انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان کوتاه:لالایی!(بخون واقعیت داره وحتی گریه دار)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
لالایی



زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز ...

پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.
پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود ! cryingcrying
اتنا جون ببخشید دوستی من کلی خندیدم اخه که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟Huh
خدایا التماست میکنم
همه ی دنیایت ارزانی دیگران
ولی آن که مال من است
مال دیگری نباشد p.n

مرسی ممنون. ولی ناراحت کننده بود .
آره ديگه...آدما تا وقتي كه هستن قدرشونو نميدونيم ولي وقتي ميميرن...Dodgy
اسپم ها پاک شدند.
از این پستا نذارید .ادم گریش میگیرهcryingcryingcrying
خدایا یه کاری بکن قدر لحظه ها رو بدونیم
خدا می خواسته اون فقط یه لالایی داشته باشه!UndecidedSad
مردها همیشه عوضی ان.واقعا قشنگ بود قلبم یهو اتیش کشیدHeartcryingcrying
مردي گفت خوشحالم كه رنم خروپف ميكشد زيرا ميدانم زندهاست.