انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: مصاحبه با حامد زمانی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
حامد زمانی، متولد ۶۷ میمه اصفهان. از هفت سالگی قرائت قرآن را شروع کرده است ولی خیلی زود وارد موسیقی سنتی و سپس پاپ شده است. می‌گوید با این زبان است که می‌توان با مخاطب امروز سخن گفت. از سابقه‌اش در بسیج دانشجویی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران می‌گوید و دوستانش. حامد که با قطعه‌های «تحریم»، «قلاده‌های طلا» و پیش‌تر تیزر «دیروز، امروز، فردا» سر زبان‌ها افتاده است، مشغول آماده‌سازی آلبوم عاشقانه‌اش برای انتشار است. وی که این روزها مراوداتش با وحید جلیلی و دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی زیاد شده به دفتر تریبون مستضعفین آمد و از آرمان‌ها و ایده‌هایش گفت، از لزوم پاسداشت حرمت شهدا تا ضرورت حمایت از رپ‌خوان‌های زیرزمینی و از عدم حمایت از خواننده‌های تازه‌کار تا جایزه ده‌میلیونی‌اش برای قاتل شاهین نجفی.

متن کامل این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:



از سابقه ورودتان به دانشگاه تهران و بسیج دانشجویی شروع کنیم.

من ورودی ۸۵ علوم سیاسی دانشگاه تهران بودم. همانطور که همه گروه دوستی‌ای تشکیل می دادند، من و دوستانم هم تیم بسیج دانشکده حقوق و علوم سیاسی را تشکیل دادیم. چند سال بعد هم که هرکس دنبال ایدئولوژی خودش رفت؛ من هم علیرغم فعالیت‌هایی که در بخش فرهنگی بسیج داشتم بعد از مدتی کلا از بسیج دانشجویی فارغ شدم!

چه شد که از بسیج فارغ شدید؟

من خیلی در دانشکده رفت و آمد نداشتم. همین‌طور که کار موسیقی من شدت گرفت، حضورم در دانشگاه خیلی کمرنگ شد. اکثر اوقات کلاس‌هایم را هم نمی‌رفتم. طبیعتا دور شدن از فضای دانشگاه به دور شدن از فضای بسیج دانشجویی انجامید.

حضور آدم خوشتیپی مثل شما در بسیج دانشجویی برای اعضای بسیج تعجب برانگیز نبود؟

[با خنده] چرا! طبیعتا با نگاه دیگری به من نگریسته می‌شد. یکی از دلایلی که کمی از آن جمع گریزان شدم هم همین بود. همیشه هم سر این موضوع بحث بود. اما واقعاً ظاهر اشخاص نمیتواند گواه صادقی بر تفکر آنها باشد.

جو آن زمان افراطی بود، الان بهتر شده است. جو آن زمان باعث می‌شد که امثال من نتوانند با فراغ بال فعالیت کنند. کم‌کم بچه‌ها فهمیدند که اصل و فرع چیست، ارزش و ضد ارزش چیست. هر چند هنوز هم پندار و گفتار تند و نسجیده در مواردی دیده می‌شود.

شروع کار موسیقی شما چگونه بود؟ فعالیت شما در موسیقی به قبل از دانشگاه بر می‌گردد؟

من از هفت سالگی قرائت قرآن را شروع کردم و دستگاه‌های موسیقی عرب و را در اصفهان ‌آموختم. این هم‌زمان بود با شروع آموختن موسیقی سنتی من. کم‌کم از موسیقی کم ‌کردم و به طور جدی‌تر به قرآن پرداختم و حاصلش چند رتبه‌ی کشوری در قرائت و اذان‌گویی در نوجوانی بود.

از آن به بعد به سمت موسیقی آمدم و موسیقی سنتی را جدی‌تر پی گرفتم. ولی به نظرم رسید که این موسیقی خیلی مخاطبی که مد نظر اندیشه‌ی من است ندارد. گرچه اساتیدی هستند که در این زمینه حرف جدی برای گفتن دارند ولی در این زمانه اگر بخواهی با مخاطب ارتباط برقرار کنی، انواع دیگر موسیقی بیشتر جواب می دهد.

