انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: یه عالمه اس ام اس
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
فارسه ميره خرش رو بفروشه وسط راه خوابش ميبره ... وقتي بيدار ميشه ميبينه خرش داره پول ميشمره!
يه روز يه فارسه تو هواپيما تفنگو ميذاره رو مخ خلبان و ميگه:از همينجا صاف ميري بندرعباس
خلبانه ميگه:حالا چرا بندرعباس؟
تركه:آخه دوستم قراره از اونجا قاچاقي ببردم دوبي!
يه فارسه نوشابه گازدار مي خوره گازشو مي گيره ميره شمال!
به فارسه ميگن :ميدوني به نفت ميگن طلاي سياه؟
فارسه فرداش يه 20 ليتري ميندازه گردنش!
يه روز سه تا آباداني داشتن بره هم خالي مي بستن
بعد اوليه ميگه من حضرت عيسي هستم و ميتونم مرده رو زنده كنم!
دوميه ميگه من حضرت موسي هستم و ميتونم عصامو تبديل به يه مار كنم!
هي صبر مي كنن مي بينن سوميه هيچي نميگه هيچ خالي نميبنده!
بعد ازش مي پرسن تو چرا حرف نمي زني؟
ميگه : تا حالا ديدي خدا حرف بزنه !
فارسه مي ره بانك وام بگيره، ضامن نداشت، منفجر مي شه!
فارسه ميخواسته آب بخوره ، آب نبوده تيمم مي كنه!
يارو داشته با بچش بازي ميكرده، هي بچه رو پرت ميكرده بالا، تو هوا مي گرفتدش.
يه بار بچه رو خيلي ميندازه بالا ، بچه ميفته تو خونه تركه. تركه هم بچه رو مياره ميگه : ايندفعه
آوردم، ولي اگه دفعه ديگه بندازي پارش ميكنم!
به كرده ميگن برا چي زنتو با چاقو كشتي ميگه اخه وضع ماليم خوب نبود تفنگ بخرم!
يه روزي يه نفر از يه تركه ميپرسه :آقا اين خيابون كجا ميره؟
تركه ميگه : والا من چهل ساله تو اين خياون زندگي ميكنم تا حالا نديدم جايي بره!
فارسه سوار تاكسي بوده موقعي كه ميخواسته پياده بشه راننده بهش ميگه : آقا ازون در پياده شو اين ور زن
و بچه نشسته.
فارسه ميگه نه و هي زنه رو هل ميده كه پياده شه.
راننده شاكي ميشه ميگه: آقا ازون طرف پياده شو.
فارسه ميگه: كفشامو موقع سوار شدن اونور در آوردم !
فارسه آشغال رفته بوده توي چشمش ، بعد وايساده بوده جلوي آيينه هي فوت ميكرده ، دوستش مياد بهش
ميگه بابا همين كارها رو ميكنيد بهمون ميگ ن فارس ها خرن ديگه ، آخه آي كيو ، اوني كه توي آيينست بايد
فوت كنه !
پسر فارسه تو پارك با يه دختره قرار گذاشته بوده ، بعد همين كه داشتن حرف ميزدن يهو دختره ميگه :
واي بابام از دور داره مياد
فارسه : بابات تا حالا منو ديده ؟
دختره : نه
فارسه: اينكه ترس نداره ، بهش بگو من داداشتم!
به غضنفر ميگن ميدوني چرا زنبورها گل ميخورن ؟
ميگه خوب معلومه ، لابد دروازه بانشون خوب نيست!
8 تا خرما برمي داره ، تركه عصباني - يك روز يك تركه داشته تو مجلس ختم خرما تعارف ميكرده ، يه يارو 7
ميشه ميگه آقا يك نفر مرده نه يك اتوبوس!
يه روز باروني يك راننده كاميون كه فارس بود 53 نفر رو توي يك حادثه مي كشه . سروان اداره رانندگي ازش
ماجرا رو مي پرسه ؟
- والا .. جناب سروان .. ما داشتيم راننديگي مي كرديم كه يهو يكي از چرخها تركيد و كنترل كاميون از دستم
خارج شد . تو جاده ا ي كه مي رفتيم ديديم 50 نفر اينور خيابون ايستادن و 3 نفرم اونور .. با خودمون گفتيم 3
نفر بميرن بهتره تا 50 نفر . براي همين فرمون رو انوري گرفتيم
- آخه مرد حسابي .. پس چه جوري 53 نفر مردن ؟؟؟!!!
-راستش .... داشتيم به طرف اون 3 نفر ميرفتيم .. دو تاشون مرد ن ولي يهو يكيشون به اون سمت خيابون فرار
كرد .
يه روز يه فارسه رو ميگيرند ميبرند كلانتري .
فارسه ميگه منو واسه چي گرفتيد ؟
جناب سروان ميگه :
واسه عرق خوري .
فارسه ميگه :
پس چرا نمياريد بخوريم !
فارسه ماشينش تو برف گير ميكنه. زنجير نداشته سينه ميزنه !
روزي يك آباداني با ماشيني تصادف كرد راننده مقابل باعجله پياده شد و بهش گفت: ببينم داداش تو سالمي؟
- نه والله من سالم نيستم, جاسم ام!
به يكي ميگن با ريلكس جمله بساز.ميگه:رفتيم باغ وحش با گوريل عكس انداختيم!
از غضنفر مي پرسن؟ بلندترين برج تهرون كدومه؟
مي گه: آزادي يه ديگه، معلومه كه !!! دو باره
مي پرسن؟ پس برج ميلاد چي؟ جواب مي ده : بابا شما خبر ندارين، اگه برج آزادي لنگ هاشو ببنده، از ميلاد هم
بلندتره !
يه ماره روسري ميزاره ميگه من كبرام!
اولي: چرا تو همش روزهاي آفتابي چتر همراه خودت مي آوري ؟
دومي : آخه روزهاي باراني بابام چتر را با خودش مي بره!
فارسه ميميره ميره اون دنيا . ازش ميپرسن ميري بهشت يا جهنم؟نگاه ميكنه به جهنم ميبينه دارو درخته و آبي
و بلبل و همه چيز مرتبه ميگه ميرم جهنم.
تا درو باز ميكنن ميبينه شعله هاي آتيش از همه جا بلند شده. شاكي ميشه ميگه اين كه اين طوري نبود.
!screen saver ميگن يه مدت كسي نيومده بود رفته بود رو
يه روز يه فارسه ميره هيئت راش نميدن ، سال ديگه هيئت ميزنه هيچ كس رو راه نميده!
بسيجيه با يك زن اسرائيلي عروسي ميكنه شب اول نميره رو تشك!
يه بسيجيه ميره مسابقه ي قرآن خواني
سوره ي بني اسرائيل بهش مي افته انصراف ميده!
به فارسه ميگن: ساعت چنده. بلد نبوده ميگه: بدو بدو ديرت شده!
آبادانيه ميگه : ديشب آبادان زلزله 11 ريشتري اومد . رفيقش ميگه : پس آبادان با خاك يكي شد ديگه ؟
آبادانيه ميگه : بع ، ولك ، مگه بچه ها گذاشتن!
مادر عروس از خواستگار پرسيد : تا به حال ازدواج كردي؟
خواستگار : نه
مادر عروس : از كجا باور كنم؟
خواستگار : به جان بچه هايم راست ميگويم!
كرم ابريشم قرص ايكس مي خوره پليور مي دوزه !
يه فارسه ميره كليسا به كشيش ميگه من ميخوام از مسلمان بودن دست بكشم بعد بشم مسيحي كشيش
ميگه اين كه كاري نداره من برق هارو خاموش ميكنم هر چي گفتم تكرار كن همه رو بهش ميگه و تمام
ميشه همين كه لامپ رو روشن ميكنه تركه ميگه: الهم صلي علي محمد وال محمد!
ده تا فارس ده سال پيش قايم بوشك بازي ميكردند
هنوز 3 تاشون پيدا نشدند!
يه فارسه تو آينه عكس خودشو مي بينه بعد مي گه : ا...اين چه آشناست ! بعد از يه ساعت فكر كردن داد
مي زنه : فهميدم ... فهميدم اين همونيه كه امروز تو آرايشگاه ديدمش !
مي شه! Reset ، يه فارسه دست مي زاره رو نافش
معلم : الفباي فارسي رو بگو
شاگرد : الف..ب..پ..ت..ث...چهار...پنج..شيش ..هفت...
معلم : انگليسي اش رو بگو
شاگرد : اي...بي...سي...چهل...پنجاه...شصت...هفتاد...
معلم : يونانيش رو بگو
شاگرد : آلفا...بتا...ستا...چهارتا...پنج تا...شيشتا...هفتا....
معلم : نخواستم اصلاً ، يه شعر بگو
شاگرد : نابرده رنج گنج پنج شيش هفت .......
به تركه ميگن يك تصوير غمناك بكش
تركه يك نون بربري سوخته ميكشه !
از يكي ميپرسن نظرت راجع به ساندويچ چيه ميگه : والله خودش كه خوشمزهست ولي اين كاغذش يه كم بد
مزهست...!؟
فارسه به خره ميخوره جرقه ميزنن !
به فارسه ميگن شما فارسي؟ ميگه نه به خدا بيا بگرد!
فارسه ميره چلو كبابي گارسون مياد ميگه : چي ميل دارين فارسه ميگه: يه پرس چلو كباب گارسونه ميگه با
كمال ميل
فارسه ميگه : نه با سماغ و دوغ!
خبرنگار از يه آباداني ميپرسه ، جمعيت آبادان چقدر هست؟ آباداني در جواب ميپرسه با حومه يا بدون ح ومه؟
خبرنگار ميگه با حومه
آباداني ميگه با حومه ميشه هفتاد ميليون!
سياهه با سفيده ازدواج ميكنه ، بچشون شطرنجي ميشه!
پليس جلو يه فارسه رو مي گيره ميگه كارت ماشين،گواهي نامه، بيمه . فارسه مي گه چه كار كنم جمله
بسازم!
يه صندلي بوده كه هركس روش ميشسته و دروغ ميگفته بادكنك بالاي سرش ميتركيده اصفهانيه ميشينه
ميگه مافكر ميكنيم آدماي ولخرجي هستيم بادكنك ميتركه رشتيه ميشينه ميگه ما فكر ميكنيم كه آدماي با
غيرتي هستيم بادكنك ميتركه تركه ميشينه ميگه ما فكر ميكنيم... بادكنك ميتركه!!!!
آسمان را مي نگرم تو را ميبينم خورشيد را مي نگرم تو را ميبينم ماه را مي نگرم تو را ميبينم خوب مسخره از
جلوم برو كنار ديگه!
پيرزنه تو اوتوبوس هي ميگفته ني ناي ني ناي ني ناي ناي ، همه هم دست ميزدن براش
بعد يهو دست ميكنه تو كيفش دندوناشو در مياره ميگه نياوران نيگه دار!
فارسه ميره نماز جمعه ، جو ميگيرش ، موج مكزيكي مياد!
يه دكتره از مريضش ميپرسه: اين همه قاشق تو شكم تو چيكار ميكنه؟!!
ميگه: خودتون گفتين روزي يه قاشق بخور!
يه روز فارسه يه شماره تلفن پيدا ميكنه زنگ ميزنه ميگه : ببخشيد آقا من شمارتونو پيدا كردم آدرس بديد
براتون بيارم!
