انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: خیلی خوشگل تر ا خدا بیا تو موضوع
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
که تنها دل من ؛ دل نیست

 
خیلی خوشگل تر ا خدا بیا تو موضوع 1





خیلی خوشگل تر ا خدا بیا تو موضوع 1


در كتاب چار فصل زندگی

صفحه ها پشت سرِ هم می روند

هر یک از این صفحه ها، یک لحظه اند

لحظه ها با شادی و غم می روند...

گریه، دل را آبیاری می كند

خنده، یعنی این كه دل ها زنده است...

زندگی، تركیب شادی با غم است

دوست می دارم من این پیوند را

گر چه می گویند: شادی بهتر است

دوست دارم گریه با لبخند را
خیلی خوشگل تر ا خدا بیا تو موضوع 1
حرف هایم را بشنو و خوب فکر کن ...

آیا یکبار شده تلخی ها را کنار و به زندگی  طور دیگری بنگریم ؟

 یا

یکبار کینه ها را از خود دور کنیم و ببخشیم ... ؟

شده جای خستگی ها به یکدیگر لبخند هدیه دهیم ...؟

زندگی مگر حس تکرار نشدنی دوران کودکی نیست وقتی در رویای آن غرق میشویم لبخند بر لبانمان می نشیند...؟

نمی خواهم بگویی دل خوشی داری و

می دانم ! شاید اکنون دلت آنقدر از خستگی ها پر شده که جای هیچ چیزی باقینمانده ...

یا آنقدر زخم خوردی و پر از دغدغه هستی که نای لبخند زدن نداری...

ولی با این حال آیا تاکنون جای گله و شکایت، به آنانکه برایت عزیز هستندگفتی دوستت دارم؟

یا فریاد زده ای که بدانند چقدر برایت ارزش دارند؟
یا غبار غم از دوش آن ها زدوده ای؟

می دانی وقتی به همدیگر عشق بورزیم و جای گله به هم لبخند هدیه کنیم، خستگی های زندگی دیگر به چشم نمی آید .

معجزه مهربانی، گذشت و دوست داشتن را باور داشته باش و بدان

 زندگی با وجود همه تلخی وسختی ها

     مثل تمام قصه های خوب پایان خوشی دارد ...

فقط این ماییم که رقم می زنیم چگونه به انتهای مسیر برسیم ...

خیلی خوشگل تر ا خدا بیا تو موضوع 1


در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد ...
او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت.
و امّا در نزدیکی بساط کفاش،
حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛
تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد ...
یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟
کفاش گفت روزی سه درهم
تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت:
بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است!
برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده ...

کفاش شکه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت.
 آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند ...!
از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه ی زر ...

تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت ،

کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت :
بیا ! سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده .

 پول، همیشه خوشبختی به همراه ندارد و هر چیزی به حد و اندازه اش برای انسان خوب است.

خیلی خوشگل تر ا خدا بیا تو موضوع 1
ذهن مـا باغچه است

گــل در آن باید کاشت

و نـکاری ،گل من

علف هــرز در آن می روید

زحـمت کاشتن یک گل ســرخ

کمتـر از  زحمت برداشتن

هـرزگی آن علف است

خیلی خوشگل تر ا خدا بیا تو موضوع 1

گاهی که دلگیر می شوم از دنیایم

تنها مَحرم دلم خداست و بس ...

از او یاری می جویم برای مَرهم دلم

که اوست دهنده ی بی منت ...
 

خیلی خوشگل تر ا خدا بیا تو موضوع 1
 گاهی دلت از سن و سالت می گیرد
میخواهی کودک باشی
کودک به هر بهانه ای به آغوش غمخواری پناه می برد
و آسوده اشک می ریزد
بزرگ که باشی
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی.
خیلی خوشگل تر ا خدا بیا تو موضوع 1
اینــــــجا زمیــن اســـت



زمین گـــــرد است


تویی که مـــرا دور زدی


فــــردا به خودم خوا[b]هـ[b]ـی[/b] رسیــــد[/b]


حــال و روزت دیـــــدنی نه سرود نیــست ...
خیــــــــــــــــــــــــلی خیــــلی زیبا بودHeartHeartمرسیBig Grin
عااااااااااااااالللللللللیییییییی 
بوووووووووووووووووود تازه وارد Big Grin
قشنگ بودSmile
خیلی قشنگ بودHeartHeart
HeartHeartHeartHeartHeart
مرسیBig Grin
اینــــــجا زمیــن اســـت



زمین گـــــرد است


تویی که مـــرا دور زدی O.o
خیلی خوب بود
Heartخیلی قشنگ بود Blush
صفحه‌ها: 1 2 3