انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: چه کسی آل.................دارد?
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
چمدانش را بسته بودم.  

با خانه سالمندان هم،  هماهنگ شده بود يک ساک هم داشت با يک قرآن کوچک،

کمي نان روغني، آبنات قيچي و کشمش چيزهايي شيرين، براي شروع  آشنايي

گفت: مادر جون، من که چيز زيادي نميخورم يک گوشه هم که نشستم

نميشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ  ميشه !

گفتم: مادر من، دير ميشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرند

گفت: کيا منتظرند ؟ اونا که اصلا  منو نميشناسند ! و ادامه داد:

آخه اونجا مادرجون، آدم دق ميکنه ها، من که اينجا  به کسي کار ندارم.

اصلا، اوم، ديگه حرف نمي زنم. خوبه ؟ حالا ميشه بمونم ؟

گفتم: آخه مادر من، شما داري آلزايمر مي گيري! همه چيزو فراموش مي کني.

گفت: مادر جون، اين چيزي که اسمش  سخته رو من گرفتم، قبول  تو چي ؟

تو چرا همه چيزو فراموش کردي دخترکم؟!

خجالت کشيدم، حقيقت داشت، همه  کودکي و جواني ام

و تمام عشق و مهري را که نثارم کرده  بود، فراموش کرده بودم .

اون بخشي از هويت و ريشه و هستي ام  بود،

و راست مي گفت، من همه را فراموش کرده ام .

زنگ زدم به خانه سالمندان، که نمي رويم

توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب هاي چروکيده  و نگاه مهربانش را نداشتم،

گفت: بخور مادر جون، خسته شدي هي ساک را  بستي و بازکردي
دست هاي چروکيدشو بوسيدم و گفتم:

مادر جون ببخش، حلالم کن، فراموش كن

اشکش را با گوشه رو سري اش پاک کردو گفت:

چي رو ببخشم مادر، من که  چيزي يادم نمي ياد

يعني شايد فراموش ميکنم ! گفتي چي  گرفتم ؟ آل چي

زير لب ميگفت: من که ندارم ولي گاهي  چه نعمتيه اين آلزايمر!!
عالی بوددددددد