يه روز فارسه ميره قهوه خونه 2 تا چايي ميخوره 5 تا 10 تا 15 تا . قهوه خونه چيه شاكي ميشه ميگه : بابا
خسته نشدي اين همه چايي خوردي؟
فارسه ميگه : راست ميگي واللا قربونت يه چايي بيار بخوريم خستگيمون در بره!
فارسه دو تا بلوك سيماني رو گذاشته بوده رو دو شش ، داشته مي برده بالاي ساختمون . صاحب كارش بهش
ميگه: احمق جون تو كه فرقون داري، چرا اينا رو ميگذاري رو كولت؟ ! تركه ميگه : ايلده اون دفعه با فرقون
بردم، اون چرخش پشتم رو اذيت مي كرد!
به فارسه ميگن 4 تا تيم اروپايي نام ببر
ميگه: اينترنال اونترنال ترمينال شرق ترمينال غرب!
يه همايش بين المللي همه از اختراعاتشون حرف ميزدن امريكايي ميگه ما يه موشك ساختيم وسط ماه فرود
مياد ملت تعجب ميكنن ميگن وسط ماه ميگه حالا يه وجب بالا پايين . آلماني ميگه ما يه موشك ساختيم
وسط مريخ فرود مياد ملت ميگن وسط مريخ ميگه حالا يه وجب بالا تر نوبت تركه ميشه ميمونه چي بگه ميگه
ما تو كشورمون با چشمامون غذا ميخوريم همه با تعجب ميگن با چشماتون ميگه حالا يه وجب پايينتر!
يه لر و يه تهرانيه ويه رشتي رو ميخاستن اعدام كنن ميگن با گيوتين بميريد يا تيربار بشيد يا اعدام شيد
تهرانيه ميگه باگيو تين سرش رو ميزارن رو گيوتين تا ميرسه به گردنش واي ميسته آزادش ميكنن رشتيه ميگه
منو تير بار كنيد مي خواستن تير بارش كنن اما تفنگا گلوله نداشت وآزادش ميكنن لره ميگه اون دوتا كه
خراب بود منو اعدام كنيد!
يه دستگا هي بوده كه % خريت رو نشون ميداده بدن يه عربه ميره دستشو ميزاره ميگه 20 % خر 20 % خر بعد يه
فارسه ميره دستشو ميزاره ميگه 100 % خر 100 % خر بعد يه لره ميره دستشو ميزاره ميگه صد رحمت به خر صد
رحمت به خر!
فارسه به نون باگت ميگن: تهاجم فرهنگي!
فارسه رفته بوده خون اهدا كنه، دكتره ازش ميپرسه : شما تاحالا چن دبار همخوايگي نامشروع داشتين؟ فارسه
كلي قسم و آيه ميخوره كه ولله بالله، من زن و بچه دارم، اهل اين كارا نيستم تا بالاخره دكتره قبول ميكنه و
خون بابا رو ميگيرن . موقع برگشت، فارسه رفيقش رو تو صف ميبينه، ميگه : اصغر خيلي مواظب باش ! اينجا
انگار يكيو كردن، دنبال اون نامردن!
تهرونيه و اصفهانيه و قزوينيه ميميرن، اون دنيا ميرن كارنامه اعمالشون رو ميگيرن، ميبينن بدجوري افتضاحه
و اگه اين ريختي پيش بره هر سه تايي از قعر دوزخ سر در ميارن ! خلاصه ميرن پيش جبرئيل و كلي خايه مالي
ميكنند كه بابا يك فرصت ديگه به ما بدين بلك ه جبران كنيم و آخر مخ جبرئيل رو ميزنن و راضيش ميكنن كه
يك فرصت ديگه بهشون بده، منتها با يك شرط و اون اينكه اگه اينبار يك دفعه تهرونيه خانوم بازي كنه،
اصفهانيه دنبال پول باشه يا قزوينيه قزويني بازي در بياره، درجا سنگ ميشه و صاف از ته جهنم سر در مياره !
خلاصه سه تايي برميگردن رو زمين و خوشحال و خندان داشتن ميرفتن كه يهو چشم تهرونيه ميخوره به يك
كس اساسي و هرچي ميخواد جلوي خودشو بگيره نميشه و آخر ميره يك تيكه بهش ميندازه .. تيكه انداختن
همان و درجا سنگ شدن همان ! قزوينيه و اصفهانيه خوب حساب كار دستشون مياد، يك نگ اه به هم ميكنند و
راه ميافتند . يخورده جلوتر اصفهانيه يك 100 تومني رو زمين ميبينه، هي با خودش چك و چونه ميزنه، آخر
ميبينه راه نداره ... خم ميشه ورش داره، يهو قزوينيه ميگه : آي بالامجان! خدا ازت نگذره كه هم خودتو سنگ
كردي و هم منو!
از لاشيه ميپرسن : دوست دار ي تو آسيا كدوم تيم برسه به جام جهاني؟ ميگه : خوب معلومه ايران . ميپرسن :
بخاطر وطن پرستي ميگي ايران؟ ميگه: نه بابا، آخه تا برسه جام جهاني آدمو ميگاد!
- مسؤل خوابگاه دخترا همه دخترا رو جمع ميكنه، ميگه : ديشب يه مرد اومده بوده تو خوابگاه . همه ميگن :
واااي... يكي ميگه : هه هه هه ...! مسؤل خوابگاه ميگه : اينطور كه فهميديم اين مرده رفته بوده تو اتاق يكي از
دخترا. همه ميگن : واااااي... يكي ميگه : هه هه هه ...! مسؤل خوابگاه ميگه : تازه، يه كاپوت هم پيدا شده . باز
همه ميگن : وااااااي... يكي ميگه : هه هه هه ...! مسؤل خوابگاه ادا مه ميده : ولي گويا اون كاپوت سوراخ بوده .
همه ميگن: هه هه هه... يكي ميگه: واااااي!
- واسه سرشماري اومده بودن در خونه رشتيه، يارو از رشتيه ميپرسه : اسم پسر اولت چيه؟ رشتيه ميگه : اصغر .
ميپرسه: خوب اسم پسر دومت چيه؟ رشتيه : ميگه اصغر !...سومي، چهارمي، پنجمي، خلا صه همه رو ميگه اصغر !
ماموره شاكي ميشه، ميگه : مامور دولت رو سر كار گذاشتي؟ ! رشتيه ميگه : نه والله، اينها همشون اسمشون
اصغره! مرده ميگه : خوب پس چجوري تو خونه صداشون ميكنيد؟ رشتيه ميگه : خوب اصغر اكبرآقا داريم، اصغر
علي آقا داريم، اصغر آقا رضا داريم!
- تركه د اشته از تو جنگل رد ميشده؛ يهو يك شيره جلوشو ميگيره، ميگه : كوچولو كجا ميري؟ ! تركه ميگه : خونه
مادر بزرگ، بخورم پفك نمكي، چاق بشم چله بشم، بعد ميام كيرمم نميتوني بخوري!
- تركه ساعت سه نصفه شب مست و پاتيل ميرسه در خونه، هركار ميكرده نميتونسته كليد رو بكنه تو قفل در .
خلاصه اونقدر سر و صدا ميكنه تا زنش بيدار ميشه، ازون بالا داد ميزنه : اصغر اقا كليد بندازم؟ ! تركه ميگه : نه
بابا كليد دارم، سوراخ بنداز!
- فارسه ميخواسته دستكش بخره، ميره داروخونه ميگه: ببخشيد، كاپوت خانواده دارين؟!
- رشتيه مياد خونه، ميبينه يك م ردك لندهور لخت مادرزاد تو اتاق خواب نشسته ! خلاصه خيلي غيرتي ميشه،
ميگه: مردك الندگ ! تو خونه من چه غلطي ميكني؟ ! مرده ميگه : والله آقا من داشتم با اين خانم همسايه
بالايي حال ميكردم، كه يهو شوهرش اومد، منم به شما پناهنده شدم . رشتيه دلش ميسوزه، ميگه : اشكال
نداره، والله منم دل خوشي ازين طبقه بالايي ندارم . خلاصه كلي مرام ميگذاره و يك دست لباس و يك مقدار پول
تاكسي ميده به مرده و با سلام وصلوات راهيش ميكنه . يكي دو هفته بعد، رشتيه داشته تو حياط خونش قدم
ميزده، يهو دو دستي ميكوبه تو سرش، ميگه: اي بر پدر آدم دروغگو لعنت! منزل ما كه فقط يك طبقهست!
- عربه زنشو واسه زايمان بچه هفتم برده بوده بيمارستان، بعد از يك مدت يك پرستار مياد، آروم بهش ميگه :
يك خبر بدي براتون دارم . متاسفانه بچه عقب افتادهست . عربه ميگه : ولك خودشو ناراحت نكن ! شيش تاشون
از جلو افتادن هيچ گهي نشدن، بگذار اين هفتمي از عقب بيافته شايد يك گهي شد!
- تو قزوين داشتن درمورد انتخابات مجلس گزارش تهيه ميكردن، يارو گزارشگره از يك پير مرد بازاري ميپرسه :
به نظر شما با صلاحيتترين كانديد اين دوره كيه؟ حاج آقا ميگه : بالام جان اين روزا هر الف بچهاي مدعيه كه
كان ديده، ولي الله وكيلي هيشكي تو كل قزوين قدر اين حسين آقا آمپول زن كان نديده!
- از رشتيه ميپرسن : چه روزايي با زنت حال ميكني؟ ميگه : همه روزا بجز پنجشنبه و جمعهها ! ميپرسن چرا؟ !
ميگه: اووو! پنج شنبه جمعه اونقدر شلوغه كه ژتون گير خودمم نمياد!
- از اصفهانيه ميپرسن : ميدوني فرق شورتهاي قديم با شورتهاي جديد چيه؟ميگه : قديما بايد شورتو ميزدي كنار
تا كونو ببيني، اين روزا بايد كونو بزني كنار تا شورتو ببيني!
- تو پليس راه اتوبان قزوين يك كاميون رو نگه ميدارن، ميبينن شيشه سمت شاگرد بازه يك كون هم ازش
بيرونه!! خلاصه ميرن جلو به راننده ميتوپن كه : مرتيكه فلان فلان شده، اين چه وضع افتضاحيه؟ !! قزوينيه با
تعجب ميگه : كدام وضع بالام جان؟ ! مامورا شاكي ميشن، ميگن : خودتو به نفهمي نزن !! اين چيه از شيشه
اومده بيرون؟ !! قزوينيه ميگه : شما هم منو ترسوندين ! بالام جان اين كان بچهست، گذاشتم تو راه تگري شه
برم قزوين بزنم زمين!
- يارو ازون تيمسار كسخلاي تير بوده، يك روز كله سحر مياد پادگان به اولين نفري كه ميرسه، داد ميزنه : سرگرد!
من ديشب زنمو كردم ! انجام وظيفه بود يا بيگاري؟ !! سرگرده جفت ميكنه، با خودش ميگه باز اين ميخواد يك
چيزي از دهن ما بكشه بيرون بدبختمون كنه . خلاصه با تته پته ميگه : چهچه عرض كنم قربان . تيمساره شاكي
ميشه، ميگه : خاك بر سر احمقت كنند ! ميره يكم جلوتر، يك گروهبانه رو ميبينه، باز همون سؤالو ميپرسه،
گروهبانه بدبخت هم يكم من و من ميكنه، چيزي نميگه و فحشش رو ميخوره . تيمساره شاكيتر مي شه، ميره
يكم جلوتر ميبينه يك سرباز صفر داره جارو ميكشه، ميره جلو ميگه : سرباز! من ديشب خانوم رو كردم . انجام
وظيفه بوده يا بيگاري؟ ! سربازه خيلي مطمئن ميگه : انجام وظيفه بوده قربان ! تيمساره كف ميكنه، ميگه : واسه
چي انجام وظيفه؟! تركه ميگه: آخه اگه بيگاري بود ميداديد ما بكنيم!
