انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: میمون و کلاه فروش(طنز)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید… که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمون ها هم کلاه ها را به طرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدربزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین
انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می کنی فقط تو پدربزرگ داری؟!
عالی بود ممنون بازم بذار البته تکراری نباشه
خیلی با حال بود ممنونTongue
به يه بار خوندنش می ارزيد........مرسيييييييييييييي..........
خوب بودSmileSmileSmileSmile
جالب و جدید بود مرسی
قسمت اولش را خونده بدم تو كتابي و قسمت دوماش را (راست بگو)از خودت در نياوردي‌ ؟

مي رم دماغ گنده را بزنم و بيامBig GrinBig GrinBig Grin
حال نکردم بخونم ولی فکر کنم داستان جالبی باشهConfusedBlushBig Grin
مرسی خوب بود باز بزار
ايوللللللللل

خيلي خوب بود فكم افتادExclamationIdea
صفحه‌ها: 1 2