08-12-2014، 19:23
تو در تخت •••
من در تخت •••
تو با او •••
من با تیغ •••
امشب هر دو خونی می ریزیم •••
تو از میان پاهایت •••
من از رگ دستانم •••
امشب "زنی" میشوی برای خودت •••
ومن "گدای" دم مرگ •••
که حتی با دیدن خون رگ هایش •••
به یاد سرخی لبانت می افتد •••
اصلا میدانی؟
گاهــــــے دلم براي خودم تنگ مي شود •••
گاهــــــے دلم براي باورها و اعتمادهاے گذشته ام، تنگ مي شود •••
گاهــــــے دلم براي پاكيهاے كودكانه ے قلبم، مي گیرد •••
گاهــــے آرزو مي كنم اے كاش •••
اصلا ای کاش •••
دلــــــي نبود تا تنگ شود •••
تا خسته شود •••
تا بشكند •••
اما به یـــــاد داغـــــیکه بر قلبم نهادی •••
امشبـــــ پشت دستانم را با تـــــه مانده ی ســــــیگارم تا مغز استخوانم سوزاندم •••
هه •••
حـــــال برو در آغــــوشش بلندتر نالــه کن تامســـــتش کنی •••
نظرا کوش نظر بدین دیگه
من در تخت •••
تو با او •••
من با تیغ •••
امشب هر دو خونی می ریزیم •••
تو از میان پاهایت •••
من از رگ دستانم •••
امشب "زنی" میشوی برای خودت •••
ومن "گدای" دم مرگ •••
که حتی با دیدن خون رگ هایش •••
به یاد سرخی لبانت می افتد •••
اصلا میدانی؟
گاهــــــے دلم براي خودم تنگ مي شود •••
گاهــــــے دلم براي باورها و اعتمادهاے گذشته ام، تنگ مي شود •••
گاهــــــے دلم براي پاكيهاے كودكانه ے قلبم، مي گیرد •••
گاهــــے آرزو مي كنم اے كاش •••
اصلا ای کاش •••
دلــــــي نبود تا تنگ شود •••
تا خسته شود •••
تا بشكند •••
اما به یـــــاد داغـــــیکه بر قلبم نهادی •••
امشبـــــ پشت دستانم را با تـــــه مانده ی ســــــیگارم تا مغز استخوانم سوزاندم •••
هه •••
حـــــال برو در آغــــوشش بلندتر نالــه کن تامســـــتش کنی •••
لـــــعـــــنـــــتـــــی •••
نظرا کوش نظر بدین دیگه