- به رشتيه ميگن اعضاي خانوادتو نام ببر، ميگه : صاايران، امرسان، موبايل، آمريكا !! ميگن : مرتيكه اين
كسشعرا چيه ميگي؟ ! رشتيه ميگه : آخه شما نميدوني؛ صاايران دختر كوچيكمه، هر روز بهتر از ديروز ! امرسان
دختر بزرگمه، زيبا جادار مطمئن ! موبايل خانمه، كه هيچ وقت در دسترس نيست! آمريكا هم خودمم، كه هيچ
غلطي نميتونم بكنم!
- تركه دو تا زن داشته . يك روز زن اولش زنگ ميزنه دفترش، با كلي ناز و اداي شوهر خفه كن ميگه : عزيزم، چرا
يك سر به من نميزني؟ ! كلي خريد دارم . بدبخت شوهر هم ميگه : چشم خانوم، حتماٌ يك سر مي ام. هنوز گوشي
رو نگذاشته بوده زمين كه زن دومش زنگ ميزنه و باز با همون تريپ عشوه ميگه : عزيزم چرا نمياي پيشم، مگه
نميدوني مريض احوالم؟ ! و باز هم تركه ميگه : چشم عزيزم، حتما ميام پيشت . خلاصه عصر ميشه و ترك عزيز
قصه ما اول ميره يك سر به زن اولش ميزنه و خلاصه يو خده اوضاع گرمتر از معمول ميشه و كار به جاهاي
باريك ميكشه . كارشون كه تموم ميشه، تركه ميگه : خوب عزيزم پاشو بريم بزازي لباس بخريم، زنه هم كه
مشكلش حل شده بوده ميگه : نه عزيزم باشه يك وقت ديگه. خلاصه ترك نازنين قصه ما هم خداحافظي ميكنه
و ميره سراغ زن دوم و خوب دور از ذهن نيست كه اونجا هم دكتربازي به جاهاي باريك ميكشه و جناب شوهر
يك ربع تلنبه زدن پياده ميشه !! كارشون كه تموم ميشه، باز تركه ميپرسه: عزيزم ميخواي بريم دكتر معاينت
كنه؟ زنه هم ميگه : نه حالم الان بهتره، بعداٌ ميريم ! بعد از پايان هر دو ماجرا، تركه كيرشو در مياره ميگه: گربان
سنه سرافراز - هم دكتر سنه هم بزاز!
- قزوينيه يه بچه خشگل بلند كرده بوده، پاي معامله كه ميرسن قزوينه ميگه : ببين بالام جان، اگه بزاري توش
بزارم 50 تومن بهت ميدم اگر هم بزاري لاش بزارم 100 تومن بهت ميدم . بچهه هم پيش خودش ميگه : عجب
نرخ خ وبيه! بزار يه لاپا بهش بديم 100 تومن كاسب بشيم. خلاصه تا وارد عمل ميشن قزوينيه امونش نميده و
تا دسته ميكنه تو ماتحت بچه مردم ! پسره هم بدبخت با هزار مكافات خودشو ميكشه بالا ميگه : خواركسده
مگه قرار نبود لا پام بذاري؟ ! پس چرا كردي توش؟ ! قزوينيه ميگه : بالام جا ن به جون تو دست كردم تو جيبم
ديدم 50 تومن بيشتر ندارم!
- فارسه ديسك كمر داشته، بچش با كيفيت به دنيا مياد!
- رشتيه ميره دكتر، ميگه اقاي دكتر من هشت تا بچه دارم، ديگه نميخوام بچه دار بشم . چيكاركنم؟ دكتره
ميگه: خوب عزيزجان، موقع عمل كاندوم مصرف كن . رشتيه ميگه: آقاي دكتر سر دو تاي اول كاندوم مصرف
كرده بودم، ولي بچه دار شديم . دكتره ميگه : خوب به خانمت بگو قرص مصرف كنه . رشتيه ميگه : سر دوتاي
بعدي هم خانم قرص مصرف كرد ولي باز بچه دار شديم . دكتره ميگه : به خانمت بگو ديافراگم بگذاره . رشتيه
ميگه: سر دوتاي بعدي هم هم ين كارو كرديم ولي باز فايده نداشت . دكتره شاكي ميشه، ميگه : خوب بابا كون
لقت! اصلا نكنش!! رشتيه ميگه: والله آقاي دكتر سر دوتاي آخر اصلاً نكرده بوديم!
- يارو زن اينكارهه ميره دكتر زيبايي، ميگه : آقاي دكتر، بيزحمت دور نافم يكم مو بكاريد !! دكتره كف ميكنه،
ميگه: خانم همه ميان اينجا موهاي اضافه بدن رو بسوزونن، شما اومدين دور نافتون مو بكاريد؟ ! زنه ميگه :
والله اقاي دكتر ديديم كار و كاسبي خوبه، گفتيم يك شعبه هم بالاتر بزنيم!
- دو تا فارسه ميرن سوراخ لايه اوزن رو بدوزن، خودشون ميمونن اونور!
- فارسه عروسي ميكنه، هفته بعد دست خانوم رو ميگيره ميبره دكتر، ميگه: آقاي دكتر ما بچهدار نميشيم !!
دكتره ميپرسه : چند وقته ازدواج كردين؟ فارسه ميگه: يك هفتهست !! دكتره شاكي ميشه، ميگه : داداش من،
اين كسه مايكروويو كه نيست!
- فارسه با دوتا از رفقاش تو كافه نشسته بودن، هر سه تا هم دستتاً دمق ! خلاصه شروع ميكنن به درد دل، اول
يكي از رفيقاش ميگه : ديروز تو كيف دخترم يك بسته سيگار پيدا كردم، آي حالم گرفته شد . تاحالا فكرشم
نميكردم كه دخترم سيگاري باشه . اون يكي رفيقش ميگه : بابا اين كه چيزي نيست، من پريروز تو كيف دخترم
يك بست حشيش پيدا كردم ، ازون موقع تاحالا فقط ميخوام بميرم ! عمري فكر نميكردم دخترم عملي باشه .
فارسه يك آه از ته دل ميكشه، ميگه : بابا اينا كه چيزي نيست . من ديروز تو كيف دخترم يك بسته كاپوت پيدا
كردم. تا امروز فكرشم نميكردم كه دخترم كير داشته باشه!
- يك بابايي دوتا كس بلوچ بلند م يكنه، ميبره خونه . اونجا بهشون ميگه : شما دوتا تو اين اتاق لخت شيد تا
منم آماده شم . خلاصه خودش ميره تو اتاق بغلي، لباساشو در مياره و يك فروند كاندوم فرد اعلا هم ميكشه رو
حضرت معامله و برميگرده تو اتاق . تا مياد تو، يكي از كسا برميگرده به اون يكي ميگه: اوره ماه پري سيل كن
چون نوكين كيري داره آنگهش پلاستيك در نبوته !! (الترجمه الپارسي (!): ماهپري ببين چه كير نويي داره، هنوز از
پلاستيك در نيومده!!!)
- قزوينيا يك ماهواره ميفرستن فضا كه دنبال سوراخ لايه ازون بگرده!
- يك بابايي ميخواسته زن بگيره، منتها طرف آخر ادع اي غيرت بوده و ميگفته : كسي كه بخواد زن من شه، بايد
چشم و گوشش بسته باشه ! روش تشخيص چشم و گوش بستگي حضرت آقا هم اين بوده، كه هرجا ميرفت
خواستگاري، ايشون ميگفته من بايدتو خلوت با دخترتون صحبت كنم . توي خلوت هم ايشون معاملشو در
مياورده و از دختر مردم ميپرسيده : اسم اين چيه؟ خوب البته تو اين دوره و زمونه هم كه بچه هشت ساله هم
ميدونه اسم اون چيه، نتيجتاٌ هرجا ميرفته، دختره ميگفته : اين كيره !! و طرف هم شاكي ميشده كه : نه! من
اين دختر رو نميخوام ! خلاصه يكي دوسال اين وضع خواستگاري ادامه داشته، تا يك بار ميره يك جا خواستگاري
و وقتي نوبت به مراسم كيرشناسي ميرسه، دختره ميگه : اين شوشوله ! مرده خيلي حال ميكنه،با خودش ميگه :
اين همونيه كه من ميخوام ! دختر بايد اينجوري چشم و گوش بسته باشه . خلاصه ازدواج ميكنند و آخراي ماه
عسلشون، يك شب مرده با خودش ميگه : الان ديگه وقتشه كه خا نوم بدونه اسم اين چيه ! خلاصه ميره پيش
خانومش و جناب معامله رو ميكشه بيرون و ميگه : عزيزم يادته وقتي اومدم خواستگاريت، ازت پرسيدم اسم
اين چيه، تو گفتي شوشول؟ دختره ميگه : آره عزيزم، يادمه. مرده ميگه: عزيزم اسم اصلي اين كيره نه شوشول !
دختره هم ميگه: عزيزم، من خودم ميدونم كير چيه. ولي جلو كيرهايي كه من ديدم، اين همون شوشوله!
- پسره شب خونشون خالي بوده، زنگ ميزنه دوستدخترش بياد . خلاصه دوتايي ميشينن و پسره ضمن لاس زدن
با خانم، نمنمك عرق سگي هم مينداخته بالا . يكي دو ساعتي ميگذره و حاج آقا پاك مست ميكنه و آمپر حشر
هم ميزنه بالا و يهو ميره واسه زير يخم حاج خانوم !! بعد يك ربع آخ و اوخ و آه و اوه، پسره عرق ريزان بلند
ميشه، خيلي ناراحت و دمغ ميگه : عزيزم، به خدا اگه ميدونستم پرده داري، بهت دست نميزدم !! دختره هم با
هزار بدبختي بلند ميشه ميگه : آره نكبت ! منم اگه ميدونستم م يخواي همچين كاري باهام بكني، لااقل شلوار
ليمو در مياوردم!
- دوتا خانم روي صندلي عقب يك تاكسي نشسته بودند و درباره دوست پسرهاشون صحبت ميكردند . اولي به
دومي ميگه : علي رو كه ميشناسي، تازگيها لاپات (منظور خط ريش بلند ) گذاشته خيلي بهش مياد .... دومي هم
ميگه آر ه رضا رو هم كه ميشناسي، اونم لاپات گذاشته و ... يارو راننده كف ميكنه ميگه حالا كه سنگ مفته بزار
ما هم يه سنگي بندازيم شايد خورد به هدفت ... برميگرده به خانوما ميگه : ببخشيد آبجي، ما هم ميتونيم
لاپات بزاريم . يكي از خانوما ميگه: بعله كه ميتونين، فقط بايد يك كمي بزارين بلندشه! راننده هم ميگه: آبجي
به خدا رسيده به داشبورد، ديگه از اين بلندتر نميشه!؟
- يك خانمي يك سگي داشته به نام توتر . يك شبي ايشون (منظور خانومست نه سگه !) خوابيده بودن، كه يك
بابايي مياد تو خونه دزدي . خلاصه يارو همه خونه رو ميگرده و محض رضاي شيطا ن، يك آفتابه بدرد بخور هم
پيدا نميكنه ! جناب دزد خيلي شاكي ميشه، آخر ميره تو اتاق خواب ميبينه، يك خانم نسبتاٌ پا به سن گذاشتهاي
رو تخت خوابيده . با خودش ميگه : كسعمش! حالا كه قراره دست خالي برگرديم، لا اقل بگذار يك حالي بكنيم !