از ده سالگی شعر هم می‌گفتم و چون رشته‌ام ادبیات بود کاملا با فنون و قالب‌های شعری آشنا بودم. ابتدا غزل می‌گفتم اما از وقتی که وارد موسیقی شدم، چوت می‌بایست ترانه‌هایم را خودم بسرایم ترانه را جدی‌تر دنبال کردم.

کارم ادامه پیدا کرد تا زمان ورود به دانشگاه. رشته‌ی علوم سیاسی می‌خواندم. چون دانشگاه تهران هسته‌ی اصلی گفتمان سیاسی دانشجویی محسوب می‌شد کمی اوضاعم با دیگر خواننده‌ها متفاوت بود. هرکس باید در حیطه‌ای که تخصص دارد حرف بزند، هنرمند هم باید بداند که چه می‌خواند. ما خیلی در فضای التهابات سیاسی بودیم، انتخابات سال ۸۸ و حوادث پس از آن و هم‌چنین راهپیمایی‌هایی قبل از انتخابات. این‌ها در شعر و آهنگ‌هایم طبیعتاً تأثیر می‌گذارد.

فعالیت من در عرصه‌ی موسیقی دو بخش دارد، یکی بخش آلبومم که محتوای عاشقانه دارد و دیگر کارهایی بصورت تک‌آهنگ ارائه می‌دهم که محتوایش سیاسی و اجتماعی است. آلبومم ان‌شاء‌الله تا چند ماه دیگر منتشر خواهد شد. ترک‌ها آماده شده و مجوز هم گرفته شده و در حال آماده‌سازی برای انتشار است.

شما خانواده مذهبی‌ای داشتید؟

بله.

معمولا خانواده‌های مذهبی رابطه‌شان با موسیقی خوب نیست. یا با خود موسیقی مشکل دارند یا این که فضای آموزش و کار در زمینه موسیقی را سالم نمی‌دانند. شما با خانواده‌ی خود به مشکلی برنخوردید؟

چرا! مشکل که بود اما در ابتدای راه. آن هم به این دلیل بود که جهت‌گیری کارهایم و نوع موسیقی‌ام برای خانواده‌ام مشخص نبود اما هرچه پیش رفتم و آن‌ها با محتوای کارهایم آشناتر شدند از حساسیت‌شان کاسته شد.

یک زمان درباره کافه‌ای که بسیج دانشگاه تهران تأسیس کرده است (کافه کراسه) بحثی را روی سایتمان مطرح کردیم که «آیا کافه مذهبی به مثابه پارتی دعای ندبه است؟» و این دیدگاه را نقد کرده بودیم که ذات کافه با ذات مذهبی بودن ناسازگار است. حالا سؤال من از شما این است که آیا «خواننده حزب‌اللهی» مثل پارتی دعای ندبه است؟

نه نیست. به نظر من مذهبی بودن با خواننده بودن اصلاً تناقضی ندارد. اگر موسیقی‌ای که انتخاب می‌شود با تفکرات و عقاید شخص تعارض نداشته باشد.

این تفاوت که گفتید برای برخی جا نیافتاده است، توضیحی ارائه می‌کنید که فرق بین موسیقی مبتذل و موسیقی‌ای که می‌گویید تناقضی با مذهبی بودن ندارد چیست؟

هر قطعه‌ای سه بخش دارد: شعر، ملودی (آهنگسازی) و تنظیم (انتخاب سازها و صداها). این‌ها همه تأثیرگذارند در تقسیم‌بندی موسیقی. وقتی شعر محکم باشد و حرف برای گفتن داشته باشد روی ملودی تأثیر خواهد گذاشت. وقتی ملودی‌ساز بفمهد که شاعر چه گفته است، ملودی‌اش مبتذل نخواهد بود. موسیقی‌ها با هم تفاوت دارند.

ملودی‌هایی که من انتخاب می‌کنم غالباً با روح ایرانی‌ها سازگار است، اکثراً نواهای مذهبی دارند و اکثراً حس نوستالژیکی به آن‌ها القا می‌کند. در مرحله تنظیم هم سعی می‌کنیم طوری عمل کنیم که به کلام لطمه نزند. برای من کلام از تنظیم و ملودی خیلی مهم‌تر است که البته جای توضیح دارد. بنظرم شعر است که به همه‌ی کار جریان می‌دهد.

