انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: انتقادهای تند و تیز یغما گلرویی به رضا یزدانی!
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
موسیقی ما - یغما گلرویی ترانهسرای خوشنام کشورمان در یادداشتی که برای سایت موسیقی ما ارسال کرده انتقادهای تند و تیزی را پیرامون رضا یزدانی و آلبوم جدیدش مطرح کرده است. بدون هیچ توضیحی یادداشت یغما گلرویی را اینجا بخوانید:

در شماره مهر ماه نشریهای به نام «رونا» شش صفحه به نقد و بررسی آلبوم «ساعت بیست و پنج شب» اختصاص داده شده بود. در این مصاحبه از طرف رضا یزدانی ـ که به قول هوادارانش همان سلطان راک ایران باشند - به خبرنگار و منتقدان سفارش شده بود از آوردن نام من (به دلیل ممنوع الکاریام) خودداری کنند تا مبادا یک وقت ـ زبانم لال - گند استفاده از ترانههای من در آلبوم این خوانندهی شجاع در بیاید و ایشان هم ممنوعالکار شوند. حکایت حکایتِ مار نگزیدهییست که از ریسمان سیاه و سفید هم میترسد. در هر حال آن پرونده منتشر شد و جالب این که متن چهار ترانهی من هم در آن منتشر شده بود اما یا به صورت بینام و یا به نام ترانهنویسی دیگر و این یعنی «غلط» و غلط که از یکی بیشتر باشد بدل میشود به «غلطهای زیادی» و غلط های زیادی را نمیشود بیپاسخ گذاشت اما وقتی یادداشتی به شکل اصلاحیه برای آن نشریه فرستادم همان جناب سلطان (به پشتوانه رفاقت با عوامل مجله) جلوی چاپ آن را گرفتند تا بانگ بردارند که: آی محرمعلی خان مرحوم! آسوده بخواب که ما بیداریم!؟ یعنی ترانههای تو را به نام کسی دیگر در مجلهشان با تیراژ بالا منتشر میکنند و بعد از اعتراض تو هم حقیقت را فدای رابطهشان با کسی میکنند که حتا خود به ترسو بودنش اعتراف میکنند و میدانند که دروغ میگوید اما باز هم از چاپ جوابیهی تو سرباز میزنند و جالب این که همچنان به خود نام روزنامهنگار میگذارند.

خلاصه هم گردانندگان آن مجله قانون مطبوعات و عدالت را رعایت نکردند و هم خواننده به کسوت سانسورچی در آمد و بار دیگر به من ثابت کرد که در تصمیمم برای قطع همکاری با او به خطا نرفتهام. دلایل این قطع همکاری را در یادداشتی به شکل مبسوط نوشتهام که منتشر می شود و در اینجا تکرارش نمیکنم اما چند سوال همچنان برایم باقی می مانند. اگر ترانههای من آنقدر بیارزشند که میشود به نام هر کسی و حتا بدون نام ترانهنویسشان آنها را منتشر کرد، پس چرا خوانند حاضر است چند میلیون بدهد تا مجوز آنها را بگیرد؟ چرا حتا وقتی پتهی همکاریاش با فلان شاعر روی آب میافتد برای ماستمالی کردن ماجرا از ترانهی من استفاده میکند که «وقتی همه بادبادکا بردهی حزب باد شدن...» در حالی که خود یکی از همان بادبادکهای سرسپرده به حزب باد است. البته شاید بهتر باشد بنویسم بادکنک. بادکنکی که با چاپ عکسش روی جلد مجلات زرد و بازی (کدام بازی؟) در فیلمهای دوزاری و یکی دو کنسرت در سالنی هزار و پانصد نفره (البته نیمه پر!) باد کرده و باورش شده که صاحب هر آنچه خوانده است شده. هرچه خوانده است و نفهمیده است.