خلاصه ميپره رو زنه و يالله مشغول كار خير ميشه . زنه هم تو همون حال خواب و بيدار، داد ميزنه، توتر !
برو توتر! دزده بدبخت عرق ريزان ميگه: آبجي والا ديگه ازين توتر نميره!
- بچه خوشگله موبايل بسته بوده كمرش، قزوينيه ميبينه، ميگه: وااااي! ببم جان براش افاف هم گذاشتي؟!
- عربه گلوش پيش يك دختره گير كرده بوده، منتها دختره هچ رقم با عربه حال نميكرده و طرف هرچي ميومده
خواستگاري، دختره هربار يك بهانه تخمي ميگيرفته و جواب رد ميداده . خلاصه آخر باباي دختره ميگه : ببين
دخترجان، من ديگه روم نميشه واسه اين بدبخت يك دليل بيخود سرهم كنم . خودت بشي ن باهاش صحبت كن،
بهش بگو مشكلت چيه . خلاصه دختره و عربه رو ميشونن تو يك اتاق، دختره ميگه : شوهر من بايد پنج تا قصر
برام بخره ! عربه ميگه : چشم عرب كور، ميخره ! دختره ميگه : شوهر من بايد يازده تا بنز آخرين سيستم زير پام
بگذاره. باز عربه ميگه : چشم عرب كور، ميگذاره ! دختره ميگه : شوهر من بايد از گل نازكتر بهم نگه . عربه ميگه :
چشم عرب كور، نميگه . خلاصه دختره هرچي ميگه، عربه قبول ميكنه، آخر دختره شاكي ميشه، ميگه بگذار يك
چيزي بگم كه عمري نتونه، ميگه : شوهر من بايد معاملش يك متر و سي سانت باشه ! عربه خيلي ناراحت
ميشه، يكم من و من ميكنه، آخر سرشو تكون ميده، يك آهي ميشكه، ميگه: چشم عرب كور، ميبره!
- فارسه خانوم بلند ميكنه، ميبره مهديه، شروع ميكنه به كار خير !! سر سيم ثانيه مامورا ميريزن، خرشو
ميگيرن، ميگن : مرتيكه بي همه چيز ! اين چه گهيه كه داري اينجا ميخوري؟ ! فارسه شاكي ميشه، م يگه : ايلده
مگه خودتون صبح تا شب تو تلوزيون نميگيد: مكان، مهديه تهران؟!
- پسر دهاتيه تازه اومده بوده تهران، همون روز اول تو وليعصر چشمش ميافته به يكي ازين شاهكساي ناب
تهران با هفت قلم آرايش (ازون تريپايي كه موقع راه رفتن ماتحت مبارك ميدون آزادي رو دور ميز نه!!) خلاصه
پسره مياد جلو، خيلي مودب ميگه : ببخشيد... جسارتاٌ عرضي داشتم. دختره ميگه : بفرماييد . پسره آب دهنشو
قورت ميده، ميپرسه: ببخشيد، اين دوست دختر كه ميگن شماييد؟!
- رشتيه به زنش ميگه : خانم جان، يك قرص وياگرا بده، امشب يك حال اساسي بكنيم ! زنش ميگه: اووو! فقط
دو تا قرص مونده، اونم مال مهموناست!
- ملكه انگليس داشته از يك بيمارستان بازديد ميكرده، وارد يك اتاق ميشن، ميبينن مريضه داره رو تخت جلق
ميزنه! ملكه جا ميخوره از رئيس بيمارستان ميپرسه : اوه! آقا خواهش ميكنم بفرماييد اين چه وضعيتي است؟
رئيس بيمارستان جواب ميده : چيزه! بله! ببخشيد! يادم اومد . اين مريض ميزان ترشح اسپرمش خيل ? زياده، اگر
روزي 5 بار تخليه نكنه حالش وخيم ميشه ! ملكه ميگه : عجب! حالا فهميدم ! خلاصه ازونجا رد ميشن، تو بخش
بعدي وارد يك اتاق ميشن، ميبينن يك پرستاره داره براي يك مريض ساك ميزنه ! ايندفعه قبل ازينكه ملكه
سئوال كنه، دكتره ميگه: اين مريض هم همون مشكل رو داره، ولي اين بخش خدمات بهتري ارائه ميده!
- ميخواستن بن لادن (يا يك كله خري شبيه اون !) رو شكنجه بدن، از ملت نظر خواهي ميكردن كه چيكارش كنند .
نظر فارسه رو ميپرسن، ميگه : سر يك ميله رو داغ كنيد، خوب كه سرخ شد، از طرف سردش بكنيد تو كونش !!
ملت كف ميكنن، ميپرسن: حالا چرا از طرف سردش؟! فارسه ميگه: تا هركي خواست درش بياره، دستش بسوزه!
- از قزوينيه ميپرسن: از كدوم بازيكن فوتبال خوشت مياد؟ ميگه: اليور كان!
- رشتيه نصفه شب ميخواسته بره بشاشه ، به زنش ميگه : خانم جان، يك دقيقه اين جاي منو نگردار، من الان
ميام!
- به قزوينيه ميگن : يك آهنگ بخون كه باهاش خيلي حال ميكني . قزوينيه ميزنه زير آواز : كبوتر بچه كرده،
كاش بودي و ميديدي!
- فارسه و لره با هم ميرن شكار، منتها فقط لره تفنگ داشته . خلاصه وسطاي جنگل بودن كه يهو يك شير هيكلي
ميگذاره دنبال فارسه! خلاصه اون بدبخت هم جفت ميكنه، شروع ميكنه با آخرين سرعت دويدن، و درضمن سر
لره داد ميزده كه : بكشش...بكشش! لره هم تفنگشو در مياره، نشونه ميگيره، بنگ ! ميزنه يك تخم آقا شيره رو
ناكت ميكنه ! شيره شاكي ميشه، سريع ت ر ميگذاره دنيال تركه .... اون بدبخت هم باز در عين دويدن، داد ميزنه :
بكشش...بكشش!! باز لره نشونه ميگيره، اينبار ميزنه اون يكي تخم آقا شيره رو ناكت ميكنه ! شيره ديگه پاك
شاكي ميشه، با چشماي خون گرفته ميگذاره دنبال فارسه... اون بدبخت هم در عين اينكه داشته با همه وجود
ميدويده، داد ميزنه ...بابا بكشش ! بكشش!! لره دوباره نشونه ميگره، ...بنگ! اينبار كير اقا شيره
كنده ميشه! فارسه شاكي ميشه، داد ميزنه: بابا اين ميخواد منو بخوره، نميخواد كه بكنه!
- قزوينيه يك تريپ بچه خوشگل بلند ميكنه، ميبره خونه . خلاصه واسه اينكه مخ بچه رو بزنه، ميره آلبوم
خانوادگيشون رو مياره، شروع ميكنن با هم تمشا كردن و درضمن قزوينيه واسه پسره تعريف ميكرده كه : بالام
جان، اينو كه ميبيني، پسر خالمه ... من كردمش، مهندس شد ! اين يكي رو كه ميبيني، پسر داييمه، اينم من
كردم، دكتر شد !! خلاصه هم ين طور يكي يكي ملت فاميل رو نشون پسره ميداده و ميگفته كه من كردمش و
فلان كاره شد، يهو مادر قزوينيه از آشپزخونه داد ميزنه : بالام جان، اگه ميده بكن ... اگه نميده هم بيخود فاميلو
كوني نكن!
- رشتيه با خانمش و يك باباي ديگه تو كوپه قطار بودن، شب ميخواستن بخواب ن، رشتيه و زنش پايين
ميخوابن، جناب غريبه هم ميره رو تخت بالا ميخوابه . خلاصه يك مدت ميگذره، يهو يارو ميگه : آقا خجالت
بكش! تو كوپه قطار عمومي اين كارا قباحت داره ! رشتيه، هول ميكنه، ميگه : والله ما كار بدي نميكرديم !
دوباره يك مدت ميگذره، باز مرده ميگه : د آقا ق باحت داره ! من اين بالا خوابيدم، اين چه كاريه شما پايين
ميكنيد؟! باز رشتيه شرمنده ميگه : والله ما كار خاصي نميكرديم، فقط خوابيده بوديم . خلاصه يك مدت ميگذره
و يك بند مرده غر ميزده كه اقا اين چه كاريه ميكنيد و رشتيه هم هي قسم و آيه ميخورده كه كار بدي نميكنه .
بالاخره رشتيه شاكي ميشه، ميگه : اصلاٌ تو بيا پايين بخواب، من ميرم بالا ميخوابم . مردك هم كه همينو
ميخواسته، جنگي مياد پايين و بسم الله شروع ميكنه با زن رشتيه، حالا نكن، كي بكن !! رشتيه از تخت بالايي سر
وصدا رو ميشنوه، با خودش ميگخ: بنده خدا راست ميگفت، ازين بالا ناجور به نظر مياد!
- رشتيه به زنش مشكوك بوده، يك بار بايد ميرفته مسافرت، زير تخت خانم يك سطل ماست ميگذاره و يك
گوشكوب هم ميبنده به زير تخت، تا اگه بيشتر از يك نفر رو تخت خوابيدن گوشت كوبه بياد پايين وماستي
شه. خلاصه ميره سفر و چهار روز بعد برميگرده ميبينه ماسته دوغ شده!
- جاهله با رشتيه دعواش ميشه، جاهله گردن رشتيه رو ميگيره، رشتيه ميگه: اووو! اول خايهها رو ول كن!
- زنه ميره پرنده فروشي، ميگه : من يك طوطي باهوش ميخوام . يارو ميبردش جلوي يك قفس، ميگه : خانم
اين باهوش ترين طوطيه كه من تاحالا ديديم . زنه به طوطيه ميگه : سلام طوطي . طوطيه ميگه : سلام خانم ! زنه
ميگه: من اگه تو رو بخرم و ببرم خونه، بعد فردا با يه آقايي بيام خونه، تو چي ميگي؟ ! طوطيه ميگه : ميگم
سلام جنده خانم !! زنه بهش بر ميخوره و ميگه : واه! چه طوطيه بي ادبي ! من اينو نميخوام ! يارو فروشندهه
ميگه: خانم شما اصلاً ناراحت نباشين . من دو هفته باهاش كار ميكنم، اخلاقش درست ميشه . خلاصه زنه دو
هفته بعد مياد، به طوطيه ميگه : سلام طوطي . طوطيه ميگه : سلام خانم . زنه ميگه : من اگه تو رو بخرم و ببرم
خونه، بعد فردا با يه آقايي بيام خونه تو چي ميگي؟ ! ميگه: ميگم سلا م خا نم. خوش اومدين آقا ! زنه ميگه :
اگه با دو تا آقا بيام چي؟ ! طوطيه ميگه : سلام خانم، خوش آمدين آقايون ! زنه ميگه : اگه با سه تا آقا بيام
چي؟! باز طوطي همونو ميگه . خلاصه همينجور تعداد آقايون زياد ميشه تا ميرسن به شيش تا آقا . يهو طوطيه
شاكي ميشه، ميگه: ببين محمود آقا! نگفتم خانم جندست!