شما کار حرفه‌ای در زمینه‌ی موسیقی را با امکانات شخصی پی گرفتید یا با مؤسسه خاصی در ارتباط بودید؟

بهتر است بگویم که کسی که می‌خواهد کار موسیقی بکند، اگر پشتوانه مالی ندارد، شروع نکند بهتر است. صدمه‌هایی که من در این هفت سال دیدم خیلی زیاد بود. دوندگی‌های زیادی کردم تا کارم شنیده شود و به من اعتماد کنند تا کارم پخش شود. متأسفانه هیچ سازمان و ارگانی در ایران نیست که تا زمانی که کاری از فرد پخش نشود و مطمئن نشوند که توانایی کار در فرد هست، ریسک کند و از وی حمایت کند. بعد از این که کار هنرمند پخش شد و موفقیت‌آمیز بود تازه حاضر به گفت‌وگو برای بستن قرارداد می‌شوند.

جالب است بگویم که شروع کار آلبومم با فروختن ماشینم بود؛ بعد از فراز و نشیب های نفس‌گیر دوستانی پیدا کردم که به من قوت قلب دادند چون ایمان داشتند که کارهایم موفق خواهند شد. دوستانی مثل فرزاد سرور، سعید کوکلانی، کامران میرزایی، داوود محمدی، مهرداد عباسی، نیما نورمحمدی عزیز( تنظیم کننده قطعه دیروز، امروز، فردا) و دوست و برادر عزیزم امید رهبران (تنظیم کننده‌ی قطعات تحریم و خاک عزیز که از صدا و سیما به کرات پخش شد) که برادری را در حق من تمام کردند. بعد با همین جمع کارها را ادامه دادم. الان برای آلبوم‌ام با یکی از بهترین و بزرگ‌ترین شرکت‌های موسیقی قرارداد بسته‌ام. خیلی طول کشید و ضربه‌های زیادی خوردم تا این اعتماد به وجود آمد و کار به این‌جا رسید.

یعنی الان هیچ مؤسسه‌ای نیست که از خواننده‌های حزب‌اللهی‌ آماتور یا در کل خواننده‌های آماتور حمایت کند؟

اصلا! از هیچ خواننده آماتوری هیچ ارگانی حمایت نمی‌کند. الان ساخته شدن یک قطعه بصورت حرفه ای و با اشخاص حرفه ای سه الی چهار میلیون هزینه دارد. این فقط برای یک قطعه است. حالا ببینید یک آلبوم چه هزینه‌ای دارد. بعد این آلبوم باید پخش شود، تبلیغات و… و با زحمت زیاد شنیده شود. که همه ی اینها کلی هزینه دارد.

شما فرد معترضی هستید؟

اعتراض به چه؟ کلا روحیه‌ام را می‌گویید؟

بله…

به بی‌عدالتی و ظلم اعتراض می‌کنم و خواهم کرد. من هم به عنوان یک شهروند خیلی از جاها نقد دارم. عده‌ای فکر می‌کنند که کارهای من برای این است که از حکومت اوکی بگیرم و کارهایم را به راحتی انجام دهم اما باید عرض کنم که من دوندگی‌هایم را کرده‌ام و قبل از انتشار کارهایم از صدا وسیما قرارداد آلبومم را بسته بودم و مجوزهایم را گرفته بودم. اگر کاری ساخته می‌شود به نام دیروز، امروز، فردا فقط به حرمت شهدایی است که باری را به دوش ما گذاشتند… کجای این کار خلاف مصلحت مردم ایران است؟ اگر تحریم را می‌سازم کاری به این ندارم که چه شد که تحریم شدیم… حرف من این است که دشمنانمان ما را تحریم کردند و جز این است که این تحریم به مردم ایران فشار می آورد؟ من در شعرم به زبان ساده این را می‌خواهم بگویم که فشارهایی که شما می آورید مادی است اما نگاه من مادی نیست چون عاقبت کار را در دستان خدا می‌بینم. این در حالی‌ست که تحریم به همه ی ما فشار می‌آورد.

