انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: وجه الله، جام جهان بین
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
آنچه انسان از خدا می داند و می شناسد، همان مظاهر و جلوه های خداوندی است. تجلیات خداوندی مهمترین ابزار شناختی بشر است. اما پیش از آنکه انسان به تجلیات و مظاهر بیرونی و آفاقی نگاه کند و از راه آن بخواهد حقیقت الهی را بشناسد و معرفت پیدا کند، بهترین راه شناخت و معرفت خدا، مراجعه به خود است؛ چرا که خداشناسی از طریق خودشناسی، معرفتی شهودی است؛ در حالی که راه آفاقی به جای انفسی، معرفتی حصولی است.

از مهم ترین تجلیات و مظاهر خداوندی، نفس انسانی است و در این میان، انسان کامل، وجه الله است؛ زیرا به تمام کمال، حقیقت الهی را مظهریت می کند.

نویسنده در این مطلب بر آن است تا نقش انسان بویژه دل را در مقام آینه حق بودن تحلیل و تبیین کند و نگاه و دیدگاه قرآن را در این مسئله ارائه دهد.



مفهوم شناسی وجه الله
وجه به معنای روی و چهره و صورت است. وجه آن بخش از هر چیز است که در برابر قرار می گیرد و انسان را متوجه خود می سازد. از آن جایی که صورت، نمایشی از حقیقت و نمادی از باطن هر چیزی است، چهره را وجه حقیقت و ذات آن چیز دانسته اند. از این رو یکی از اصلی ترین کاربردهای وجه در فرهنگ قرآنی، معنای ذات است.

همچنین از آن جایی که چهره، بیانگر خصوصیات درون و باطن هر چیزی است و بازتاب هر امری که در درون اتفاق می افتد، در چهره به سرعت و وضوح قابل مشاهده است، واژه وجه کاربرد دیگری نیز پیدا کرده است. در این کاربرد، وجه به معنای رضا و خشنودی به کار رفته است. وجه هر چیزی، جهت آن چیز نیز دانسته می شود و انسان می تواند جهت هر چیزی را با نگاهی به وجه آن دریابد به این که شخص در کدامین سمت مادی و معنوی در حرکت است.

به هر حال، وجه در معانی چندی چون، ذات، خشنودی و رضا و نیز جهت ما کاربرد دارد. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۸۵۵)

علامه طباطبایی در تفسیر ارزشمند المیزان باتوجه به کاربردهای قرآنی وجه، بر این باور است که وجه در آیات قرآن در معانی چندی چون ذات واجب الوجود، اسمای حسنای الهی، صفات علیای خداوندی، پیامبران، خلفای الهی و نیز اعمال متعلق به آن (المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۶، ص۹۰، ۹۳ و ۹۴) که به وسیله آنها مردم به سوی خداوند متوجه می شوند، به کار رفته است. (نگاه کنید: نثر طوبی، علامه شعرانی، ص ۵۳۵، ذیل واژه وجه؛ و نیز المیزان، ج۱۳، ص۳۰۲)

به هر حال، از آنچه دانشمندان و عالمان گفته اند این معنا به دست می آید که وجه هر چیزی، مهمترین بخش آن خواهد بود به گونه ای که می توان ذات و حقیقت آن چیز را حتی بدان نسبت داد و به سخن دیگر، جزیی است که دلالت بر کل می کند و خلاصه کل در آن جزء، خودنمایی می کند. از این رو این جزء اهم را نمادی از همان کل دانسته اند.



دل، جام جهان نمای الهی
از آن جایی که انسان تنها آفریده ای است که تمام اسماء و صفات الهی را به تعلیم و جعل الهی در ذات خود سرشته دارد، انسان می تواند وجه الله و نماد ذات الهی شود؛ زیرا نه تنها خلاصه هستی و آفریده های الهی است، بلکه فراتر از همه هستی چیزی را دارا می باشد که دیگر آفریده ها آن را ندارند. از این رو خداوند انسان را شایسته خلافت از خود دانسته تا در مقام مظهریت از ربوبیت، دیگر آفریده های هستی را به کمال شایسته و بایسته خودشان برساند.

چنانکه گفته شد، انسان از این ظرفیت برخوردار است تا مظهر تام و کاملی از خداوند باشد، اما این بدان معنا نیست که همه انسان ها در این مقام درمی آیند و مظهریت را فعلیت کامل و تمام می بخشند؛ زیرا بسیاری از انسان ها با افکار و اعمال خود، از انسانیت بیرون می روند و از مقام نماد و آینه تجلیات الهی بودن خارج می شوند و تنها شماری از انسان ها در مسیر خدایی و متاله شدن گام برمی دارند و صفات و اسمای سرشته در ذات خویش را فعلیت و ظهور و بروز می دهند و تنها در این میان شماری بسیار اندک هستند که همه اسما و صفات الهی را به تمام و کمال فعلیت می بخشند و به عنوان انسان کامل، مظهر تمام و کمال خداوند می شوند و در مقام متاله، مظهر ربوبیت الهی می گردند و به نام ربانی از سوی خداوند شناخته و معرفی می شوند.