- خانم معلمه سر كلاس از يه بچه تخسه مي پرسه : اگه سه تا گنجشك سر يه شاخه درخت نشسته باشن، بعد
ما يكيشون رو با تير بزنيم، چند تا گنجشك رو درخت ميمونه؟ بچهه ميگه : هيچي ! معلمه ميگه : نخير دو تا
ميمونه. بچهه ميگه : خوب اون دو تا هم از صداي تير فرار ميكنن ديگه . معلمه يكم فكر ميكنه، ميگه : جوابت
درست نبود ولي از طرز فكرت خوشم اومد ! بعد شاگرده ميگه : خانم حالا ما يه سوال بپرسيم؟ ! معلمه ميگه :
بپرس. پسره ميگه : اگه سه تا خانم تو خيابون بستني بخورن، اولي گاز بزنه، دومي ليس بزنه و سومي ميك بزنه،
كدومشون ازدواج كرده؟ ! معلمه يكم فكر ميكنه، ميگه : خوب معلومه، سومي ! بچهه ميگه : نه ...جوابتون
درست نبود. اوني كه حلقه دستشه ازدواج كرده، ولي از طرز فكرت خوشم اومد!
تركه ميميره، اون دنيا در حيني كه داشتن به حساب كتاباش رسيدگي ميكردن ميره پيش جبرئيل، ميگه : من از
خدا يك سوال واجب دارم، ميشه برم بپرسم؟ جبرئيل ميگه : باشه، برو طبقة بالا در سمت راست، سوالت رو
بپرس، زود برگرد . تركه ميره طبقة بالا، در رو باز ميكنه، ميبينه خدا پشت يك ميز نشسته داره با يكي از فرشته ها
به حساباي مردم ميرسه . خلاصه سلام ميكنه ميره جلو، ميگه : خداجان، الهي گربان او بزرگيت بشم من، الهي
فدات بشم ... چرا تو دنيا اين همه ترك آفريدي؟ ! بري تو آذربايجان همه تركند، بري تهران پر تركه، بري
بلوچستان، بري شمال، بري جنوب، غرب، شرق، بازم ترك پيدا ميشه ... بري آلمان بازم ترك پيدا ميشه، بري
كانادا، بري آمريكا بازم ترك پيدا ميشه ... بري كرة ماه بازم ترك پيدا ميشه !! آخه خداجان، واسه چي اينقدر ترك
آفريدي؟!! خدا يكم تركه رو نگاه ميكنه، به معاونش ميگه : اصگر ببين اين چي ميگه بابا ... هي وگت مارو
ميگيره!!!
واسه سرشماري اومده بودن در خونه رشتيه، يارو از رشتيه ميپرسه : اسم پ سر اولت چيه؟ رشتيه ميگه : اصغر .
ميپرسه: خوب اسم پسر دومت چيه؟ رشتيه : ميگه اصغر ! ..سومي - چهارمي - پنجمي، خلاصه همه رو ميگه
اصغر! ماموره شاكي ميشه، ميگه : مامور دولت رو سر كار گذاشتي؟ ! رشتيه ميگه : نه والله، اينها همشون
اسمشون اصغره ! مرده ميگه : خوب پس چجوري تو خونه صداشون ميكنيد؟ رشتيه ميگه : خوب اصغرِ اكبرآقا
داريم، اصغرِ علي آقا داريم، اصغرِ آقا رضا داريم!!!
?طرفه رو داشتن به جرم قتل زنش محاكمه ميكردن، دادستان ميگه : سنگدل ! تو وقتي داشتي زنت رو ميكشتي،
نداي وجدانت رو نشنيدي؟ ! تركه ميگه : نه والله ! بس كه اين زن يكه جيغ و داد ميكرد مگه ميذاشت ما چيزي
بشنويم؟
طرف ميره ساندويچي، ميگه : ببخشيد بندري داريد؟ يارو ميگه : بعله. طرف ميگه : پس قربون دستت، بگذار يك
حالي بكنيم!!
يارو تو انتخابات كانديد ميشه، بعد كه رايها رو ميشمرن، ميبينه سه تا راي آورده . شب ميره خونه، خانوم ش در
جا يكي مي خوابونه تو گوشش، ميگه: ميدونستم پاي يك زنه ديگه هم وسطه!!
فارسه ساعت سه نصفِ شب زنگ ميزنه صدا و سيما، ميگه : ببخشيد آقا به نظرِ شما الان آقاي خامن ه اي
خوابه؟ يارو ميگه : نميدونم ولي احتمالاً بايد خواب باشن . تركه ميگه : معذرت ميخوام؛ ولي آقاي ر فسنجاني
چي، ايشون هم خوابه؟ يارو ميگه : نميدونم ولي يحتمل ايشون هم خواب باشن . فارسه ميگه : ببخشيد ولي
آقاي خاتمي چي؟ يارو ميگه : احتمالاً ايشون هم خواب هستن، چطور؟ فارسه ميگه : پس دمت گرم حالا كه
همه اينا خوابن يه فيلم سوپر بذار حال كنيم!!!
يارو ازون تيمسار كس خلاي تير بوده، يك روز كلة سحر مياد پادگان به اولين نفري كه ميرسه، داد ميزنه : سرگرد !
من ديشب زنمو كردم ! انجام وظيفه بود يا بيگاري؟ !! سرگرده جفت ميكنه، با خودش ميگه باز اين ميخواد يك
چيزي از دهن ما بكشه بيرون بدبختمون كنه . خلاصه با تته پته ميگه : چه چه عرض كنم قربان . تيمساره شاكي
ميشه، ميگه : خاك بر سر احمقت كنند ! ميره يكم جلوتر، يك گروهبانه رو ميبينه، باز همون سؤالو ميپرسه،
گروهبانه بدبخت هم يكم من و من ميكنه، چيزي نميگه و فحشش رو ميخوره . تيمساره شاكي تر ميشه، ميره
يكم جلوتر ميبينه يك سرباز صفر داره جارو مي كشه، ميره جلو ميگه: سرباز! من ديشب خانوم رو كردم . انجام
وظيفه بوده يا بيگاري؟ ! سربازه (كه از قضا لابد ترك هم بوده !) خيلي مطمئن ميگه : انجام وظيفه بوده قربان !
تيمساره كف ميكنه، ميگه: واسه چي انجام وظيفه؟! تركه ميگه: آخه اگه بيگاري بود ميداديد ما بكنيم!!!
به رشتيه ميگن اعضاي خانوادتو نام ببر، ميگه : صاايران، امرسان، موبايل، آمريكا !! ميگن : مرتيكه اين
كس شعرا چيه ميگي؟ ! رشتيه ميگه : آخه شما نميدوني؛ صاايران دختر كوچيكمه، هر روز بهتر از ديروز ! امرسان
دختر بزرگمه، زيبا جادار مطمئن ! موبايل خانمه، كه هيچ وقت در دسترس نيست! آمريكا هم خودمم، كه هيچ
غلطي نميتونم بكنم!!!
قزوينيا يك ماهواره ميفرستن فضا كه دنبال سوراخ لاية ازون بگرده!!!
فارسه ميره به يكي خبر مرگ مادرش رو بده، بهش ميگه : يه شتري بود كه در خونه همه ميخوابيد !؟ يارو ميگه :
خوب؟ ميگه: اين دفعه رو ننه تو خوابيد!!!
فارسه ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش از پشت صحنه بهش ميرسونن كه : جواب برج ايفله، فقط تو زود نگو
كه ضايع شه . خلاصه مسابقه شروع ميشه، فارسه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نه. فارسه ميگه : ..ها !
پس حتماٌ برج ايفله!!!
از فارسه ميرسن: اسمت چيه؟ ميگه: حمزه، ولي توخونه شيش كوچولو صدام ميكنن!!
- فارسه بچش بعد از عيد فطر به دنيا مياد، اسمشو ميگذاره: پسفطرت!!!
ملكة انگليس داشته از يك بيمارستان بازديد ميكرده، وارد يك اتاق ميشن، ميبينن مريضه داره رو تخت جلق
ميزنه! ملكه جا ميخوره از رئيس بيمارستان ميپرسه : اوه! آقا خواهش ميكنم بفرماييد اين چه وضعيتي است؟
رئيس بيمارستان جواب ميده : چيزه! بله! ببخشيد! يادم اومد . اين مريض ميزان ترشح اسپرمش خيلي زياده، اگر
روزي 5 بار تخليه نكنه حالش وخيم ميشه ! ملكه ميگه : عجب! حالا فهميدم ! خلاصه ازونجا رد ميشن، تو بخش
بعدي وارد يك اتاق ميشن، ميبينن يك پرستاره داره براي يك مريض ساك ميزنه ! ايندفعه قبل ازينكه ملكه
سئوال كنه، دكتره ميگه : اين مريض هم همون مشكل رو داره، ولي اين بخش خدمات بهتري ارائه ميده!!!
رشتيه با خانمش و يك بابا ي ديگه تو كوپة قطار بودن، شب ميخواستن بخوابن، رشتيه و زنش پايين ميخوابن،
جناب غريبه هم ميره رو تخت بالا ميخوابه . خلاصه يك مدت ميگذره، يهو يارو ميگه : آقا خجالت بكش ! تو كوپه
قطار عمومي اين كارا قباحت داره ! رشتيه، هول ميكنه، ميگه : والله ما كار بدي نميكرديم ! دوباره يك مدت
ميگذره، باز مرده ميگه : دِ آقا قباحت داره ! من اين بالا خوابيدم، اين چه كاريه شما پايين ميكنيد؟ ! باز رشتيه
شرمنده ميگه : والله ما كار خاصي نميكرديم، فقط خوابيده بوديم . خلاصه يك مدت ميگذره و يك بند مرده غر
ميزده كه اقا اين چه كاريه ميكنيد و رشتيه هم هي قسم و آيه ميخورده كه كار بدي نميكنه . بالاخره رشتيه
شاكي ميشه، ميگه : اصلاٌ تو بيا پايين بخواب، من ميرم بالا ميخوابم . مردك هم كه همينو ميخواسته، جنگي
مياد پايين و بسم الله شروع ميكنه با زن رشتيه، حالا نكن، كي بكن !! رشتيه از تخت بالايي سر وصدا رو ميشنوه ،
با خودش ميگخ: بندة خدا راست ميگفت، ازين بالا ناجور به نظر مياد!!!
رشتيه نصفه شب ميخواسته بره بشاشه، به زنش ميگه : خانم جان، يك دقيقه اين جاي منو نگردار، من الان
ميام!!!
فارسه تو اتوبوس ميگوزه همه بهش ميخندن . اونم خوشحال ميشه، ميگه: اگه ميدونستم اينقدر حال ميكنين
براتون ميريدم!!!
جاهله با رشتيه دعواش ميشه، جاهله گردن رشتيه رو ميگيره، رشتيه ميگه: اووو! اول خايه ها رو ول كن!!!
يه هواپيما تو قبرستون اهواز سقوط ميكنه، فردا راديو اهواز ميگه : شب گذشته يك فروند هواپيماي توپولوف
در حومة شهر اهواز سقوط كرده و تا اين لحظه 34513 جسد كشف شده ! عمليات براي يافتن اجساد بقيه
قربانيان همچنان ادامه دارد!!!
رشتيه يك پول قلنبه مياد دستش، تصميم ميگيره يك كاسبي اساسي راه بندازه . خلاصه ميره سي مليون تومن
شورت زنونه ميخره، بار تريلي ميكنه ميبره تهرون، شروع ميك نه فروختن، و بعد يك مدت كارش اساسي ميگيره .
