05-12-2014، 16:32
ﻏﻔﻠﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﺎﺩﺭ
ﭘﺸﺖ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﺐ ﻋﺎﺷﻖ
ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻥ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﺩ
ﻭ ﺗﻮ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﯿﺎﻣﻮﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﯼ
.
.
.
به شانه ام زدی
تا برگشتم رفته بودی
بی انصاف به یاد آوردن تنهایی ام شوخی قشنگی نبود
.
.
.
من که نمی توانم
لااقل بگذار شعرهایم تو را لمس کنند
.
.
.
آدمها چه راحت با جابجایی یک نقطه از خدا جدا میشوند
.
.
.
میگی بیخیال； مهم نیست..
اما.
وقتی اسمشو میشنوی داغ دلت تازه میشه
.
.
.
به هم نرسیدن من و تو همانند الاکلنگی است که دو نفر
چاق و لاغر هیچگاه نمی توانند برای بازی روی آن بنشینند
.
.
.
ازمن جداشدوگفت کار خداست مانده ام مگرخدای اوخدای من هم نبود.
.
.
.
دوری اگه هزارتاعیب داره ب جاش یه خوبی داره می فهمی یه نفرچقدردوست داره
.
.
.
سخته
خیلیم سخته
بزرگترین انگیزه زندگیتو ازت بگیرن
بعد بهت بگن
بی انگیزه
.
.
.
چیزی شبیه معجزه است
وقتی هرشب به خیرمیگذرد
بی آنکه تو بهم بگی شب بخیر
.
.
.
خیالت
مانند چرت صبحگاهی است
با خودم میگویم فقط پنج دقیقه دیگر
.
.
.
ﺗﻤﺎﻡ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﺷﺪﻧﺪ ﺍﻣﺎ
ﺩﺭ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﻧﻤﻲ ﺭﺳﻨﺪ
.
.
.
از ماندن که چیزی نمی دانی لا اقل درست رفتن را یاد بگیر
.
.
.
همیشه برام سوال است
اگر قرار بود روزی تورا نداشته باشم
چرا خدا خواست که دوستت داشته باشم
.
.
.
آرام تر سکوت کن صدای بی تفاوتی هایت آزارم میدهد
.
.
.
بهانه هایت برای رفتن چه بچه گانه بود
چه بیقرار بودی زودتر بروی
از دلی که روزی
بی اجازه وارد آن شده بودی
من سوگوار نبودنت نیستم
من شرمسار این همه
تحملم