مثل فشارهای اول انقلاب. اما این دلیل نمی‌شود ما عقیده‌ای که شهدای ما به خاطر آن جان دادند را فراموش کنیم! سعی می‌کنم در کارهایی در این ژانر انجام می‌دهم اشاره‌ای داشته باشم به این که «نباید گذاشت حقی که شهدا به گردن ما دارند پایمال شود.» این اصلا شعار نیست کما این که کارهای من هم این را نشان داده است. کار دیروز، امروز فردا نشان داده. مخاطب من این را خوب میفهمد. چندین مادر شهید با من تماس گرفته‌اند و دعایم کرده‌اند؛ چه چیزی از این بهتر؟

اعتقاد دارم هنرمند هرجا خلاف جریان مردم حرف بزند زمانی رسوا خواهد شد. مهم نیست که جناح‌های سیاسی چه می‌گویند، جنبش‌سبز‌ی‌ها می‌خواهند چه بگویند. من را در بالاترین با آن ادبیات خاص خود نقد می‌کنند. این ادبیات جای هیچ نقدی ندارد. پرونده من را منتشر می‌کنند و در کنار آن عکس وحید یامین‌پور را می‌گذارند و می‌گویند این حامد زمانی است!

فکر نمی‌کردم که مردم این همه از کارهای من حمایت کنند. احساس می‌کنم که هرکس به گونه‌ای برای این مملکت هزینه داده است و وقتی می‌بیند کسی برایش می‌خواند، از او تقدیر می‌کند. این برای من لذت بخش است.

تریبون مستضعفین سال ۸۸ راه‌اندازی شد. ایده اولیه آن این بود که در این هیاهوی سیاسی، مردم مستضعف تریبون ندارند. مثلاً کسی که در یک روستای کوچک یا یک شهر محروم زندگی می‌کند و کاری به کار دعواهای سیاسی هم ندارد، ولی خوب در زمان احمدی‌نژاد جاده‌ای در ولایت من ساخته شده و او هم به احمدی‌نژاد رأی داده است. حالا بعد از انتخابات یک تهرانی فکر می‌کند رأی‌اش پایمال شده، به خیابان می‌آید و غربی‌ها و بسیاری از رسانه‌های داخلی تریبون وی می‌شوند، خیلی از سیاسیون و مسئولانی که حتی مخالفشان هم هستند آن‌ها را جدی می‌گیرند و سعی می‌کنند اقناعشان کنند. اما درصد بالای جمعیت روستاها و شهرهای محروم رسانه‌ای ندارند که خود را نشان دهند و بگویند ما بودیم که به احمدی‌نژاد رأی دادیم. این ایده‌ی راه‌اندازی سایت بود. یکی از کارویژه‌هایی که هنرمندان برای خود قائلند و دیگران هم از آن‌ها انتظار دارند این است که بلندگوی کسانی شوند که درد می‌کشند و نمی‌توانند درد خود را بیان کنند. کسانی که صدایشان جایی شنیده نمی‌شود مگر این که منفعت رسانه‌های وابسته به گروه‌های سیاسی و رسانه‌های حکومتی اقتضا کند. در بین حزب‌اللهی‌ها برخی معتقدند که گفتن این دردها «سیاه‌نمایی» و ضدانقلابی‌گری محسوب می‌شود. نظر شما چیست؟

سؤال شما این بود که هنرمند باید تریبون مستضعفین بشود یا نه؟ متأسفانه همه‌ی کارهای معدودی که در این زمینه ساخته شده است کارهای کلیشه‌ای بوده است.

موسیقی یا باید مخاطب داشته باشد یا اصلا نباید تولید شود. کار باید به دست اهل فن سپرده شود. قطعات زیادی توسط اشخاص و موسسات مختلف با هزینه‌های بالایی تولید کرده اند که به غیر از سازنده‌هایش، کس دیگری آنها را نشنیده، چرا ما باید جایی هزینه کنیم و به کسانی دست‌مزد بدهیم که اصلا این‌کاره نیستند و اعتقادی هم به این حرف‌ها ندارند. موسیقی‌ای که سازنده آن به آنچه می‌سازد اعتقادی ندارد پشیزی نمی‌ارزد.

ما خود را در قالبی محدود کرده‌ایم که از آن بیرون نمی‌آییم؛ صداها و سازهای خاص. بخشی از این بحث تهاجم فرهنگی طبیعتاً مربوط به موسیقی است. آیا نباید کاری که ما تولید می‌کنیم از لحاظ تکنیکی وقتی در کنار کارهای امثال لیدی گاگا، انریکه و ریحانا قرار میگیرد مخاطب را ارضا کند؟ باید جایگزین داشته باشیم.

