انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان جالب دختر و پیرمرد
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان جالب دختر و پیرمرد 1 فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!
خوووووووووووووووب که چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟DodgyDodgyDodgyAngryConfused
الان من چی کر کنم؟!!
آخی عزیزم چه قدر احساساتی
الان من دارم یه آهنگ غمگینم گوش میدم الانه که گریم بگیرهcryingcryingcrying
p336p336p336p336p336p336p336p336p336p336p336p336p336
به اين ميگن مرد
cryingcryingcrying:ess:p336p336p336
قربون هرچی داستان آموزنده سBlush
تو تلويزيون نشان مي داد
منظورش چیه
اخى ى ى ى .....!!!!cryingcrying
صفحه‌ها: 1 2 3