مقام مظهریت در ربوبیت، همان مقام وجه الله بودن است که انسان کامل آن را دارا می شود و خلیفه خداوند بر هستی و کائنات می گردد.

از آن جایی که انسان موجودی ترکیبی از جسم و جان است، مهم ترین جزء بشر که می تواند به عنوان وجه انسان شناخته و معرفی شود، چهره ظاهری و سیما و صورت او نیست، بلکه این نیز خود نقش بسیاری در جلوه گیری از باطن انسان دارد، ولی وجه واقعی و چهره حقیقی انسان را می بایست در دل آدمی جست وجو کرد. از این رو، دل آدمی، جلوه گاه حقیقت الهی است.

خداوند در حدیث قدسی در بیان مقام و منزلت قلب آدمی از زبان پیامبرش می فرماید: «لم یسعنی سمائی ولا ا رضی و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن؛ آسمان و زمین وسعت وجود مرا ندارد، ولی قلب بنده مؤمن من، جایگاه من است.» (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۵۵، ص ۳ و نیز شجره طوبی محمد مهدی حائری ج ۱، ص ۱۵ و المبدأ و المعاد، صدرالدین شیرازی، ص ۴۸۳)

بنابراین، آنچه می تواند بی نهایت را منزل باشد، دل و قلب بی نهایت انسان مؤمن است؛ زیرا این قلب به صفات و اسمای الهی سرشته شده و متاله گشته است و می تواند بی نهایت را در بی نهایت جلوه گری کند.

قلب و دلی که به عشق الهی روشن می شود، چنان وسعت و بی کرانگی می یابد که می تواند بی کران را نماد شود و محلی برای تجلیات اسما و صفات الهی شود. این درحالی است که همه موجودات هر قدر عظیم و بزرگ جلوه کنند، قادر نیستند محل تجلیات الهی شوند. خداوند به صراحت به بیان ناتوانی دیگر آفریده ها در برابر مقام دل و قلب آدمی می پردازد و آنها را شایسته تجلی گاه خود نمی داند. این معنا را خداوند به عنوان عرضه امانت مطرح می کند. امانت الهی چیزی جز ولایت خداوندی نیست که از طریق آن می توان بر کائنات و هستی خلافت کرد. این انسان و قلب اوست که می تواند چنین بار سنگینی را برتابد و جلوه گاه حق شود و آینه جهان نما و بلکه آینه تمام نمای حق تعالی شود: انا عرضنا الأمانه علی السماوات و الأرض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا؛ ما امانت را بر آسمان و زمین و کوه ها عرضه داشتیم و آنان از حمل آن ناتوان شدند و سرباز زدند و انسان آن را حمل کرد؛ زیرا انسان ظلوم و جهول است. (احزاب، آیه۲۷)

بنابراین، هستی نتوانست به عنوان آینه حق نما عمل کند و این انسان بود که آن را برتابید و بار امانت بر دوش کشید.

خداوند همچنین در آیاتی دیگر به این ناتوانی دیگران از جمله کوه اشاره می کند و می فرماید که کوه ها با همه عظمت خویش ناتوان از یک تجلی خداوندی در خود هستند و متلاشی می شوند و این انسان است که توانایی آن را دارد که تجلیات الهی را در مقام متاله و فنای مطلق (صعق) برتابد: و لما جآء موسی لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب أرنی أنظر الیک قال لن ترانی و لکن انظر الی الجبل فان استقر مکانه فسوف ترانی فلما تجلی ربه للجبل جعله دکا و خر موسی صعقا فلما أفاق قال سبحانک تبت الیک و أنا أول المؤمنین؛ و چون قوم، دیدن خدا را درخواست کردند، موسی با هفتاد نفر از بزرگان قومش که انتخاب شده بودند، در زمان معین به وعده گاه ما آمد و خدا با وی سخن گفت. موسی [با درخواست جاهلانه قوم خود] عرض کرد: خدایا! خود را به من بنما تا [بی مانع] جمال تو را ببینم. خدا در پاسخ او فرمود: تا ابد مرا نخواهی دید، ولی در کوه بنگر. اگر کوه طور بر جای خود برقرار تواند ماند، تو نیز مرا خواهی دید؛ پس آنگاه که خدا بر کوه تابش کرد، کوه را متلاشی ساخت و موسی بی هوش افتاد. وقتی به هوش آمد، عرض کرد: خدایا! تو منزه و برتری (از رؤیت و چنین اندیشه)؛ به درگاه تو توبه کردم. من (از قوم خود) اول کسی هستم که (به تو و پاکی ذات تو از هر آلایش جسمانی) ایمان دارم. (اعراف، ۱۴۳).