در هرحال برای آن که به لال بودن متهم نشوم متن جوابیه را در اینجا منتشر میکنم تا مخاطبان خود قضاوت کنند و همچنین گوشی را به دست همان جناب سلطان داده باشم که بداند شبستان جای هر صدای نامربوط - حتا از نوع بم و خش دار آن – نیست.

جوابیهی برای «رونا»:
«آنها حواسشان جمع است»
در اغلب کتابهای قدیمی چاپ سنگی یک برگه با عنوان «غلطنامه» وجود داشت که در آن لغزشهای حروفچین اصلاح و از خواننده خواسته میشد پیش از خواندن، اشتباهات را تصیح کند. در نشریات اما این کار به روش دیگری انجام میگیرد که همانا اصلاح غلطهای شمارههای پیشین در هر شماره است. من هم در این یادداشت میخواهم نکاتی را درمورد شش صفحهای که در شمارهی چهارم دورهی جدید نشریهی «رونا»، مورخ مهرماه هشتاد و نه به نقد و بررسی آلبوم «ساعت بیست و پنج شب» به خوانندگی رضا یزدانی اختصاص داده شده بود روشن و چند غلط را غلطگیری کنم. هرچند که شمارهی قبل نشریه در تیراژ چند هزار نسخه منتشر و پخش شده و به قول معروف کار از کار گذشته اما ننوشتن هم ممکن است به رضایتی تعبیر شود که در من وجود ندارد. با یادآوری این نکته که نقد یک آلبوم موسیقی توسط یک موزیسین و یک ترانهسرا به خودی خود اتفاق خوبیست و امیدوارم در نقدهای بعدی منتقدان (مخصوصن در بخش ترانه) کمتر نظرات دلی و سلیقهیی ارائه و به قول معروف آکادمیکتر بخشهای مختلف اثر را بررسی کنند و ای کاش نقد آلبوم «ساعت بیست و پنج شب» (آنطور که آقای نقیبی در سرمقالهی همان شماره آورده بودند) به صورت ترانه به ترانه و آهنگ به آهنگ صورت میگرفت که متاسفانه این اتفاق نیفتاده و از اواسط آلبوم رها شده بود و به شخصه از نظر دوستانم کارن همایونفر و نیلوفر لاریپور دربارهی شعرهایی که نوشتهی حمید زاهدزاده و مرتضا امیریاسفندقه هستند باخبر نشدم و بهتر میشد اگر دیگر عوامل هم در آن جلسه حضور داشتند چون خواننده طبق معمول فقط قربان قد و بالای خود رفته بود و نقدها اغلب، تنظیم کنندهگان و ترانهسرایان را شامل میشد... اما غلطها:

اول: در سرنوشت این نقد و بررسی به قلم خانم صوفی عنوان شده که تنظیم آلبومهای رضا یزدانی همیشه چنگی به دل نمیزده و او در این آلبوم به لطف فرزین قرهگوزلو قدم بزرگی به سمت موسیقی حرفهیی برداشته است. جالب این که تنها دو آهنگ از یازده آهنگ این آلبوم را فرزینقرهگوزلو تنظیم کرده و تنظیم باقی آهنگها کار بهروز پایگان است. دو تنظیم در یک آلبوم یازده قطعهیی (حتا اگر کار زندهیاد واروژان باشند) هم نمیتواند قدمی بزرگ به سمت موسیقی حرفهیی به حساب بیایند. یعنی - جدا از این موضوع که فرزین ملودیهای زیبایی ساخته و تنظیمهای خوبی انجام داده - پنداری یا نان قرض دادنی در کار بوده، یا اشتباهی سهوی ولی همین اشتباه برابر با نادیده گرفته شدن و پامال شدن تلاشها و زحمات بهروز پایگان در تنظیم و ضبط و میکس و مسترینگ آهنگهای این آلبوم است.

