انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: شرلي تمپل
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
شرلي تمپل 1

در سال 1934 كه هر فيلم تمپل كوچولو بينندگان را به وجد مي آورد و از گيشه هاي آثار او پول مي باريد، آكادمي علوم سينمايي و هنرهاي تصويري

يعني نهاد اهدا كننده جوايز اسكار براي ارج نهادن بر نقش و سهم فراوان تمپل در چرخه هاي كاري و اقتصادي هاليوود آن هم در ايام موسوم به ديپرشن

(كسادي شديد اقتصادي و افزايش تورم و موج بيكاري در دهه 1930 يك جايزه ويژه و به واقع يك اسكار كوچك و مينياتوري را به تمپل اهدا كرد و

همه معترض شدند كه كمتر انسان ديگري در آن شرايط ناگوار و تلخ و پرستيز مي توانست با شيريني وجودش چون تمپل به انسان ها

اميد براي ادامه زندگي بدهد و روحيه را به آنها بازگرداند.

حتي وقتي تمپل با آن سيماي كودكانه و صداي ريز و بچه گانه تر در جريان يك فيلم آوازي مي خواند، از آن هم استقبال مي شد و به

آرامي مردم آمريكاي شمالي در سيماي او انساني را يافتند كه مي توانند هر مشكلي را

با فكر كردن درباره كارها و حركات كودكانه پاكش حل شده ببينند و آوازه شهرت او به سرعت به اروپا هم رسيد.

از به ياد ماندني ترين فيلم هاي" شرلي" تمپل مي توان به 4 كار مشتركي كه با " بيل بوژانگلس رابينسون" بازي كرد، اشاره اي

داشت و جالب تر اين كه اين همبازي يك هنرمند سياه پوست روي صحنه و 50 سال از شرلي مسن تر بود. اولين كار مشترك آن

ها فيلمي بود به نام "سرهنگ كوچك" كه اين دو مزاحمان و سدهايي در برابر كاراكتر لونل باريمور معروف بودند و وقتي هم كه مسئله

رقابت با رابينسون در حركات هماهنگ روي صحنه پيش مي آمد، تمپل كه در آن زمان 7 سال بيشتر نداشت، باز هم كم نمي آورد و مغلوب

رابينسوني نمي شد كه قرار بود استاد در پاكوبيدن ريتميك روي صحنه و يك كار كشته در فيلم هاي موزيكال باشد.

همكاري چشمگير اين دو هنرمند به شدت متضاد در فيلم هاي "كوچك ترين شورشي" و " ربه كاري مزرعه ساني بروك" تكرار شد

و اين دو بدون اينكه از قبل طرحي در اين خصوص ريخته شده باشد، به اولين زوج موفق هنري سياه پوست_سفيد پوست در آمريكايي

تبديل شدند كه برخلاف ادعاهاي دروغين اش همچنان سرشار از ظلم به سياهان و تعدي به حقوق آنان است و آرامش و حتي حق

زندگي را از آن ها دريغ مي كرد و همچنان ميكند.

دو فيلم ديگر شرلي تمپل كه در 1937 اكران شدند و محبوب خود وي بودند، يكي "وو ويلي وينكي" به كارگرداني جان فورد معروف بود كه

وي در آن يك مقر جنگي بريتانيا را در هند تسخير ميكند و ديگري فيلمي به نام "هايدي"

كه به آرامي به يك كار كلاسيك در اين حرفه و هنر تبديل شد.

تمپل در اولين فيلم خود كه مخاطبان آن به طور مستقيم كودكان بودند و "Curly Top" نام داشت، آوازي

خواند كه به يكي از محبوب ترين ترانه هاي روز تبديل شد و اين به سال 1935 بود و يك سال بعد از آن در كنار جك هيلي

در " دختر بچه ثروتمند بينوا" ايفاي نقش كرد و اين را از بهترين فيلم هاي او مي دانند و لئوناردو مالتين تحليل گر قديمي و معتبر فيلم و سينما آن

را يك موزيكال برتر از هر ديدگاهي خوانده است.

آمريكاي شمالي كه دوره ركود شديد اقتصادي و ياس اجتماعي ناشي از آن را مي گذراند،

همانطور كه پيشتر آمد تمپل را كه سالها بعد در ايام جواني سينما را كنار گذاشت و در ميانسالي و بزرگسالي

به كارهاي سياسي وارد و سفير و نماينده مجلس سناي آمريكا شد، وسيله و انساني يافت كه از مشكلات زمان، آنها را به سوي يك زندگي فارغ از اين مشكلات فرا مي خواند.

فيلمي مثل "Baby Take a Bow " كه در سال 1934 عرضه شد، نمادي روشن از تجسم و تصور شيرين موجود از اين هنرمند كوچولو و تأثيري

بود كه بر سايرين مي گذاشت و مردم را به اميدوار بودن سوق مي داد. يك رومه نگار وقت نوشت:

« مي توان با پرداخت فقط 15 سنت به يك سينما رفت و با ديدن سيماي خندان يك دختر بچه شيرين همه مشكلات را فراموش كرد و به آينده اميدوار شد.»

محبوبيت تمپل به حدي رسيد كه در سالهاي 1935 و 36 عروسك هاي كوچك ساخته شده از روي

وي سالي به طور متوسط 5/1 ميليون عدد به فروش مي رسيدند و البته لباس هاي كودكانه مدل تمپل هم پرفروش بودند.