موسیقی‌ای که مخاطب ندارد بهتر است ساخته نشود. وقتی کار دست متخصص سپرده نشود نتیجه‌اش می‌شود هزینه‌های میلیونی مؤسسات متعددی که من می‌شناسم که هیچ‌کس تولیداتشان را نشنیده است. بخشی از این‌ها دروغ می‌گویند، وقتی شاعر و خواننده پول خود را می‌گیرند و می‌روند و گاهی هم توصیه می‌کنند که کارهایشان از فلان مراکز خاص منتشر نشود که به اعتبارشان لطمه نخورد و نگویند که فلانی حکومتی شده است! نتیجه می‌شود همان چیزی که بر سر فوتبالمان آمد!

بحث این است که چون کارهای سیاسی ما در صداوسیما ضعیف بوده است، فکر می‌کنند که اگر کار سیاسی خوانده شود یا کاری که حکومتی باشد، مخاطب، زده می‌شود. در صورتی که به نظر من این‌گونه نیست، اگر کار خوب سیاسی یا اجتماعی ارائه شود، مخاطب دارد. مگر «یاس» این همه طرفدار ندارد؟ چون که کار خوب ارائه کرده است. کما این که «ربنا»ی شجریان هم از صدا و سیما پخش می‌شده است و همه هم دوست داشتند و کسی به دلیل این که از صدا و سیما پخش می‌شده است علیه آن موضعی نداشته است. ذات موسیقی این‌گونه است.

این بحث که یک خواننده بخواهد با صدایش تریبون مستضعفین شود، باید فکر شده باشد و تولیدات ما از همه لحاظ بتواند جایگزین قطعه‌های غربی باشد. باید کار آن‌قدر قوی باشد که مخاطب آن در ‌ام‌پی‌تری پلیر خود داشته باشد و در اتومبیل‌اش به آن گوش دهد و لذت ببرد. کار دیروز، امروز، فردا زیبایی‌اش این بود که در رستوران پخش شد، در مترو پخش شد، در تاکسی و آژانس پخش می‌شد و افراد با تیپ و قیافه مختلف دوستش داشتند و هرکدام به نوعی با آن رابطه برقرار می‌کردند.

اگر بخواهیم در فضای سیاسی اجتماعی کار کنیم باید از کلیشه‌ها خارج شویم و ریتم و جنس شعر را عوض کنیم. کاری که آن‌ها می‌کنند. در این فضا متأسفانه کار نشده است.

ما الان اتاق فکری درست کرده‌ایم و برای هر کارمان هزار نقد وارد می‌کنیم تا بتوانیم کار خوبی بسازیم. این‌ها همه فکر و انرژی می‌خواهد، این‌گونه نیست که شاعری پول بگیرد و شعری بگوید و خواننده‌ و تنظیم‌کننده پولشان را بگیرند و کاری تحویل ما دهند و بعد انتظار داشته باشیم کارمان به مخاطب حس بدهد…

طبیعتاً هنر باید جوششی باشد تا هنر به حساب بیاید…

دقیقا. باید هنرمند درد داشته باشد. اگر شما جایی احساس کردید که قطعه‌ی من به دلتان می‌نشیند یعنی راست می‌گویم، یعنی تنظیم‌کننده را نشانده‌ام و محتوا را به او خورانده‌ام. اگر درد نداشته باشی و دروغ بگویی مردم به تو گوش نمی‌دهند و مثل یک دستمال کاغذی دورت می‌اندازند.