دل و قلب انسانی، همان نفس رحمانی است که در کالبد آدمی دمیده شده است؛ بنابراین، از جنس ماده نیست، بلکه از ذات الهی است؛ از این رو می تواند تجلیات الهی را برتابد؛ اما اینکه حضرت موسی(ع) صعق یافت و بی هوش شد، از آن روست که در کمال تاله هنوز به مقامی نرسیده بود که بی فنا در این دنیا بتواند آینه و جلوه گاه تمام حق باشد لذا برای رؤیت نیاز بود تا از کالبد بیرون رود؛ اما اگر در همان زمان که خواهان تجلی و رؤیت کامل بود، به کمال رسیده بود، نیازی به صعق نبود.

برای رسیدن به کمال انسان باید آینه دل را از هرگونه زنگار پاک کند و اجازه دهد تا تجلیات به آسانی در آن ظهور و بروز کند.



از جام جهان نما تا جام جهان بین
دل که منزلگاه تجلیات خداوندی است، هرچه سعه صدر و شرح صدر یابد، امکان بهتر و کامل تری برای این تجلیات می شود. بنابراین، انسان لازم است تلاش و سعی کند تا دل و قلب وی به کمال برسد و همه اسما و صفات الهی را ظهور دهد.

در گام های نخست، دل تجلی گاه صفات ظاهری و صفات فعل می باشد، هرچه این قلب رشد کند، وسعت و گسترش می یابد و قابلیت بروز و ظهور صفات و اسمای الهی بیشتر و کامل تری را می یابد.

نهایت سیر آفاقی دل انسانی آن خواهد بود که قلب جام جهان نما شود و آینه تجلیات حق شود که در هستی بروز و ظهور یافته است. اما نهایت سیر آفاقی و انفسی بشر آن است که دل انسان نه تنها جام نما باشد بلکه جام جهان بین گردد. در مقام نخست، اراده انسانی کمتر نقش دارد و نمی تواند مظهریت ربوبیت داشته باشد، ولی در مقام جام جهان بین، اراده انسان نیز دخالت پیدا می کند و این گونه است که دل، ربانی شده و مظهر ربوبیت خداوند می شود.

از آن جایی که در مقام جام جهان نما، دل، هستی نماست، همه هستی و جهان آفرینش که خود به یک معنا وجه الله است (بقره، آیه ۱۱۵) در آن به نمایش گذاشته می شود و چیزی از آفاق و انفس از او نهان نخواهد بود و ملک تا ملکوت تا لاهوت الهی را به نمایش می گذارد؛ اما وقتی دل در مقام جام جهان بین قرار گرفت، همانند انسان های کامل و متاله می شود، که در مقام اذن در کائنات تصرف ربوبی می کند.

در آیات قرآنی، انسان های کامل از پیامبران و اولیای الهی، به عنوان وجه الله معرفی شده اند (قصص، آیه۸۸) زیرا امام رضا(ع) ذیل آیه می فرماید که مراد از وجه الله، پیامبران خدا و حجت های اویند. (توحید، صدوق، ص۱۱۷، باب۸، حدیث۱۲؛ بحارالانوار، ج۴، ص۳)

این وجه الله، به سبب تمامیت و کمال می تواند در کائنات تصرف کند و در مقام مظهر ربوبیت، خلافت الهی را به عهده گیرد. این همان قلبی است که از آن به جام جهان بین تعبیر می شود که به اراده، قدرت دیدن و رویت و تصرف را دارا می باشد.



مراتب وجه الله
بنابراین، وجه الله بودن، دارای مراتب است. این مراتب به سبب شدت و ضعفی است که در جلوه گری از حق برای دل و انسان می باشد. هرچه انسان در کمالات رشد کند و اسما و صفات بیشتر یا کامل تری را به نمایش گذارد، تجلیات الهی در دل او نیز کامل تر و بیشتر خواهد بود و به همان میزان نیز تأثیر او در کائنات شدت می یابد.

