که می روی
و صدای پای مرگ که می آید…
دیگر چیزی را نمی شنوم !
.
.
.
درد دارد…
وقتی با نسیمی برود…
کسی که به خاطرش به طوفان زده ای…
.
.
.
نباشی؛
برای ِ من هیچ اتفاقی نمی‌افتد!
فقط گاهی موهایِ صورتم سفید می‌شود
گاهی موهایِ سَرم می ریزد . . .
.
.
.
.
چشمان مرا به چشمهایش گره زد
بر زندگیم رنگ غم و خاطره زد
او رفت ولی نه طبق قانون وداع
یکبار فقط به شیشه ی پنجره زد . . .
.
.
.
خنک شدى ؟
اما من هنوز داغم از رفتنت در این سرماى بى رحم !
.
.
.
درنگ
عجب دنیای عجیبیست!
رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود
زمانی که گفتی”برو”
چقدر عاشقانه می شد ، اگر نقطه اش بالا بود . . .
.
.
.
بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود
چه بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی که روزی بی اجازه وارد آن شده بودی…
من سوگوار نبودنت نیستم !!
من شرمسار این همه تحملم …

اسـ امـ اسـ جدآییــــــــــــــــــT_T 1
آنقدر تاوان اشتباهات تو را دادم که بی شرمانه مرا مقصر تمام اشتباهاتت پنداشتی...