الان جریانی شکل گرفته است که متعلق به یک دهه و حداکثر دو دهه‌ی گذشته است. عده‌ای که گرایش‌ عدالت‌خواهانه دارند، حالا ممکن است تم مذهبی هم داشته باشند یا نداشته باشند، ولی در هرحال علی‌رغم ژست سوسیالیستی‌شان ایدئولوژی خاصی ندارند، پاتوقشان برخی کافه‌های و ‌ان‌جی‌او های کودکان کار است، ولی مهم‌تر از همه این که نمودشان در جامعه گروه‌های موسیقی‌شان است، به خصوص رپ اعتراضی. به عنوان مثال الان «هیچکس» پدیده قابل کتمانی نیست، «یاس» قابل کتمان نیست، حتی «شاهین نجفی» با این اثر موهن اخیرش و هم‌چنین ژست‌هایی که از قبل می‌گرفت قابل کتمان نیست. چندی پیش دختر رپ‌خوانی به اسم سالومه برای وحدت ملی و فلسطین خواند. این‌ها در فضایی که در اصل متعلق به انقلابیون بچه مسلمان نمازخوان سال ۵۷ بوده کار کرده اند. ما در زمینه‌‌ی دردهای مردم کار نکردیم، به خصوص در حوزه موسیقی. فلذا این‌ها که یا مخالف جمهوری اسلامی اند و یا نسبتی با آن ندارند در این حوزه‌ها مشغول به فعالیت شدند و اثرگذار هم شدند. مثلا همین کار اخیر یاس درباره بچه‌های درودزن که بسیار تأثیرگذار هم شد را می‌شد یک بچه حزب‌اللهی بخواند…

همین! بحث همین است. من نمی‌دانم مشکل وزارت ارشاد با رپ چیست؟ رپ چه دارد که پاپ ندارد؟ اتفاقا ملودی هم ندارد که تن را بلرزاند. چرا نباید آلبوم مجاز رپ داشته باشیم؟ این کلیپ یاس باعث شد که یک جراح پلاستیک برود و همه بچه‌های آن کلاس را جراحی پلاستیک کند. این بد است؟ چرا نباید مجاز باشد؟ مجاز که نمی‌کنیم و در نتیجه فردا همین رپ‌خوان می‌رود آن‌طرف آب و علیه‌تان دری‌وری می‌خواند!

اصلا ما سیاست جذب هنرمند را بلد نیستیم. برای این‌ها که برای خودمان می‌خوانند. جذب‌شان نمی‌کنیم برعکس توی سرشان هم می‌زنیم تا بالاخره بروند آن‌طرف آب و لگدپرانی هم بکنند.

رپ هم یک نوع موسیقی است. بله، ممکن است گونه‌هایی از راک یا متال با روح ایرانی سازگار نباشد ولی رپ در جامعه‌ی ما جواب می‌دهد.

این رپ‌خوان‌های معروف اول کارشان مثل بقیه ضعیف بود ولی پس از گذشتن زمان و از بین رفتن تب و شورهای اولیه تفکرشان شکل گرفت. امثال یاس و هیچکس الان دارند کارهای جدی خود را ارائه می‌کنند. کارهای اجتماعی‌ای که نه با اسلام تعارض دارند و نه با نظام. چرا نباید از این‌ها حمایت کرد؟ از چه کسی می‌خواهیم حمایت کنیم؟ از چهار نفر آدم ضعیفی که این‌طرف و آن‌طرف روابطی دارند؟

جالب این‌جاست که در موضوعاتی که حکومتی به حساب می‌آیند و از سوی مخالفان این‌گونه عنوان می‌شود که مردم با این موضوعات مشکل دارند مثل حمایت از مردم فلسطین نیز جدی‌ترین کارهای را همین خواننده‌های زیرزمینی ارائه داده‌اند. قطعه «زنده باد فلسطین» هیچکس یکی از بهترین کارها درباره این موضوع است، محسن چاووشی هم در این زمینه کار جدی داشته است و هم‌چنین سالومه که با امکانات کم قطعه «داد بزن صدات برسه» رو برای مردم غزه خواند. در حالی‌که صدا و سیما و نهادهای فرهنگی با بودجه کلانشان کار جدی‌ای در این حوزه که متعلق به آن‌هاست نکرده اند، جز کارهای قدیمی امیر تاجیک…

این‌قدر کار می‌توان با این بودجه‌هایی که هرز می‌رود کرد! با این بودجه‌ها می‌توان تحول ایجاد کرد!

این همه که مردم می‌گویند مرگ بر آمریکا تریبون می‌خواهند، همین مرگ بر آمریکای این‌های را در قالب یک قطعه ارائه کنیم لذت می‌برند.

