انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: دین عامیانه یا دینداری موروثی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
دین عامیانه واقعیتی اجتماعی گسترده، تأثیرگذار و غیرقابل چشم پوشی است. از این رو در مطالعات جامعه شناختی دین، در کانون توجه و پژوهش های جامعه شناسان قرار می گیرد. بی توجهی به دین عامیانه و عدم شناخت نسبت به آن، فهم ما را نسبت به جامعه، دچار نقصان خواهد کرد.

دین عامیانه چیست؟
ادیان غالباً، توسط ساختارها و نهادهای رسمی و روحانیتی تعلیم یافته، میان پیروان خود نشر و توسعه یافته و می یابد. وظیفه ی اصلی روحانی یک دین، تفسیر متون دینی و دفاع از آئین عقیدتی در برابر آئین های عقیدتی رقیب است. علاوه بر آن، یک روحانی "وظیفه دارد نگذارد توده ی مردم غیرروحانی نسبت به دین سرد گردند. امروزه این وظیفه را غالباً به صورت موعظه و ارشاد انجام می دهند". روحانیت در خدمت یک سنت دینی پایدار و تاریخی است که توسط پیشینیان در طول زمانی طولانی پی ریزی شده است. به همین دلیل است که نسبت به معارف جدید و ارزش های نو، روحیه و موضعی محافظه کارانه می یابد. از نظر تاریخی، سازمان، مکان و محل اصلی نشر معارف دینی و بروز انواع رفتارهای دینی و همچنین محل اجتماع دینداران، مسجد، کلیسا و سایر معابد بوده است.و هم اکنون نیز چنین است. مسجد در اسلام نه تنها محل عبادت ،بلکه مکان ترویج و نشر معارف دینی، ارتباطات دین و در نهایت ظهور احساسات دینی است. نقش اصلی و مستمر روحانیت در اداره ی مساجد و ارائه موعظه و ارشاد دینی، سبب نزدیک شدن جماعت مؤمن و دیندار با روحانیت گردیده است. عموم مردم باورها و اعتقادات دینی خود را در پای منابر و وعظ واعظان دریافت می کرده اند. جریان آموزش دینی مساجد، در چارچوب سنت دینی و مبتنی بر تفاسیر و اندیشه های بزرگان دین که از گذشته بر جای مانده است، یکی از عاملان مهم جامعه پذیری دینی محسوب می شود.

باورهاو آموزه های دینی در پروسه ی اجتماعی شدن است که به نسل های بعدی منتقل می شود، به نحوی که از نظر جامعه شناسی، دین آموخته ای اجتماعی است وافراد، دین و مذهبشان را از در جریان اجتماعی شدن، می آموزند و کسب می کنند. به واقع در فرایند اجتماعی شدن است که اشخاص به جذب و درونی کردن عناصر بی شمار فرهنگ مشغول می شوند. فرایندی ناخودآگاه، که از طریق آموختن غیررسمی ارزش ها، اعتقادات و باورها ، جریان می یابد. «عاملان اجتماعی شدن و یا اجتماعی کردن» از قبیل والدین، مربیان، همسایگان، دوستان بیشترین تأثیر را در انتقال باورها و اعتقادات دارند. این افراد که به مثابه «افراد مهم» محسوب می شوند نقش و تأثیری دائمی بر افراد دارند، و «تقریباً همیشه این افراد مهم در زندگی مان هستند که نقش عمده در معرفی یک دین به ما و تعیین هویت دینی خاص ما بازی می کنند». ما همه ی چیزهای مهم و باورهای پایه ای مان را از "دیگران مهم" می آموزیم. محصول فرایند انتقال باورها، اعتقادات و ارزش های دینی به نسل های بعدی را می توان با عنوان «دین ارثی» شناخت. دین ارثی، عبارت است از، مجموعه ی باورها، اعتقادات، مناسک، شعائر و آموخته هایی که بدون وارسی کردن و بدون سنجش، آنها را می پذیریم و درونی می کنیم. ما همان گونه که آداب و رسوم، زبان و . . . را از دیگران مهم می آموزیم، به همین ترتیب دین مان را از آنان می گیریم. و همان گونه که ویژگی های جسمانی مان را مانند رنگ چشم، رنگ مو و چهره، قد، و . . . . از والدین مان میان به ارث می بریم، دین مان را نیز به ارث می بریم. سقراط می گفت: اگر در احوال خودمان دقت کنیم می بینیم از ابتدای زندگی و وقتی که به دنیا می آییم، آهسته آهسته از اطرافیان خود ـ از اعضای خانواده گرفته تا مربیان و مردمی که در محیط زندگی با آنها سرو کار داریم یک سلسله باورها و عقاید دریافت می کنیم. و براساس همین عقاید و باورهای تلقینی است که زندگی مان را سامان می دهیم. اما هیچ وقت به سراغ آزمون و محک زدن این باورها نرفته ایم و هیچ کدام را به بوته ی آزمایش ننهاده ایم تا ببینیم آیا این باورها واقعاً درست هستند یا نادرست، صادقند یا کاذب، حقند یا باطل، و نکته ی مهم این است که هر چه به سمت باورهای مهم می رویم، این نیازمودگی بیشتر می شود و هر چه عقیده ای مهم تر باشد، بی دلیل تر قبول می کنیم.