بعد از دو سه ماه، زنگ ميزنه به زنش ميگه : خانم جان، پاشو بيا اينجا ببين من با اينهمه شورت چه غوغايي
كردم! زنش ميگه: هنر كردي! تو پاشو بيا اينجا ببين من اينجا بدون شورت چه غوفايي كردم!!!
رشتيه ميره دكتر، ميگه آقاي دكتر من ديروز رفتم خانه..
دكتره ميگه: خب؟
-هيچي قربان تو بشم، من يه چايي خوردم..
- خب...
- ديدم خانم صدايي ازش نيست..
... -
- يه چايي خوردم..
-ديدم لباسهاي خانم وسط اتاق ولوه..
- خب؟
-هيچ چي دكتر جان، خيلي شك كردم، يه چايي خوردم..
-خب؟
- خب به جمالت دكتر جان، آمدم ديدم خانم با يه آقاي غريبه رو تخت خوابيدن..
- تو چي كار كردي؟
- من ولله خيلي عصباني شدم، يه چايي خوردم..
- بعد..
-بعد هيچي، خانم با اون آقا كارشون وخيم شد..
-تو چي كار كردي؟
-سر ضرب يه چايي خوردم..
- خوب؟
- جانم براتون بگه رفتم ديدم خانم با آقا داخل همديگه شدن..
-خب عزيزم تو چيكار كردي؟
- خب دكتر جان بلافاصله آمدم خدمت شما ببينم اين همه چايي كه من خوردم ضرر نداره؟
زن فارسه ميميره. مراسم خطمش فارسه بد دمق نشسته بوده يك گوشه و هي كلشو تكون ميداده، با خودش
ميگفته: عجب! ...اي بابا ... مگه ميشه؟ ! ملت ميان دلداريش بدن، ميگن : خوب بالاخره مرگ حقه و همه
رفتنييم و ازينجور كس شعرا! فارسه ميگه: نه آخه شما نميدونيد . والله ما خوابيده بوديم، لب من رو لبش بود،
كيرم تو كسش بود، انگشتمم تو كونش بود... ايلده من نميفهمم اين جونش از كجاش در رفت؟!
يارو تهرونيه مي خواسته سر به سر رفيق لرش بگذاره، بهش ميگه : دويدم و دويدم، به خونتون رسيدم، ازرو ديوار
پريدم، خوارتو من گاييدم ! لره هم ميگه : منم اومدم خونتون، ننتو گاييدم ! تهرونيه ميگه : برو بابا ! اين كه وزن
نداره! تركه ميگه: خوب حقيقت كه داره!
فارسه داشته براي رفيقش تعريف مي كرده كه : آره نميدوني اونقدر شرمنده شدم، اونقدر شرمنده شدم كه نگو !
رفيقش ميگه : آخه چرا، چي شده؟ ميگه : پريروز اين خانوم صالحي، منشي ما، اومد تو دفترم، گفت مرخصي
ميخواد، من اونقدر شرمنده شدم ! رفيقش ميگه : بابا اين كه شرمندگي نداره . ميگه : نه خوب صبر كن، من
بهش مرخصي دادم رفت، بعد اون يكي كارمندمون اومد، اونم مرخصي ميخواس ت، اونقدر شرمنده شدم ! بعد
يكي يكي همه كارمندامون اومدن مرخصي خواستن، منم به همشون مرخصي دادم، اونقدر شرمنده شدم !
رفيقش ميگه : بابا مرخصي دادن كه شرمندگي نداره . ميگه: نه آخه، بعد از يك مدت اين منشيه زنگ زد، گفت
امشب بياين خونه ما، من اونقدر شرمنده شدم ! من شب رفتم خونشون، ديدم خانم منشي تنهاست، با عشوه
بهم گفت : من ميرم تو اتاق، شما چشماتون رو ببندين من الان ميام، اونقدر شرمنده شدم ! بعد از يك مدت
در رو باز كرد، ديدم همه كارمندا و خانوم بچه ها جمعند، براي من تولد گرفتن، من اونقدر شرمنده شدم،
اونقدر شرمند ه شدم كه نگو ! رفيقش ميگه : بابا اينكه شرمندگي نداره، بايد خوشحال ميشدي . فارسه
ميگه: آخه من لخت وايستاده بودم!
پسر تركه ميره پيش يك افسره پليس، ازش مي پرسه: ببخشيد ساعت چنده؟ يارو ميگه : ده دقيقه به ده . ميگه:
ساعت ده بيا بكنمت ! بعد هم مي زنه به چاك، افسره هم ميفته دنبالش. پسره مي دوه تو خونشون، درو پشت
سرش مي بنده. پليسه در خونه رو ميزنه، تركه مياد دم در، مي گه: بعله؟ افسره نفس -نفس زنان ميگه : آقا اين
چه وضعيه؟ ! پسرتون به من گفته ساعت ده بيا بكنمت !! تركه هم ميگه : خوب بابا چه خبرته؟ ! هنوز كه پنج
دقيقه مونده!
فارسه ميره ميوه فروشي ميگه : آقا بي زحمت يه كيلو انگور بده . فروشنده هم ازون آدمهاي مذهبي بوده،
ميگه: انگو انگور، بگو ميوه بهشتي ! بعد فارسه ميگه: آقا دو كيلو هم سيب بدين . يارو ميگه : نگو سيب، بگو
جمال محمد! بعد فارسه بادمجون ميخواسته، ميگه: بي زحمت يه كيلو هم كير بلال حبشي بدين!
زنه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر من كنار رونم خال داره . دكتره مياد معاينه كنه، تا دست ميزنه خاله پاك
ميشه. چند وقت بعد دوباره همون زنه مياد، ميگه : آقاي دكتر من كنار رونم خال داره . بازم تا دكتره دست
ميماله، خاله پاك ميشه . خلاصه چند بار اين قضيه تكرار ميشه، تا اينكه دكتره يه بار ميگه : ببخشيد خانم، شوهر
شما نجاره؟ زنه ميگه : آره، چطور مگه؟ دكتره ميگه : بهش بگين ازين به بعد وقتي ميخواد ساك بزنه، مدادشو از
پشت گوشش ور داره!
دوتا خانومه نشسته بودن تو تاكسي، همينجور داشتند از هر دري صحبت مي كردند . يكيشون بر مي گرده به
اونيكي ميگه ، شما شغلتون چيه؟ يارو جواب ميده : والله من كارم نسبتا راحته، صبح پا ميشم صبحونه
مي خورم، ميرم بيرون يك دوري اطراف مي زنم ، ميام خونه دوش ميگيرم، دوباره مي رم بيرون، يك مقدار تو
خيابون پرسه مي زنم ، ميام خونه دوش ميگيرم، بعد ناهار مي خورم، مي رم بيرون يك مقدار مي گردم ، دوباره
ميام خونه يك دوش مي گيرم، بعد مي رم باز چند ساعت قدم مي زنم، بر مي گردم خونه دوش ميگيرم،
مي خوابم... شما شغلتون چيه؟ اونيكي زنه جواب مي ده: والله منم مثل شما جندم، منتها اينقدر وسواس
ندارم!
كميته تركه رو مست و پاتيل تو خيابون مي گيره. بهش مي گند: مرتيكه كثافت ! گمشو برو تو ماشين، باباتو
ميسوزونيم! همين جور كه داشتند مي چپوندنش تو ماشين، تركه هي داد و بيداد ميكرده كه : چيكارم داريد؟ آخه
منو واسه چي گرفتين؟ سربازه بهش ميگه : واسه عرق خوري . تركه ميگه : د بابا اينكه دعوا نداره ! خوب بيارين
بخوريم!
يارو استاده خيلي بي ادب بوده و همش سر كلاس جكاي ناجور ميگفته . خلاصه دختراي كلاس شاكي ميشن و
تصميم ميگيرن اگه يه بار ديگه اين يارو جك خلافي گفت، كلاس رو ترك كنن . فرداش استاده مياد سر كلاس
ميگه: شنيدين تو هند جنده كم شده؟ ! دخترا هم همشون پاميشن كه از كلاس برن بيرون، استاده ميگه :
خانوما كجا؟! پرواز تهران-دهلي فرداست
يه بار يه جنده اون پاش روي اون يكي پاش ميزاره!!!
اون يكي پاش به اون پاش ميگه: واااااا چه عجب ما دو تا همديگرو ديديم!
فارسه پليس بوده دنبال يه ماشن مي كنه هي مي گه ماشين نوك مدادي نگه دار يارو مي رفته بالاخره نگهش
مي داره مي گه با تو نيستم مگه مي گم ماشين نوك مدادي نگه دار يارومي گه من ماشينم قرمزه مي گه
منم منظورم نوك مداد قرمز بود..
قزوينيه زن ميگيره، شب عروسي برادره زنه بهش ميگن : ببين آبج ي! اگه اين يه شب به تو گفت برگرد، بيا به
داشت بگو تا دهنش رو سرويس كنم ! زنه هم ميگه باشه و ميره سرِ خونه زندگيش . بعد از سه سال، يك روز زنه
شاكي مياد پيش برادراش ميگه : آقا داداش ، اين بي غيرت ديشب به من گفت برگردم ! يارو برادره خيلي شاكي
ميشه، قمه به دست ميا د سراغ قزوينيه، ميگه : مرتيكه بي ناموس ! حالا به آبجي ما ميگي برگرده؟ ! قزوينيه
ميگه: بالام جان يعني ما بعد از سه سال حق نداريم بچه دار شيم؟
زنه ميره پرنده فروشي، ميگه : من يك طوطي باهوش ميخوام . يارو ميبردش جلوي يك قفس، ميگه : خانم اين
باهوش ترين طوطيه كه من تاحالا ديديم . زنه به طوطيه ميگه : سلام طوطي . طوطيه ميگه : سلام خانم ! زنه
ميگه: من اگه تو رو بخرم و ببرم خونه، بعد فردا با يه آقايي بيام خونه، تو چي ميگي؟ ! طوطيه ميگه : ميگم
سلام جنده خانم !! زنه بهش بر ميخوره و ميگه : واه! چه طوطيه بي ادبي ! من اينو نميخوام ! يار و فروشندهه
ميگه: خانم شما اصلاً ناراحت نباشين . من دو هفته باهاش كار ميكنم، اخلاقش درست ميشه . خلاصه زنه دو
هفته بعد مياد، به طوطيه ميگه : سلام طوطي . طوطيه ميگه : سلام خانم . زنه ميگه : من اگه تو رو بخرم و ببرم
خونه، بعد فردا با يه آقايي بيام خونه تو چي ميگي؟ ! ميگه: ميگم سلا م خانم . خوش اومدين آقا ! زنه ميگه :
اگه با دو تا آقا بيام چي؟ ! طوطيه ميگه : سلام خانم ، خوش آمدين آقايون ! زنه ميگه : اگه با سه تا آقا بيام
چي؟! باز طوطي همونو ميگه . خلاصه همينجور تعداد آقايون زياد ميشه تا ميرسن به شيش تا آقا . يهو طوطيه
شاكي ميشه، برميگرده به فروشنده ميگه: ببين محمود آقا! نگفتم خانم جندست
رشتيه يك پول قلنبه مياد دستش، تصميم ميگيره يك كاسبي اساسي راه بندازه . خلاصه ميره سي مليون تومن
شورت زنونه ميخره، با ر تريلي ميكنه ميبره تهرون، شروع ميكنه فروختن، و بعد يك مدت كارش اساسي ميگيره .
