انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: وقتی که میگن زن شیطون رو هم درس میده قبول کن!! (طنز)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
[rtl]دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
رو ی وسوسه اش کنی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
که دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
هم سرش را طلاق دهد ؟
[/rtl]
[rtl]شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است[/rtl]
[rtl]پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد[/rtl]
[rtl]پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد[/rtl]
[rtl]سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن[/rtl]
[rtl]زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :[/rtl]
[rtl]چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید[/rtl]
[rtl]و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد[/rtl]
[rtl]سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم[/rtl]
[rtl]و آن زن گفت :کمی صبر کن[/rtl]
[rtl]نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!![/rtl]
[rtl]شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟[/rtl]
[rtl]آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت[/rtl]
[rtl]همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.[/rtl]
[rtl]و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد!![/rtl]
لآیک**
فوق العآده بود !!! ((:

از زن ها بترسید ! :V
زن ها از آنچه فکر میکنید زرنگ تر اند !!! :|||
خوب بود
خوشم اومد.ما اینیم دیگه
عالی بود Heart
دمت گرم
Big GrinBig GrinBig Grin
خیلی باحالیSmileSmileTongue
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
صفحه‌ها: 1 2