دوم: بالای متن ترانهی «کوچه ملی» نام حمید زاهدزاده به عنوان «ترانهسرا» و فرزین قرهگوزلو به عنوان «تنظیم کننده» آورده شده در حالی که آن ترانه را من نوشتهام و فرزین، هم آهنگسازی و هم تنظیمش را به عهده داشته است.

سوم: کنار متن ترانهی «حس تاریخ» فقط اسم تنظیمکننده (بهروز پایگان) آمده و از اسم ترانهنویس (که من باشم) خبری نیست!

چهارم: بالای متن ترانهی «کی فکرشو میکرد» نوشته شده تنظیم فرزین قرهگوزلو که البته تنظیم این قطعه را بهروز پایگان انجام داده و دوباره از نوشتن نام ترانهنویس (باز هم من!) خودداری شده، یا از قلم افتاده!
پنجم: ترانهی «پیکان»، نام حمید زاهدزاده را به عنوان ترانهسرا و قرهگوزلو را به عنوان تنظیم کننده بالای خود دارد که (مانند مورد شمارهی دو) ترانه را من نوشتهام و فرزین هم آهنگسازی و هم تنظیم را انجام داده است.
شکر خدا لااقل نام من کنار مطلبی که دربارهی رضا یزدانی نوشتهام باقی مانده! حتا اگر ساده دلانه قبول کنیم که تمام این موارد اشتباهی بوده و ربطی به سفارشات رضا یزدانی - که از ترس ممنوعالکار شدن به شکلی وقیحانه نام مرا از اینسرت آلبومش هم حذف کرده - نداشتهاند، باید بپذیریم که این اشتباهات نمیتوانستهاند سهوی باشد. اگر اینگونه بود چرا یک اشتباه و حذف دربارهی نام رضا یزدانی اتفاق نیفتاده؟ چرا مثلن به جای نام رضا، اشتباهن نام «عباس قادری» نوشته نشده؟ به قول آن مثل قدیمی «تو چرا همیشه اینوری غش میکنی؟!»

وقتی خوانندهای که با ترانههای من شناخته شده بعد از ده سال همکاری نامم را از اینسرت آلبومش برمیدارد، دیگر هر اتفاقی برایم قابل باور است حتا چهار اشتباه سهوی در یک شمارهی نشریه و آن هم فقط در بخشهایی که به نام من مربوط میشود. جالب این که دوستان منتقدم هم در نقد خود نامی از من نبردهاند، یا شاید بردهاند و... بگذریم! این جوی کدر را هر چه هم بزنیم بودارتر میشود. پس بهتر است که بگذریم و باقی را بسپاریم به خود مخاطبین. مخاطبینی که باهوشند و گول نمیخورند. نمیشود دورشان زد و سرشان کلاه گذاشت. نمیشود هم برایشان ژست خوانندهی معترض بودن گرفت و هم در مقام ممیز، نام شاعر را از آلبوم و مصاحبهها خط زد و با هرقلم به مزدی همکاری کرد. آنها میفهمند کِی سلطانشان زیرآبی میرود. میفهمند آوازخوان چقدر به کلامی که خوانده متعهد است. آنها حواسشان جمع است.

یغما گلرویی
نقل قول: در هر حال آن پرونده منتشر شد و جالب این که متن چهار ترانهی من هم در آن منتشر شده بود اما یا به صورت بینام و یا به نام ترانهنویسی دیگر و این یعنی «غلط» و غلط که از یکی بیشتر باشد بدل میشود به «غلطهای زیادی» و غلط های زیادی را نمیشود بیپاسخ گذاشت اما وقتی یادداشتی به شکل اصلاحیه برای آن نشریه فرستادم همان جناب سلطان (به پشتوانه رفاقت با عوامل مجله) جلوی چاپ آن را گرفتند

همیشه ی عده هستن که به هر بهانه ای از دسترنج دیگران سوئ استفاده میکنن...
چی بگم والا... واقعا شرم آورهConfusedConfusedConfused