بحث دیگری که می‌خواستم بگویم این است که در فضایی که ما فعالیت میکنیم یعنی موسیقی با محتوای سیاسی و اجتماعی ستاره نداریم. در موضوع ترانه‌های عاشقانه ستاره‌های متعدد داریم ولی در حوزه انگیزه‌های ما و شما ستاره‌ای نداریم که بداند باید چه بکند. من حامد زمانی هم اگر فردا هشتم گرو نهم باشد و بدانم کار عاشقانه من را تأمین می‌کند، رها می‌کنم و با خود می‌گویم این همه در این فضاخواندم چه کسی من را حمایت کرد؟ بعد از این‌کارهای اخیرم که برای صدا و سیما خواندم یک پنج‌هزارتومانی هم به من ندادند، فقط از طرف آقای ضرغامی زنگ زدند و تشکر کردند! خوب تشکر که خرجی ندارد.

وقتی که این‌گونه برخورد شود خوب فرد یک بار یا دوبار دیگر کار می‌کند. یک دهم این‌بودجه‌هایی که هرز می‌رود می‌تواند به هنرمند انگیزه‌ای بدهد که صبح تا شب فکر کند و کار کند. گرچه دغدغه‌اش همین موضوعات است ولی اگر جیب‌اش خالی باشد نمی‌تواند با فراغ بال به این موضوعات بپردازد. ما کسی را نداریم که از هنرمندان مستعد حمایت کند که کار کنند و علم‌دار جریان عدالت‌خواهی شوند و بعد راضی باشیم از این که این حاصل کار ماست. مؤسسه‌ای که پشت حامد زمانی نوعی بایستد نداریم.

دفتر مطالعات جبهه‌ی فرهنگی مدتی است که در این زمینه وارد شده‌اند که ان‌شاءالله ادامه پیدا کند و به ثمر بنشیند. اگر این کار ده سال پیش آغاز شده بود الان خواننده های ستاره ی ما هراس نداشتند در این فضا بخوانند.

اما الان آن‌ها برای ما ابرو هم بالا می‌اندازند! به من می‌گفتند تو با این صدای به این خوبی حیف نیست برای این‌ها بخوانی؟ می‌گفتم برای این‌ها نه، برای خودم می‌خوانم.

برخی معتقدند رپ به خاطر تاریخچه و شاخصه‌هایی که دارد بهترین قالب برای بیان اعتراض است…

بله، اصلا رپ یعنی اعتراض…

در گفتمان ما بچه حزب‌اللهی یعنی معترض به بی‌عدالتی، چه در کشور و چه در کل دنیا. حزب‌اللهی کسی نیست که بخواهد مشکلات را لاپوشانی کند. فکر نمی‌کنید اگر حزب‌اللهی وارد فضای رپ بشوند بتوانند کارهای تأثیرگذاری ارائه دهند؟

من چند کار را در این فضا شنیدم و خنده‌ام گرفت! باید خواننده و تنظیم‌کننده رپ‌کار باشند. ما آدم‌هایی داریم که می‌توانند جریان رپ را در دست بگیرند ولی متأسفانه تا الان کارهای محدودی که بوده به کسانی سپرده شده این‌کاره نیستند. مثلا محمد چراغعلی هرچند موزیسین خوبی است اما نمی‌تواند رپ بسازد! رپ موسیقی قشر جوان است.

بعضی‌ها از خدایشان است. خیلی از این‌هایی که می‌گویند چرا برای امثال صدا و سیما کار می‌کنی، اگر به خودشان پیشنهاد شود با کله می‌آیند! او هم تریبون می‌خواهد. آدم‌های زیادی هستند. بی‌دلیل خودمان را به چند نفر محدود کرده‌ایم که یک جوان هرگز گوش نمی‌کند!



آهنگ نقی شاهین نجفی را کی شنیدید؟

ده دقیقه قبل از انتشار آن مطلب جنجالی در فیس‌بوک! هیچ‌کس نمی‌تواند به من خرده بگیرد، هرکس در فیس‌بوک حال شخصی‌اش را می‌نویسد، و من هم نوشتم که هرکس شاهین نجفی را بکشد ده میلیون تومان به او می‌دهم. سایت‌ها کار کردند و شروع انتشارش هم از سایت شما بود.

