انجمن های تخصصی فلش خور

گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ 
گفت آغازش سراسر بندگیست.
گفتمش پایان آن را هم بگو؟
گفت پایانش همه شرمندگیست. 
گفتمش درمان دردم را بگو؟ 
گفت درمانی ندارد بی دواست.
گفتمش یک اندکی تسکین آن؟
گفت تسکینی ندارد ماندنیست


.................................................. .....................................

همه چيز در پايان خوب است. اگر خوب نباشد بدانيد که هنوز به نقطه پايان نرسيده است.



.................................................. ...............................................

وقتی بارون می بارد همه چیز زیبا میشه

گلها

درختها
همه چیز

میگمآ
میخوای یه سر زیره بارون برو شاید فرجی شد!


..................................................

زندگي سر گذشت در گذشت آرزوهاست

.,................................................ ..

چقدر سخت است گل آرزوهايت را درباغ ديگري ببيني و هزار بار در خودت بشكني و آن وقت آرام زير لب بگويي: گل من، باغچه ي نو مبارك


.................................................. ....

تنها يک سقوط است که جاذبه زمين مسئول آن نيست: فرو افتادن در عشق 

آلبرت انيشتين


.................................................. ...................



جان رفته ولي زخم جفايت نرود

تاثير طلسم چشم هايت نرود



فرشي زدل شکسته انداخته ام

آهسته بيا شيشه به پايت نرود


.................................................. .................

درحق دلم چه کار خوبی کردم

باماه و ستاره پایکوبی کردم


با بوسه تمام دوستت دارم را

بر روی لب تو خالکوبی کردم


.................................................. ..



دیده در هجر تو شرمندۀ احسانم کرد

بس که شبها گهر اشگ بدامانم کرد


ماجرای دل دیوانه بگفتم با شمع

آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد 


ب................................................ ...

بادبادک هر چه بالاتر مي رفت، قرقره از غم دوريش لاغر تر مي شد. 

قرقره تم بادبادک


ب 




.................................................. ..........................

گفتمش بی تو چه می باید کرد
عکس رخساره ی ماهش را داد

گفتمش همدم شبهایم کو
تاری از زلف سیاهش را داد

وقت رفتن همه را می بوسید
به من از دور نگاهش را داد

یادگاری به همه داد و به من
انتظار سر راهش را داد




.................................................. ...................................

در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند

در را گشودم روی او دیدم غم است درمیزند


ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا.

غم با همه بیگانگی هر شب به من سر میزند




.................................................. ............................

مهرباني را اگر قسمت كنيم / من يقين دارم به ما هم مي رسد

آدمي گر ايستد بر بام عشق / دست هايش تا خدا هم مي رسد




.................................................. ............................


شمع دانی به دم مرگ، به پروانه چه گفت؟

گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی...



سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد

گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی.


.................................................. ........................

روی دروازۀ قلبم نوشتم

ورود هر کسی ممنوع باشد

ولیکن عشق وارد شد به خنده

بگفتا من یکی معذور باشم




د................................................ ................................

دوباره فصل بهار آمد و دلم تنگ است 
زمانه با دل حسرت کشم به نیرنگ است

کنون که با گل و بلبل نسیم شد همراه 
بیا پرستوی من ، بی توعشق بیرنگ است


.................................................. ................................

زندگي را تو بساز ، نه بدان ساز که سازند و پذيري بي حرف

زندگي يعني جنگ ، تو بجنگ ، زندگي يعني عشق ، تو بدان عشق بورز

.................................................. ...........................
بي وفايي 


بي وفايي کن وفايت مي کنند
با وفا باشي خيانت مي کنند

مهرباني گر چه آيينه ي خوشيست 
مهربان باشي رهايت ميکنند

.................................................. .........................


نتوان ترک تو اي قبله دلها کردن 

که محال است دگر مثل تو پيدا کردن