30-06-2014، 10:14
دختر کوچولو وارد
بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت[/font]:
[font="]مامانم گفته چیزهایی
که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش[/font]...
[font="]بقال کاغذ رو گرفت و
لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت[/font]:
[font="]چون دختر خوبی هستی
و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری[/font].
[font="]ولی دختر کوچولو از
جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلاتها خجالت
میکشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار[/font]"
[font="]دخترک پاسخ داد:
"عمو! نمیخوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمیشه شما بهم بدین؟[/font]
"
[font="]بقال با تعجب پرسید[/font]:
[font="]چرا دخترم؟ مگه چه
فرقی میکنه؟[/font]
[font="]و دخترک با خنده ای
کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره[/font]!
بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت[/font]:
[font="]مامانم گفته چیزهایی
که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش[/font]...
[font="]بقال کاغذ رو گرفت و
لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت[/font]:
[font="]چون دختر خوبی هستی
و به حرف مامانت گوش میدی، میتونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری[/font].
[font="]ولی دختر کوچولو از
جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلاتها خجالت
میکشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار[/font]"
[font="]دخترک پاسخ داد:
"عمو! نمیخوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمیشه شما بهم بدین؟[/font]
"
[font="]بقال با تعجب پرسید[/font]:
[font="]چرا دخترم؟ مگه چه
فرقی میکنه؟[/font]
[font="]و دخترک با خنده ای
کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره[/font]!