این روزها همه آروغ‌های روشنفکری می‌زنند که با خشونت برخورد نکنید! در فیلم‌های هالیوودی وقتی یکی به همسرش تجاوز می‌شود یا همسرش کشته می‌شود به پلیس زنگ نمی‌زند، تفنگ را برمی‌دارد –یک مرد تنومند با سر بدون مو را فرض کنید که صورتش هم زخمی است!- و خودش یک تنه می‌رود و همه را می‌کشد و دست آخر می‌شود قهرمان فیلم آن‌ها! ناموس من اهل‌بیت است، کسی به آن‌ها توهین کند می‌کشمش! ساکت نمی‌توان نشست.

وقتی کسی شمشیر را از رو می‌بندد باید نوع جواب متناسب باشد. اگر بیاییم ملایم برخورد کنیم و بگوییم این چه کاری بود که کردی، خوب او هم با خود می‌گوید این‌ها که بخاری ازشان بلند نمی‌شود، بگذار یک قطعه دیگر هم بخوانیم! بعد جسورتر می‌شوند و جلوتر می‌آیند. باید برخوردی بکنیم که تا ده سال دیگر کسی جرئت نکند چنین غلطی بکند.

بعد از این قضایا که تازه هادی‌نت راه‌اندازی شد و درباره امام هادی بحث و صحبت شد، من دلم سوخت که پیش از این چرا هیچ‌چیز گفته نمی‌شد؟ از بس کار نکردید و کتاب ننوشتیم و فیلم نساختیم که این‌ها این‌چنین جسارتی کردند. تقصیر خود ماست. ولی الان که این اتفاق افتاده است دیگر نمی‌توان با ملایمت برخورد کرد.

این شاهین نجفی هم یکی مثل بقیه‌ی رپ‌خوان‌ها بود، قطعه ای مثل «چیز» را خوانده بود، خطاب به امام زمان خوانده بود با این مضمون: حالا که اوضاع این‌قدر بد است تو بیا، آن‌زمان هم رگه‌هایی از طعنه داشت ولی باز می‌شد گفت که دارد انتقاد می‌کند. ولی حماقت کرد. محسن نامجو هم نابغه بود اما همین‌گونه حماقت کرد.

شاهین نجفی از ابتدا اهل هیاهو و هنجارشکنی بود، ولی خوب ادعا می‌کرد من برای دردهای مردم می‌خوانم، البته ضد انقلاب هم بود، ولی چه شد که ناگهان چیزی خواند که همین مردم را ناراحت و برآشفته کرد؟

خودش گفت که من ایده این کار را از کمپین یادآوری امام نقی گرفتم. همین کمپین که چندده هزارتا لایک خورده است. این تقصیر ماست. در برابر این جریان از همان ابتدا مسامحه کردیم.

نمی‌دانم! خودش گفته که این در ادامه‌ی‌کارهای قدیمی من بود، این‌ها که درد آزادی بیان ندارند. مثلا در جریان جنبش سبز، آن‌هایی که واقعا درد آزادی بیان داشتند وقتی که روز عاشورا به اعتقادات شیعه توهین شد کنار کشیدند، الان چه کسانی باقی مانده‌اند؟ اما الان کسانی باقی مانده اند که آزادی بیان را فقط با اعلامیه حقوق بشر می‌سنجد. در حالی که اینجا ایران است که پشتوانه‌ی ایدئولوژیک آن بر مبنای معارف اهل بیت علیهم السلام است.

من نمی‌فهمم که در ذهن الکن شاهین نجفی چه بوده که چنین کاری کرده است! شاید خیال کرده که مخاطب دارد، شاید خیال کرده که برخی به‌به و چه‌چه می‌کنند. اما الان مخاطبانش کاملاً عوض شدند، یک عده غرب‌‌گرای عرب‌ستیز سلطنت‌طلب طرفداران جدیدش شده‌اند.

تو در صورتی این کارها را می‌کنی که برای مردمت اهمیت قائل نباشی. اکثریت مردم ایران شیعه‌اند و از این‌کار دردشان می‌آید. آیا توی شاهین نجفی واقعا به فکر مردمی؟ مردم امام‌شان را دوست دارند، طرف عمری عرق می‌خورد ولی محرم که می‌شود کنار می‌گذارد و می‌آید برای امام حسین سینه می‌زند. امثال این‌ها به فکر مردم نیستند و برای همین هم همان‌طور که گفتم همه‌شان یک روز این‌چنین رسوا می‌شوند.