انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: سيندرلا در خيابان جردن
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
!!!!! پيشگفتار !!!!! كليه اسامی اين داستان به صورت اتفاقی انتخاب شده اند. .بالاخره واسه نوشتن اين داستان بايد چنتا اسم به كار می برديم كه از شانس خوب يا بد بعد از قرعه كشی به اين اسامی رسيديم.!!! پس خانمهای محترم لطفا بيخيال!!!!!

سيندرلا در خيابان جردن

يکی بود يکی نبود غير از خدای مهربان هيچکس نبود.

در زمانهای جديد دختری بود به نام سيندرلا كه به چشم قهرمان قصه ای خيلی محشر بود. سيندرلا به همراه نامادری خود و دخترانش به اسمهای آناستازيا و گرازيلا در يكی از فرعی های جردن زندگی می نمود .(البته همون طوری كه خودتان بهتر می دانيد اين اسامی قديميشان بوده و چون ثبت احوال به آنها گير داده بود كه اساميتون معنی ندارد پس ناچاربه تعويض اسامی خود شدند.به اين ترتيب سيندرلا به عاطفه. اناستازياو گرازيلا به سحر و مريم تغيير نام دادند.!!! و مادر آنها هم به علت عارضه جو گيری اسم مستعار رويا رو برگزيد!!!!!)

هنگامی كه عاطفه نوزادی بيش نبود مادرش را كه از نويسندگان و روشنفكران دوره خود بود به خاطر بيماری سل از دست داد.پدرش كه بر خلاف مادر انسانی عاقل و بازاری بود برای نگهداری از عاطفه و روشن ماندن اجاق گاز منزل با مادر مريم و سحر ازدواج نمود.اما روزگار نامراد كه قصد داشت حال عاطفه را بگيرد بر وفق مراد نگذشت و پدر عاطفه كه مردی نجيب و پاكدامن بود در اثر بيماری ايدز در گذشت.

پس از آن بود كه نامادری و دخترانش چهره واقعی خود را نشان دادند و به آزار و اذيت عاطفه پرداختند.آنها پس از آنكه تمام ثروت پدر عاطفه را خرج ليپوساكشن و جراحی پلاستيك بخشهای خود نمودند به مفلسی افتادند و از آن پس نامادری عاطفه از طريق انتقال ويروس ايدز به ديگران ( ازطريق دندان پزشكي! ) معاش خانواده را امرار می نمودند.

نامادری و دخترانش هيچ يك از حقوق عاطفه را به رسميت نمی شناختند.آنها نه تنها اجازه خريد يك يك خط تلفن همراه را به عاطفه نداده بودند حتی اجازه نمی دادند اين دختر معصوم ساعت ۱۲ شب به بعد با تلفن حرف بزند. با اين وجود عاطفه هيچ اعتراضی نمی كرد. زيرا می دانست مريم و سحركه از نظر زيبايی شبيه فمنيست ها بودند به باربی بودن او و چشمان لنز سر خود و موهايی كه دكلره خدايی بود حسادت می كردند.

عاطفه روزها را به تماشای برنامه های ماهواره و شب ها كه پارازيت ها شروع می شد را به نظاره سريال كمر بندها را ببنديد می گذراند! مريم و سحر هر روز صبح برای شركت در كلاسهای دانشگاه به دانشگاه هنر می رفتند. اما عاطفه هر روز را در تنهايی و غريبی به شب می رساند. تنها دوستان او چهار موش نه چندان كوچك جوب بلوار كشاورز بودند كه شهردار تهران (سهيل )قرار بود بعد از رسيدگی به كار مديران و همكاری با شخصی به نام مهران در پيدا كردن دختران نه چندان شايسته وغيره و ذالك فكری نيز به حال آنها بكند و همچنين يك سگ سفيد ناز نجس.

دوستان عاطفه چند بار از او خواسته بودند تا او را از اين فلاكت و بدبختی نجات بدهند.اما عاطفه به خاطر آن قلب مهربان و كوچكش و البته بالارفتن مبلغ ديه هرگز حاضر نبود آسيبی به نامادری و دخترانش برسد.

سگ سفيد ناز نجس از عاطفه خواسته بود تا اجازه دهد پاچه رويا رابگيرد و موش های نه چندان كوچك منتظر اشاره عاطفه بودند تا در غذای رويا و دخترانش بی تربيتی كنند تا نسل فساد و تباهی را از خيابان های جردن برچينند.

البته آنها چندين بار دور از چشم عاطفه پاچه شلوارهای مريم و سحر را نيز جويده و كوتاه نموده بودند.اما آن دو بی توجه به اين حركت موشهای نه چندان كوچك!شلوارها رو می پوشيدند و آنها رو مد نيز نموده بودند.

حتی يك بار يكی از اين موشهای نه چندان كوچك به عاطفه گفت: من امروز از داروخانه هلال احمر چند بسته مرگ من خريدم. آنها را در غذای اين بدجنس ها بريز و خود را راحت كن.

اما عاطفه نه تنها اين پيشنهاد را نپذيرفت بلكه از موش خواست ديگر هيچ وقت حرف نزند زيرا می خواست قصه اش رئال باشد.

اما از آنجايی که هرکس نان قلبش يا آب قلبش يا يک چيزی در همين مايه ها رو ميخورد زندگی روی خوش خود رو نيز به عاطفه نشان داد.يک روز صبح که عاطفه برای خريد بربری فانتزی به خيابان رفته بود آقازاده ی روياهاش سوار بر ماکسيمای سفيد در خيابان می بيند...
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
25r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r3025r30
طولانی بود نخوندم....ولی حتما خوب بود مرسیSmile
بدک نبود
جالب بود
سپاسیدم
خيلي طولاني بود ConfusedUndecidedنخوندم ولي سپاسيدمWink
جالب بود.res2
Big GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig GrinBig Grin
سیندرلا به این سبک ندیده بودیم Exclamation عجب