مهم ترین ویژگی باورها و اعتقادات دین موروثی که در پروسه ی اجتماعی شدن می آموزیم ،پذیرش سهل و روان و نیازمودن آنان است. دین عامیانه همان دین موروثی است که از پیشینیان بر جای مانده و در بستر تاریخ تداوم می یابد و از آن جا که دین از سرزمین فرهنگ های مختلف و شرایط اجتماعی متفاوت تاریخی عبور می کند تا به دست نسل های بعدی برسد، به انواع باورهای بی پایه و شائبه های محلی و فرهنگی، آلوده می گردد. از این رو دین عامیانه، اختلاط و امتزاجی از اعتقادات اصیل و باورهای غیر اصیلی (خرافی) است که در قرون متمادی بر آن اضافه می شود، به نحوی که تمایزیابی بین دوگونه باور اصیل و غیراصیل، سخت، دشوار و گاه غیرممکن می نماید. دین عامیانه، مجموعه ای از اعتقادات، خرافات، اعمال و تجارب فرهنگی است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. دین عامیانه، التقاط و اختلاطی از باورهای بومی ـ محلی، آداب و رسوم و سنت های کوچک است. زیر چتر تقدس است که باورهای عرفی مانند عقیده به افسون، تأثیر ستارگان بر سرنوشت، جادو وخرافات، رشد و نمو می کند. به واقع، دین عامیانه محل مناسبی برای کشت و رشد باورهای خرافی و اعتقاداتی است که ارتباطی با سرچشمه اصلی معارف دینی ندارد.

"دین عامیانه عموماً فاقد ساختار رسمی است و بیشتر شامل گفته ها، ضرب المثل ها و کلمات قصار است". در دین عامیانه استدلال های عقلانی بسیار ضعیف است، بنابراین، دین عامیانه بیشتر به صورت حکایت ها و داستان ها و بیان تجاربی است که فاقد پیوستگی و انسجام درونی است. باورهای دین عامیانه (عموماً) خردستیزاست و تضادی روشن با عقلانیت دارد. آن هنگام که مشکلات، رنج ها، بن بست ها و دشواری ها بر سر راه زندگی عمومی مردم به روش های ساده و قابل فهم، درمان نمی شوند، آنگاه دین عامیانه است که به نوعی آرامش درونی و تحمل در برابر شداید را در بین پیروانش ایجاد می کند. دین عامیانه است که در برابر ابهام آینده و تنش های واقعی کنونی ، راه حل هایی ساده انگارانه می آفریند. مرز بین دین عامیانه، جادو و خرافات، تاریک و مبهم است دین عامیانه بدنبال جستجوی راه های برون رفت سریع و کم هزینه از مصیبت ها، بدبختی ها و در نهایت التیام رنج هایی است که مردم را می آزارد. دین عامیانه، پدیده ای جمعی است، از این رو، کارکرد اصلی این گونه از دین ورزی، تخلیه روانی، اجتماع پذیری و افزایش حس همبستگی و دلبستگی به دیگران است. احیاهمبستگی سنتی است که در مناسبات جدید زندگی شهری منقطع شده است. وقتی روابط و مناسبات قبلی افراد که در نظام های سنتی شکل گرفته بود و نقش و جایگاه همه را معلوم می کرد، فرو ریخت و افراد خود را تنها و بی پناه یافتند، آن گاه با حضور در این گونه مجامع و هم رنگی و هم صدایی با جماعت، نقصان های روحی خود را که ناشی از انقطاع پیوندهای اجتماعی بوده است، جبران می کنند. به واقع این گونه مجامع نقش گره زدن و نقطه اتصال افراد را با جامعه ی بزرگتر، بر دوش دارند. گروه های مختلف، گردهم جمع می شوند و با تظاهر شدید عواطف، افرادی را که به فردیت مستقل نرسیده اند و از تنهایی خویش می هراسند، به اجتماع بزرگ پیوند می دهند. نیاز روانی و درونی افراد به پیوند زدن خود با اجتماعات هم دل و همنوا، باعث می شود که جریان پذیرش مدعیات دیگران ـ ولو بدون دلیل و قرینه ـ تسهیل گردد. در این اجتماعات است که از گویندگان، درباره ی آنچه ادعا می کند، مطالبه ی دلیل نکنند و وظیفه ی عقلانی شان را برای پذیرش باورهای جدید، در پرتو فوران احساسات و عواطف به دست فراموشی بسپارند و اخلاق باور، یکسره به نفع تهییج و ظهور عواطف و مکنونات قلبی، کنار زده شود.