انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: ♥نقاشی لبخند او♥
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
همیشه دوست داشتم بدانم  آن دختر در کوچه ما چه می کند!؟ می گویند تهیدست است و گدایی میکند دلم برایش میسوخت او قبل از من از خواب بیدار میشد  و به مکان همیشگی خود زیر کابل برق روی سکو(پیادهرو در واقع) مینشست و کاسه زرد رنگی که مقداری سکه درونش بود ،برقی که از کاسه نمایان شده بود چشمانم را آزار میداد ، زیر لب چیزی میگفت لبهایش به سرعت به هم میخوردند  هیچ وقت خنده بر لبان او ندیدمفقط  زمانی که پیرمردی بلند قد با پالتوییمشکی ،کلاهی پشمی روبه رویش نشست و چیز ی در گوشش زمزمه کرد و به او خوراکی داد آنگاه بود که خنده بر لبانش نقش بست و فورا از جایش بلند شد و به سمتی از خیابان دوید .

مادرم میگویدSadمن نقاش  خوبی هستم این را فقط او نمیگوید  بلکه همه میگویند ولی من نمیتوانم خنده ای کهآن روز بر لبان آن دختر بچه نقش بست را نقاشی کنم. خیلی دوست داشتم بدانم دخترک پس از گرفتن خوراکی به کجا رفت حس و کنجکاوی امانم نمیداد آن روز هوا بارانی بود و سرد  به همین خاطر ژاکتم  و کلاهی 
که مادربزرگم برایم بافته  بود راپوشیدم و به طرف آشپزخانه دویدم  تکه نانیبرداشتم و وسط نان مقداری پنیر  و عسل  قرار دادم و به سرعت پوتین هایم  را پوشیدم و به سمت دختر بچه  تهی دست 
رفتم وقتی مرا دید از جایش بلند شد به او سلام دادم او فقط سرش را تکان دادگفتم :» در این هوا سردت نیست. بازهم تنها سرش را تکان داد.


لقمه را به او دادم  کمی نگاهم کرد 
آنگاه لبخندی زد همان لبخند که میگفتم 
و بعد به سرعت به سمتی از خیابان دوید 
من هم او را تعقیب کردم  او  به ویرانه ای 
رفت تاریک و دلگیر صدای برخورد باران به سقف آهنی ویرانه به گوشم میرسید وصدای چَق چَق راه رفتن بر روی آجرهای خراب حس غمناکی به من داد، من آن روز ،آن زمان صحنه ای دیدم که هیچ گاه فراموشش نکردم آن روز دیدم  دختر بچه تهی دست لقمه را دونیم کرد نیمی را بهبرادر صغیرش (کوچکش) و نیم دیگر را به پدر مریض و بیمارش داد با آنکه به خودش حتی تکه ای از لقمه نرسید ولـــــی باهم 
میخندید


مـــن هنوز که هنوز است عاجزم و ناتوانم ازنقاشی کردن لبخند او...!!!

*این داستان را برای کودکی نوشتم  که روزی بارانی او را تنها در خیبان دیدم
آن روز تنهایی را در چهره ی معصوم آن دختر حس کردم*
داستان و خودم نوشتم
لطفا نظر بدید
اگه خشتون اومد سپاس یادتون نره
کپی نکنید داستانو زیادی پخش نشه اخه برا مسابقات دادمش اگه خدا بخدا ...
فونتشو تغییر بده کور شدم....
تصورش کنید پیرمرده چه خوش تیپ بودهBig Grin

هرکاریش کردم درست نشد سرعت گنده
Merc khob bod
اجی خوب بود خودم نویسندم و دوبار مقام اوردم ببین محتواشو بیشتر کن و کاری کن ک جذابیتش بیشتر بشه