بر این اساس، تفاوت های فاحشی در وجه بودن انسان های اصحاب صفه (انعام، آیه ۲۵)، یا متقی (لیل، آیات ۷۱ تا ۰۲)، با انسان های انفاق کننده (همان)، یا صابران (رعد، آیات ۲۲ و ۴۲)، یا ابرار و اهل بیت (سوره انسان) خواهد بود؛ زیرا همه اینها خواهان آن هستند که تجلی وجه الله باشند و ذات الهی و اسما و صفات او را در آینه دل خویش به نمایش گذارند. طالبان وجه الله بودن، و وجه الله شدن، تفاوت های جوهری به حسب میزان صفای آینه قلب و دل خود دارند. هرچه خلوص بیشتر باشد، نمایش وجه الله بودن، افزایش بیشتری می یابد تا جایی که جام دل ایشان نه تنها جهان نما و هستی نما، بلکه جهان بین خواهد بود که به اراده می بیند و تصرف می کند.



وجه الله، تنها حقیقت باقی
از آیات قرآنی برمی آید که تنها حقیقت باقی و برقرار در هستی و نظام آفرینش، وجه الله است. (قصص، آیه ۸۸؛ و نیز الرحمن، آیه ۷۲) خداوند به صراحت در آیه ۸۸ سوره قصص روشن می سازد که بقا و جاودانگی وجه الله از آن روست که متصل به الوهیت و یکتایی اوست. در حقیقت، چیزی در هستی جز تجلیات الهی نیست؛ بر این اساس هر چیزی که غیر آن تجلیات باشد، جز توهم هستی نیست و همان باطلی است که هیچ می باشد.

بنابراین انسانها باید توجه خویش را به وجه الله یعنی تجلیات ذات در همه اشکال هستی داشته باشند و از ظاهر هر تجلی به باطن آن که ذات خداوندی است برسند. پرستش می بایست تنها ناظر به وجه الله باشد. (قصص، آیات ۷۸ و ۸۸)

به سخن دیگر، در هستی چیزی جز تجلیات خداوندی نیست که از آن به وجه الله تعبیر می شود. از آن جایی که چیزی جز وجه الله در هستی بروز و ظهور ندارد، بنابراین حاکمیت مطلق از آن خداوند است و انسان می بایست آینه دل خویش را به این سمت بگیرد و او را پرستش کند (همان) هر چیز دیگر جز توهم هستی نیست؛ از این رو خداوند هر چیزی غیر از تجلیات وجه الله را هالک و نیست می داند، نه اینکه بعداً هلاک و نیست می شود؛ بلکه حالا نیز چیزی نیست تا بعداً نیست شود. این بدان معنا خواهد بود که همه هستی، وجه الله و باقی و برقرار است و چیزی هلاک نخواهد شد. این سخن به معنای بقای همه هستی به عنوان وجه الله خواهد بود (همان) با این تفاوت که هرچه انسان در بروز و ظهور وجه الله از طریق خدایی شدن بکوشد، ابعاد بقایی و تأثیر وی بیشتر خواهد بود و نقش کامل تری را به عهده خواهد گرفت.

همین جاودانگی و بقای وجه الله، دلیل نهی خداوند از هرگونه شرک است (همان) زیرا شرک چیزی جز توهم وجود برای باطل نیست؛ و وقتی باطلی نیست، در حقیقت تنها توهم شرک است و انسان چیزی را تصور و توهم می کند که نیست می باشد و تنها بی خردان هستند که نیست را هست پنداشته و حتی بدان گرایش یافته و به پرستش هیچ می پردازند.

وقتی دل را به سمت وجه الله قرار دهیم، دل، وجه الله می شود و وقتی وجه الله شد، دل جهان نما و هستی نما می شود و این قابلیت را می یابد در زمان کمال مطلق شدن، جهان بین شود و دل در مقام خدایی و متاله بودن، مظهر ربوبیت الهی شود و در جهان به اذن الهی یعنی همان متاله بودن، تصرف کند. از این رو این اذن یک اذن تکوینی است نه تشریعی و مانند آن؛ زیرا انسانی که وجه الله است و متاله شده، در مقام خلافت الهی است و تصرف او عین تصرف خداوند خواهد بود. این همان معنای فنای واقعی انسان کاملی است که وجه الله می باشد.

انسان برای رسیدن به این مقامات می بایست اهل درد شود و بیماری خود را بشناسد و بخواهد تا این نقص و بیماری را درمان کند. وقتی انسان خود را کامل می داند و نقص و بیماری در خود نمی یابد، دیگر در جست وجوی حق و حقیقت نمی رود و آینه دل را تجلی گاه خدا نمی کند. این همان دل مختوم و مهر شده است که امیدی برای درمان و جام جهان نما و جام جهان بین شدن آن نیست.
عالی بود مرسیHeartHeart