بعد از دو سه ماه، زنگ ميزنه به زنش ميگه : خانم جان، پاشو بيا اينجا ببين من با اينهمه شورت چه غوغايي
كردم! زنش ميگه: هنر كردي! تو پاشو بيا اينجا ببين من اينجا بدون شورت چه غوفايي كردم
فارسه مي ره مغازه ميگه آقا نوشابه خانواده داريد ؟ يارو ميگه داريم . فارسه ميگه به مجردها هم ميديد ؟
باز همون فارسه مي ره مغازه م يگه : آقا يه نوشابه بد يد . يارم م يپرسه : زرد باشه ي ا س ياه ؟ م يگه : اونش
ديگه به تو ربطي نداره
و در نهايت , فارسه عروسي ميكنه، هف ته بعد دست خانوم رو ميگيره ميبره دكتر، ميگه : آقاي دكتر ما بچه دار
نميشيم!! دكتره ميپرسه: چند وقته ازدواج
كردين؟ فارسه ميگه: يك هفته ست!! دكتره شاكي ميشه، ميگه: داداش من، اين كسه مايكروويو كه نيست!
فارسه با دوستش داشته جدول حل ميكرده، از رفيقش ميپرسه: اكبر، آلت تناسلي زن چيه كه دو حرفيه؟! رفيقش
ميگه: عمودي يا افقي؟ ميگه: افقيه. ميگه: خوب خره معلومه ديگه، لب!
فارسه با خانومش ميره پيش دكتر. ميگه: آقاي دكتر من يه مشكلي دارم، روم نميشه بگم. دكتره ميگه: عزيزم
بگو، مسئله اي نيست. فارسه ميگه: آقاي دكتر من بلد نيستم با خانمم ازون روابط برقرار كنم! دكتره ميگه:
بابا اين كه كاري نداره، خوب خانوم مي خوابند زير، شما مي خوابي رو، بعد هم شما آلت تناسليت رو مي كني تو
آلت تناسلي خانوم. فارسه ميگه: آقاي دكتر من اين چيزا رو نمي فهمم. اگه ميشه شما يه بار اينكارو انجام
بديد، من ببينم ياد بگيرم. دكتره ميگه: باشه و زنه رو مي خوابونه رو تخت، لباساش رو در مياره، تا دسته مي كنه.
كارش كه تموم ميشه، فارسه ميگه: آقاي دكتر اگه ميشه بگذاريد منم يه بار امتحان كنم ببينيد خوب ياد
گرفتم يا نه. خلاصه فارسه هم ميفته رو زنه واساسا ترتيبشو ميده. قضيه مي گذره، تا بعد از يكي دوهفته، باز
دكتره مي بينه فارسه و زنش اومدن تو مطب. مي پرسه: دوباره مشكلي پيش اومده؟ تركه ميگه: والله آقاي
دكتر، مي بخشيد ، بنده شرمندم. من اونكاري كه شما اون سري يادم داديد رو يادم رفته! اگه ميشه يك بار ديگه
نشونم بديد. باز دكتره يك دست اساسي ترتيب زنه رو ميده و بعدش دوباره فارسه امتحان مي كنه ببينه ياد
گرفته يا نه! خلاصه اين قضيه چند هفته پشت سر هم تكرار ميشه. يك روز دكتره و رفيقش داشتن از خيابون رد
ميشدن كه فارسه ودوستش رو اون طرف خيابون ميبينن. دكتره به رفيقش ميگه: اون يارو رو ميبيني؟ ازون
فارساي خره! هر هفته زنشو مياره مطب ما مي كنيم! فارسه هم به دوستش ميگه: اون يارو دكتره رو ميبيني؟
خيلي پخمست! هروقت خانوم بلند مي كنيم مكان نداريم، مي بريم مطب اين مي كنيم!
فارسه تصادف ميكنه، ملت علاف ميريزن دورش و شروع ميكنن نظر كارشناسي دادن. بالاخره بعد يك مدت
افسر راهنمايي مياد، منتها اونقدر ملت هركدوم واسه خودشون چرت و پرت ميگفتن كه صداي افسره به جايي
نميرسيده. فارسه شاكي ميشه، داد ميزنه: ساكت.. ساكت... ايلده ديگه اينجا كسي جز جناب سروان حق گه
خوردن نداره!
از فارسه ميپرسن: چند تا بچه داري؟ 4 تا از انگشتاشو نشون ميده، ميگه: 3 تا! ملت كف ميكنن، ميگن: بابا
اينا كه 4تاست؟ فارسه انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: اين بچة همسايمونه، ولي هميشه خونة
ماست!
جمله سازي:
جمله بساز، ميگه با آجر كه جمله نميسازن، ديوار ميسازن! « آجر » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: بابا ما رو با اين جمله سازي گايدين! « آيدين » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: هوا ابريشم خوبه! « ابريشم » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: اوخ، تا پوستم نسوخته برم تو سايه! « اختاپوس » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: اين جمله سازي هم ما رو گاييده! « ايده » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: خوش به حال شماها كه سوار بنزين! « بنزين » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه ك...م تو دهنت! ميگن: بابا اين پستوش كجا بود؟! ميگه: پس « پستو » به فارسه ميگن: با
تو ك... ننت!
جمله بساز. ميگه: داشتم ميرفتم، سر پيچ گوشتي (زني) واستاده بود كه نگو! « پيچ گوشتي » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: انتر جمعه كجا بودي؟! « ترجمه » به فارسه ميگن: با
جمله بساز ، ميگه: مادرم رفت بازار طلاشو فروخت! « تلاش » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: من خديجه رو دوست دارم توكيو؟! « توكيو » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: تويوتاك قد كشيده، پاجيروفتي روي سينم! « تويوتا و پاژرو » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: صبح كه از خواب پاميشم جامو جم م يكنم! « جام جم » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: چي پسر خوبي! (چه پسر خوبي( « چيپس » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: شما با هميد؟ چند نفريد؟ « حميد و فريد » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: اومدم در خونتون هي در زدم، هي در زدم، هيچكي درو باز نكرد. « حيدر » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: اومدم در خونتون، آقا! هي در زدم، هي در زدم، هيچكي در « آقا حيدر » بهش ميگن: نه بابا، با
رو باز نكرد!
جمله بساز، ميگه: كره خر چنگ نزن! « خرچنگ » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: بابا خسته شدم از بس كه جمله ساختم! « دوچرخه » به فارسه ميگن: با
جمله بساز ميگه: از اينجا به خونه ما راداره!! « رادار » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: رفتيم باغ وحش با گوريل عكس گرفتيم! « ريلكس » به فارسه ميگن: با
جمله بساز ، ميگه: زنبور خره، گاو منه! « زنبور و خر و گاو » به فارسه ميگن: با
!!!(mobile set is off) جمله بساز، ميگه: موبايل سِت ايز آف « ستيز » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: من چلوكباب دوست دارم مخصوصا با سماق! « سوسن » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: چسيدي! « سي دي » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: با عباس اينا رفتيم بيرون! « سينا » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: فدات شم شير مي خوري؟! « شمشير » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: رفتم خونه ديدم بچه شاشيده! « شيده » به فارسه ميگن: با
جمله بساز ، ميگه: ساعت يك ربع به شيشه! « شيشه » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: داشتم با تلفن صحبت مي كردم صدا قطع شد! « صداقت » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: اگه امشب نياي اَدست دلخور ميشم! « عدس » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: صندلي « علي » به فارسه ميگن: با
يك جمله بساز، گفت: مامان بدو تو آشپزخونه كه خورشت قيمت سوخت. « قيمت » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: شلوار كار من كوشش ؟! « كار و كوشش » به فارسه ميگن: با
جمله بساز ، ميگه: ك... كشا ورزش كنيد! « كشاورز » به فارسه ميگن: با
جمله بساز ، ميگه: با كش ور رفتم خورد به چشمم! « كشور » به فارسه ميگن: با
كوش به معني » ، يك جمله بساز، گفت: شلوار من كوش؟ گفتند: اين كه نشد « كوش » به فارسه ميگن: با
گفت: خب از اول مي گفتين، شلوار كار «. كوشش يعني كار » ، گفت: شلوار من كوشش؟ گفتند: بابا «. كوشش
من كوشش؟
يك جمله بساز، گفت: من پسر عموش ميشم، تو كيشميشي؟ « كيشميش » به فارسه ميگن: با
يك جمله بساز، گفت: توي گو، هر موقع به من ميرسي ميگي يه جمله بساز. « گوهر » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: نميدونم چرا همه بچه محل ها با من لجن؟ « لجن » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: كوچولوبيا! « لوبيا » به فارسه ميگن: با
جمله بساز ، ميگه: من 3 تا دختر دارم يكي از يكي لوس تر! « لوستر » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: چقدر خوبه كه شما بياييد همسايه ماشين! « ماشين » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: مايلي كهنتو عوض كنم؟! « مايلي كهن » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: اصلا سوالتون غلطه! شما بايد بگين مترو ببر، مترو بيار، مترو « مترو » به فارسه ميگن: با
بكش ولي متروچيه نداريم!
دروازه بان تيم فوتبال عربستان) يك جمله بساز، گفت: من يك آيه از ) « محمد دوعايه » به فارسه ميگن: با
قرآن حفظ كردم، محمد دوآيه
جمله بساز. ميگه: گرممه « ممه » به فارسه ميگن: با
يك جمله بساز، گفت: مونا جات رو بنداز بخواب. « مناجات » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: مامانم اينا با باباتينا رفتن شمال! « مينا و تينا » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: با قاسم اينا رفتيم بيرون! « مينا » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: يه شلوار خريدم نه جيب جلو داره نه جيب عقب! « نجيب » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: اين بچه هاي تيم ملي واقعا زحمت مي كشند، نخسوزن علي « نخ سوزن » به فارسه ميگن: با
دايي!
يك جمله بساز، گفت: اين كه مي بينين سرمونه، اين پاهامونه ، اينم كو... مونه. « نمونه » به فارسه ميگن: با
جمله بساز. ميگه: هند اونه كه بغل پاكستانه! « هندونه » به فارسه ميگن: با
جمله بساز، ميگه: ولك ك... خر درمقابل ك... ما هيچه! « ماهيچه » به عربه مي گن: با
جمله بساز. ميگه: در خانه ما يك بيد بيد! ميگن: اون بيد نيست، بوده. ميگه: آهان « بيد » به لره ميگن: با
باشه، در خانه ما يك بود بيد!
تركه و لره رفته بودن شكار، تركه از دور يك شير ميبينه، نشونه ميگيره ميزنه... تيرش خطا ميره و ميخوره به دم
شيره. شيره هم شاكي ميشه، ميدوه طرفشون كه سرويسش كنه. تركه جنگي ميره بالاي درخت، ميبينه لره
همينجور اون پايين واستاده، بهش ميگه: بابا بيا بالا، الان مياد دهنتو سرويس ميكنه. لره يك نگاهي بهش
ميكنه، ميگه: برو گيتو بخور! مگه من زدم؟!
ميخواستن لره رو شكنجه روحي بدن، ميفرستنش تو يك اتاق گرد، ميگن برو يك گوشه بشين!
گفتگوي مادر با دختر فريب خورده اش
مادر گويد:
اي دختر من باز كه تو حامله هستي
يك بار دگر منتظر قابله هستي
بايد كه بگيري جلوي اين شكمت را
اينقدر چرا تو شكمويي، دله هستي؟
دختر گويد:
والله شدم از دست خودم پاك كلافه
رفتيم شبي با پسري جانب كافه
ديديم كه آن كافه شلوع است ز مردم
گفتيم كمي هم برويم زير ملافه!