شيوه كار تمپل اين بود كه با كمك مادرش گرترود تمپل كه فیلمنامه را با صدايي بلند براي او مي خواند

ديالوگ هاي خود را حفظ مي كرد و زماني كه فيلم «كارولينا» با شركت وي در سال 1934 ساخته مي شد، چنان

گوش به زنگ تيزهوش بود كه حتي وقتي همبازي معروفش ليونل باريمور ديالوگ هاي خود را از ياد برد، شرلي به وي متذكر شد

كه چه بگويد و باريمور آن قدر شادمان و در عين حال از دست خودش عصباني شد كه شروع به نعره كشيدن كرد.

شرلي تمپل سال ها بعد (1989) در مصاحبه اي با نيويورك تايمز گفت اگر آن طور منظم و موفق و شيرين و شادمان بود،

به سبب مديريت عالي مادر هوشمندش بر زندگي شغلي و خانوادگي او بود و مادر وي، با مهارت فوق العاده اي افكار او را به بهترين شكل

هدايت مي كرد و به او و برنامه هاي كاري اش سمت و سو مي داد.

با اين حال هرچه تمپل بزرگتر شد، بيشتر دريافت كه مردم او را با همان سيما و حالات كودكانه دوست داشتند و

او را با چهره يك بزرگسال و با رفتار و روال آدم هاي معمولي نمي پسندند و او را با وضعيت گذشته مي خواهند كه طبعاً ديگر امكان پذير نبود.

آخرين فيلم تمپل كه در سال 1949 عرضه شد و نامش «آقاي بلودر به كالج مي رود» بود، تأكيد مجددي بر اين احساس و رويكرد بود و تمپل

بعد از آن ديگر در هيچ فيلم سينمايي شركت نكرد.

او البته از اواخر دهه 1950 به هاليوود بازگشت ولي نه براي بازي در فيلم هاي بلند و فعاليت اش اين بار روي خواندن متن قصه 3-2 فيلم

به صورت Voiceover و به خصوص شركت در سريال تلويزيوني به نام "كتاب داستان شرلي تمپل" بود كه از 1959 تا 61 تهيه و پخش مي شد و

موفقيت زيادي هم كسب كرد و يك منتقد نوشت كه آن رويداد ثابت كرد كه شرلي هنوز مي تواند جنگ محبوبيت را از هركسي ببرد و ميليون ها

نفر را به پاي نمايش هاي خود بكشاند.

تمپل از سال 1950 و با يك تاجر به نام چارلي بلك ازدواج كرد، پسوند بلك هم به نامش اضافه شد و به آرامي به سمت فعاليت هاي سياسي

كشيده شد و حتي نماينده كشورش در سازمان ملل و دو سال هم سفير كشور زادگاهش در غنا واقع

در آفريقا و چك اسلواكي دراروپا شد و خودش در سال 1998 در مصاحبه اي با واشينگتن پست اينها را بهترين شغل هاي خود خواند.

با اين حال او فقط وقتي 22 سال داشت. دريافته بود كه از درآمد 2/3 ميليون دلاري اش از طريق شركت در فعاليت هاي

سينمايي كه به لحاظ قدرت خريد برابر با 320 ميليون دلار حالا و حتي بيشتر از آن بود، فقط 28 هزار دلار ناقابل باقي مانده

زيرا يا برخي از اعضاي خانواده رفاه طلب وي پول هاي او را برباد داده بودند و يا پدرش جورج تمپل كه يك بانكدار بود، با پول هاي

وي سرمايه گذاري ها و مانورهاي اقتصادي غلطي را انجام داده بود. شرلي در كتاب بيوگرافي سال 1988 خود مدعي شد كه از آن واقعه با همه

تلخي اش ناراحت نشده زيرا بند روابط خانوادگي اش چنان محكم بود كه با اينگونه اتفاقات نيز از هم نمي گسست.

وقتي در نظر بگيريم كه شرلي فقط از 3 سالگي با همت مادر بلند پروازش كه خود در كودكي مي خواست وارد كارهاي هنري شود

اما مجالش را نيافت، به كلاس هاي هنري رفت و درس بازيگري را خواند بايد متوجه شويم كه شرلي جلوتر از همسن هايش و صاحب

قوه برخوردي موفق با مشكلات بود و استوديوهاي سينمايي نيز از همان ايام متوجه شدند با استعدادي غير متعارف مواجه اند و او را جذب پروژه هاي خود كردند.

قرارداد او با كمپاني قديمي فاكس در سال 1934 وي را شكوفا كرد و 10 كار مشترك او و اين استوديو در همان دو سال نخست همكاري شان از نقاط اوج

كار وي بود و او حداقل 32 ميليون دلار از اين طريق به حساب هاي مالي اين استوديو ريخت ولي اين استوديو چنان رياكار بود كه سن شرلي

را يك سال كمتر اعلام كرد تا از تصوير كودكانه وي تا سر حد امكان بهره برداري اقتصادي كند و در سال 1940 بعد از جواب ندادن 2 فيلم وي قرارداد او را به طور يك طرفه فسخ كرد.

عجيب تر آنكه تمپل هميشه مي گفت موفقيت هاي عظيم او فقط از خوش شانسي صرف وي بوده و روزي هم به نشريه تايم گفت كه تصوير آن

بچه شيرين يك چيز است و خود او چيز ديگر ولي اين طور نيست و استعداد ذاتي و شيريني خدادادي وي را به مدارجي رساند كه توسط هيچ

"كودك_بازيگر" ديگري و حتي ماكالي كالكين بازيگر "تنها در خانه" ها تكرار نشده و همتاهاي او به گرد وي هم نرسيده اند

ترجمه از : لس آنجلس تایمز