انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: روز اول مدرسه...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4
من قبلا مهد کودک می رفتم گریه میکردم بعد گفتم برم مدرسه دیگه وا ویلا ولی راحت بیدار شدم رفتم تو مدرسه گوشم یه لحضه کر شدم بعد  گفتم اینجا زجر خونست یا مدرسه  بعد دوست پیدا کرم یه نفر هر روز می خواست بیاد گریه میکرد دیگه کلاس اول رو رفتم دوم رو رفتم سوم رو رفتم الا چهارم دبستانم Big GrinBig GrinBig GrinBig Grin
روز اول فکر میکردم مدرسه بی آزاره اما نه اینطور نبود
دخترا درک کنید معلمای مرد یه زره بدتر از معلمای شماست
(18-09-2014، 12:22)یزدان شیر نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
من قبلا مهد کودک می رفتم گریه میکردم بعد گفتم برم مدرسه دیگه وا ویلا ولی راحت بیدار شدم رفتم تو مدرسه گوشم یه لحضه کر شدم بعد  گفتم اینجا زجر خونست یا مدرسه  بعد دوست پیدا کرم یه نفر هر روز می خواست بیاد گریه میکرد دیگه کلاس اول رو رفتم دوم رو رفتم سوم رو رفتم الا چهارم دبستانم Big GrinBig GrinBig GrinBig Grin

عزیزم .من الان میرم هشتم.
(18-09-2014، 16:49)Modern Thinking نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
(18-09-2014، 12:22)یزدان شیر نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
من قبلا مهد کودک می رفتم گریه میکردم بعد گفتم برم مدرسه دیگه وا ویلا ولی راحت بیدار شدم رفتم تو مدرسه گوشم یه لحضه کر شدم بعد  گفتم اینجا زجر خونست یا مدرسه  بعد دوست پیدا کرم یه نفر هر روز می خواست بیاد گریه میکرد دیگه کلاس اول رو رفتم دوم رو رفتم سوم رو رفتم الا چهارم دبستانم Big GrinBig GrinBig GrinBig Grin

عزیزم .من الان میرم هشتم.
خوب منظورط چیه HuhHuhHuhHuh
آخه راتشو بخوای فکر نمیکردم بچه های هم سن و سال تو خیلی برن طرف اینترنت...Blush
(07-09-2014، 16:37)Modern Thinking نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
روپوش نو،کتاب و دفتر و مداد،یه عالمه بچه که مامانشونو میخوان و میزنن زیر گریه.....:492::492:497497

روز اول مدر3 یا کلا کلاس اولتون چه جوری گذشت؟؟؟ikeikeikeike

وا3 من که اینجوری گذشته:

صبح مامانم هی صدام میزد و میگفت پاشو دیگه!!!باید بریم!!AngryAngryمن اول نخواستم پاشم ولی مامانم اومد خواهرمو که اون موقع 2 سالش بود،انداخت رو من!!!یه چنگی انداخت به صورتم که جاش هنوز هست...!!!UndecidedUndecided

بعد صبحونه و کارای دیگه،راه افتادیم بریم مدر3.مانتو شلوار زرشکی و مقعه ی سفید و موهای مصری خیلی کوتاه.با کیف باربی و دفتر چه یادداشت پینوکیو.وقتی رسیدم،دیدم مامان!!!چه قیامتیه!!یه سری از بچه ها زده بودن زیر گریه.یه سری دیگه مامانشونو میخواستن و بقیه مثل من،انگار که روح دیدن!!از جاشون جم
نمیخوردن!!TongueTongue25r3025r3025r30


اگه خوشت اومد،این لایک بدبختو بزن!

خلاصه،رفتیم سر کلاس.معلمون هی ومیگفت بنویسین الف،ب،آآآآآآآآآآآب-باااابااا-باااااااا

دیگه ما هی مینوشتیم،هی میگفت نه!!این شکلی بنویسین!!!این غلطه!!444

دستمون درد گرفته بود و خسته شده بودیم.با بچه ها نقشه کشیدیم که در بریم ولی......:4fv::4fv::4fv::4fv:

بقیه ش گریه داره.ترجیح میدم نگم!!cryingcryingcrying
like!!!Big Grin
عالی بود. Big Grin راستش من وقتی رفتم تو مدرسه مامانم سرکار بود بابام منو برد. بعدش منو برد تو مدرسه سر صف بعد رفت خونه بگیره بخوابه. یعنی محبت خانواده ی من تو حلقم.SadSadSadSadSadSadcryingcryingcryingDodgyBlush
بابام اولش حال نداشت منو ببره.واسه همین با مشت و لگد افتادم به جونش و لی پا نشد گرفت خوابیدcryingcrying
دیگه مامانم منو برد بیچاره سردرد داشتConfused
من همیشه باخواهربزرگم که چهارسال ازمن بزرگتربودمدرسه می رفتم واون منوصبحابیدارمی کردSleepySleepyWink


راستی اون موقع چه مدرسه یی میرفتی؟؟؟  اخه رنگ روپوشت برام اشناست.....
مدرسه مون تهران بود.توی نظام آباد،مدرسه ی نوردانش.که واسه کلاس دوممون منتقل شد به مدرسه ی سیدان.اگه اونجا ها رو بلد باشی،میدونی که روبروی بیمارستان کودکان بود...
صفحه‌ها: 1 2 3 4