20-06-2014، 17:08
باز باران بی ترانه
گریه هایم بی بهانه
می خورد بر سقف قلبم
یادم آرد روی ماهت
باورت شاید نباشد
که دلم تنگه برایت . . .
قسم به آیه ی چشمت ، به خوبیت به صفایت / دوباره مثل همیشه ، دلم گرفته برایت . . .
اینجا زمین است ، ساعت به وقت انسانیت خواب است ، دل عجب موجود سخت جانی است ! هزار بار تنگ میشود ، میشکند ، میسوزد ، میمیرد ! و باز هم میتپد . . .
من دل شکسته ، با این فکر خسته ، دلم تنگته . . .
با چشم های نمناک ، تر و ابری و پاک دلم تنگته . . .
ببین که چه ساده ، بدوت اراده ، دلم تنگته . . .
می نویسم باران ! می نویسم سرما ! می نویسم غم و اندوه و نفس ! می نویسم احساس ، تا بدانی دل من بی تو گلم میمیرد و بدان دل سرد است و کمی بارانی ، غم سراسر دل من پر کرده ، کاش اینجا بودی . . .
به دلتنگی هایم دست نزن
می شکند بغضم یک وقت !!
آنگاه غرق می شوی در سیلاب اشکهایی که بهانه ی روان شدنش هستی !!
دلم تنگ است این شبها، یقین دارم که می دانی
صدای غربت من را از احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
بیا ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی . . .
سرم را شاید بتوانند گرم کنند دیگران
اما وقتی تو نیستی هیچ کس نیست دلم را گرم کند !
دلتنگم . . .
دلتنگم ! اما تو را طلب نمیکنم ، نه اینکه بی نیازم ، صبورم !
دلتنگی فقط یک اسم مستعار است برای تمام حس هایی که اسمشان را نمی دانیم و هر کدامشان برای خود یک دلتنگی اند . . .
در قید غمم ، خاطر آزاد کجایی ؟
تنگ است دلم ، قوت فریاد کجایی ؟
با آنکه ز ما هیچ زمان یاد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی ؟
پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال
لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را ، وقت دلتنگی خود دارم و بس . . .
با حس عجیبی ، با حال غریبی دلم تنگته . . .
پر از عشق و عادت ، بدون حسادت دلم تنگته . . .
گله بی گلایه ، بدون کنایه ، دلم تنگته . . .
پر از فکر رنگی ، یه جور قشنگی ، دلم تنگته . . .
من دلم برای آن شب قـشنگ . . .
من دلم برای جاده ای که عاشـقانه بود . . .
آن سیاهی و سکوت . . .
چشمک ســـــتاره های دور . . .
من دلم برای او تنگ است . . .
گریه هایم بی بهانه
می خورد بر سقف قلبم
یادم آرد روی ماهت
باورت شاید نباشد
که دلم تنگه برایت . . .
قسم به آیه ی چشمت ، به خوبیت به صفایت / دوباره مثل همیشه ، دلم گرفته برایت . . .
اینجا زمین است ، ساعت به وقت انسانیت خواب است ، دل عجب موجود سخت جانی است ! هزار بار تنگ میشود ، میشکند ، میسوزد ، میمیرد ! و باز هم میتپد . . .
من دل شکسته ، با این فکر خسته ، دلم تنگته . . .
با چشم های نمناک ، تر و ابری و پاک دلم تنگته . . .
ببین که چه ساده ، بدوت اراده ، دلم تنگته . . .
می نویسم باران ! می نویسم سرما ! می نویسم غم و اندوه و نفس ! می نویسم احساس ، تا بدانی دل من بی تو گلم میمیرد و بدان دل سرد است و کمی بارانی ، غم سراسر دل من پر کرده ، کاش اینجا بودی . . .
به دلتنگی هایم دست نزن
می شکند بغضم یک وقت !!
آنگاه غرق می شوی در سیلاب اشکهایی که بهانه ی روان شدنش هستی !!
دلم تنگ است این شبها، یقین دارم که می دانی
صدای غربت من را از احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
بیا ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی . . .
سرم را شاید بتوانند گرم کنند دیگران
اما وقتی تو نیستی هیچ کس نیست دلم را گرم کند !
دلتنگم . . .
دلتنگم ! اما تو را طلب نمیکنم ، نه اینکه بی نیازم ، صبورم !
دلتنگی فقط یک اسم مستعار است برای تمام حس هایی که اسمشان را نمی دانیم و هر کدامشان برای خود یک دلتنگی اند . . .
در قید غمم ، خاطر آزاد کجایی ؟
تنگ است دلم ، قوت فریاد کجایی ؟
با آنکه ز ما هیچ زمان یاد نکردی
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی ؟
پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال
لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را ، وقت دلتنگی خود دارم و بس . . .
با حس عجیبی ، با حال غریبی دلم تنگته . . .
پر از عشق و عادت ، بدون حسادت دلم تنگته . . .
گله بی گلایه ، بدون کنایه ، دلم تنگته . . .
پر از فکر رنگی ، یه جور قشنگی ، دلم تنگته . . .
من دلم برای آن شب قـشنگ . . .
من دلم برای جاده ای که عاشـقانه بود . . .
آن سیاهی و سکوت . . .
چشمک ســـــتاره های دور . . .
من دلم برای او تنگ است . . .