مادر گويد:
حيف از پدر و مادر اينقدر نجيبت
افسوس كه از حجب و حيا نيست نصيبت
تشريح بكن بود چطوري جريانش؟
آخر به چه تدبير، چنين داد فريبت؟
دختر گويد:
او بر لب من بوسه زد و لال شدم من
حرفي ز عروسي زد و خوشحال شدم من
من غرق خوشي بودم و در فكر عروسي
افسوس كه يك مرتبه اغفال شدم من!
مادر گويد:
انگار كه در روي زمين هر چه بلا بود
از روز عزل، قسمت ما، طالع ما بود
ما چاره نداريم كنون غير شكايت
نامش چه بود آن پسرك، اهل كجا بود؟
دختر گويد:
اي مادر دور بود از تو بليه
بايد بكنم بنده يكي ليست تهيه
يا كار حسن بوده و يا كار منوچهر
يا ايرج و يا ناصر و يا اينكه بقيه!!
فارسه شرتش نمدار بوده مي پوشتش تخمش جوونه مي زنه
فارسه شرتش رو برعكس مي پوشه ارضا مي شه
پسر رشتيه با پسر قزوينيه رفيق بوده و هر روز كار اينا اين بوده كه قزوينيه به رشتيه يك پولي ميداده و
مشغول ميشده! يه روز پسر رشتيه با باباش تو يك مغازه واستاده بوده كه يه دفعه سر و كله قزوينيه پيدا
ميشه و به پسره ميگه: بيا بريم! رشتيه ميگه: بابا مگه نميبيني بابام اينجاس؟! ضايع بازي در نيار! قزوينيه گير
ميده كه همين الان بايد بياي، بهت 300 تومن ميدم! رشتيه ميگه: بابا چرا حاليت نميشه؟! ميگم نميشه،
جلو بابام ضايع نكن! خلاصه از قزوينيه اصرار واز رشتيه انكار، تا اينكه باباهه بر ميگرده و ميگه: پسرجان ، يك
دقيقه بيا اينجا كارت دارم! پسر رشتيه ميرينه به خودش، با ترس لرز ميره پيش باباش ميگه: بله بابا؟! رشتيه
ميگه: بابا جان ميري يا خودم برم؟!
قزوينيه ميره مغازه روبات فروشي، فروشندهه شروع ميكنه به تعريف از روباتا و ميگه: آقا اين روباته آخر
كاره، بهترين روباتيه كه تا حالا ساخته شده، ببين اگه اين دكمه روي شكمش رو فشار بدي جاروبرقي ميشه، اگه
دستش رو بكشي ماشين لباسشويي ميشه و خلاصه از هر پيچش هزار هنر ميريزه! قزوينيه حسابي حال ميكنه
ميگه: بالام جان من همينو ميخوام! خلاصه پولشو ميده و ور ميداره ميبردش خونه. فرداش قروينيه شاكي با
ك... پانسمان شده برميگرده ميگه: مادرقحبه! چرا نگفتي اين سوراخ كو... ش چرخ گوشته؟!
فارسه تو يك شب برف و بوراني داشته از سر زمين برميگشته خونه، يهو ميبينه يكجا كوه ريزش كرده، يك قطار
هم داره ازون دور مياد! خلاصه جنگي لباساشو درمياره و آتيش ميزنه، ميره اون جلو واميسته. رانندة قطاره هم
كه آتيشو ميبينه ميزنه رو ترمز و قطار وا ميسته. همچين كه قطار واستاد، فارسه يك نارنجك درمياره، ميندازه
زير قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار ميشن! خلاصه فارسه رو ميگيرن ميبيرن بازجويي، اونجا بازجوه بهش
ميتوپه كه: مرتيكة خر! نه به اون لباس آتيش زدنت، نه به اون نارنجك انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟!
فارسه ميزنه زير گريه، ميگه: جناب سروان به خدا من از بچگي اين دهقان فداكار و حسين فهميده رو قاطي
ميكردم!
به عربه ميگن تا حالا موز خوردي؟ ميگه: آره ولك، همون كه هستش يك وجبه؟!
قزوينيه وارد يك جمع ميشه، با همه از دم روبوسي ميكنه به جز يك نفر كه فقط باهاش دست ميده. يارو
شاكي ميشه، ميگه: چرا منو ماچ نكردي؟! قزوينيه ميگه: بالام تورو گذاشتم بكنم!
فارسه دست ميكنه تو جيبش، با تعجب ميگه: ا.ا... اين ك... خر رو كي گذاشته اينجا؟!
يارو داشته تو اتوبان 180 تا سرعت ميرفته، افسره جلوشو ميگيره، بهش ميگه: شما گواهينامه دارين؟ يارو
ميگه نخير! ميگه: كارت ماشين چي؟ مرده ميگه: دارم ولي مال خودم نيست، مال اون بدبختيه كه جسدش تو
صندوق عقبه! افسره كف ميكنه، ميره سريع به مافوقش گذارش ميده. خلاصه بعد از يك ربع سرهنگ
مافوقش مياد، از مرده ميپرسه: آقا شما گواهينامه و كارت ماشين ندارين؟! يارو ميگه: چرا قربان، بفرمايين!
دست ميكنه از تو داشبرد گواهينامه و كارت ماشين رو درمياره، ميده خدمت سرهنگ. سرهنگه ميگه: مي تونم
صندوق عقب ماشينتونو بازرسي كنم؟ يارو ميگه: خواهش ميكنم، بفرماييد. سرهنگه ميره در صندوق عقب رو
باز ميكنه، ميبينه اونجا هم خبري نيست. برميگرده به مرده ميگه: ولي زيردست من گزارش داده كه شما
گواهينامه و كارت ماشين ندارين و يه جسد هم تو صندوق عقب ماشينتونه! يارو ميگه: نه قربان دروغ به
عرضتون رسوندن! خودتون كه مشاهده كردين. به خدا اين افسره عقده ايه! دوست داره بيخودي به ملت گير بده!
لابد بعدشم گفته كه من داشتم 180 تا سرعت مي رفتم!
از عربه نوار مغزي ميگيرند، ميبينند بيست دقيقه اولش خاليه!
فارسه مي خواسته بره شكار گوريل، با خودش يك تفنگ و يك سگ و يك گوني برمي داره. رفيقش مي پرسه: بابا
تو مگه چجوري گوريل شكار مي كني كه اين همه چيز بي ربط لازم داري؟ فارسه ميگه: ببين، من ميرم بالاي
درخت گوريله رو قلقلك ميدم، گوريله ميافته پايين، سگم ميره تخماشو گاز مي گيره، منم مي ندازمش تو
گوني! رفيقش مي پرسه: خوب پس تفنگ رو واسه چي ميبري؟ فارسه ميگه: خوب آخه ممكنه گوريله منو پرت
كنه پايين!
رشتيه زنش حامله نميشده، ميندازدش بيرون ميگه: برو بيرون تا حامله نشدي برنگرد خونه!
بعد از عمري داريوش مياد ايرن، اجرا زنده ميگذاره تو استاديوم آزادي. خلاصه ديگه ملت داشتن خودشون رو
خفه ميكردن، داريوش هم مياد خياي حال بده، از ملت ميپرسه: چي ميخواين براتون بخونم؟ يك فارسه ازون
پشت داد ميزنه: اِبي بخون.. اِبي بخون!
فارسه ميره قنادي، ميگه: ببخشيد كيك هفتاد طبقه داريد؟! يارو ميگه: نخير نداريم. فردا دوباره فارسه مياد،
ميپرسه: شرمنده، كيك هفتاد طبقه داريد؟ باز قناده ميگه: نخير نداريم. خلاصه يك هفته تمام هر روز كار فارسه
اين بوده كه بياد سراغ كيك هفتاد طبقه بگيره و قناده هم هرروز جواب ميداده كه نداريم. آخر هفته قناده با
خودش ميگه: اين بابا كه مشتري پايس... بگذار يك كيك هفتاد طبقه براش بپزيم، يك پول خوبي هم شب
جمعه اي بزنيم به جيب. خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه-جمعه رو ميگذاره يك كيك خوشگل هفتاد طبقه
رديف ميكنه. شنبه اول صبح فارسه مياد، ميپرسه: ببخشيد، كيك هفتاد طبقه داريد؟! يارو با لبخند بر لب ميگه:
بعله كه داريم، خوبشم داريم! فارسه ميگه: قربون دستت، 500 گرم از طبقة بيست چهارمش به ما بده!
اوا خواهره ميره پيش دكتر ميگه: آقاي دكتر يه ك... مصنوعي تو كو... م گير كرده! دكتره ميگه: اصلا ناراحت
نباش! الان برات درش ميارم. اواهه ميگه: اوا آقاي دكتر! نميخوام درش بيارين كه! ميخواستم اگه ميشه
باطريشو عوض كنيد!
دختره ميره كرست بخره، ميگه: آقا لطفاٌ يك كرست نمره چهار بدين. يارو براش مياره، دختره ميره اتاق پرو
امتحانش ميكنه، برميگرده ميگه: اين يكم بزرگه، اگه ميشه يك نمره سه شو بدين. باز دوباره (بعد از پرُو)
برميگرده ميگه: اينم يك كمي بزرگه، اگه ميشه يك سايز كوچي كترشو بدين. خلاصه خيلي نميگذره كه به اين
نتيجه ميرسه كه سايز دو هم كمي بزرگه و سايز يك رو امتحان ميكنه. بعد يك مدت مياد، ميگه: ببخشيد، اين
هم يخورده بزرگه، كوچيكترشو ندارين؟ فروشندهه ميگه: دخترم اون جوشه، برو بتركونش!
ماشين فارسه رو تو روز روشن، جلو چشماش ميدزدن، رفيقاش ميدون دنبال ماشينه و داد ميزنن: آاااي دزد!
بگيرينش! يهو فارسه داد ميزنه: هيچ خودشو ناراحت نكنيد.. هيچ غلطي نميتونه بكنه! رفيقاش واميستن،
ميپرسن: چرا؟ فارسه ميگه: ايلده من شمارشو برداشتم!
زن رشتيه سر منبرِ ملاي محل ميشنوه كه هركي شب سيزدهم ماه با همسرش نزديكي كنه، فرشت هها براشون
يك خونه تو بهشت ميسازن. خلاصه خوشحال و خندان مياد خونه و (از قضا همون شب هم شب سيزدهم بوده)
به رشتيه ميگه: آقا جان، حاج آقا امروز ميگفت فلان و بيسار و يالله پاشو تا دير نشده يك خونه آبرومند تو
بهشت بسازيم. خلاصه رشتيه هم كه از يك عمر اجاره نشيني شاكي بوده، بلند ميشه و يك ربعي واسه خونه
جديدش عرق ميريزه!! كارشون كه تموم ميشه، بعد چند دقيقه زن رشتيه برميگرده بهش ميگه: آقا جان، اين
مادر مرحومت بنده خدا الان تو بهشت تنهاست، بيا يك خونه هم واسه اون بسازيم كه خوشحال شه. رشتيه هم
باوجود اوضاع وخيمِ كمري، ديگه آخر مرام رو واسه مادرش ميگذاره و باهر بدبختي بوده يك ربع ديگه تلنبه
ميزنه. وقتي كارشون تموم ميشه، بعد يك مدت دوباره زنش ميگه: آقاجان، اين برادر كوچكه منم بيچاره
تنهاست، كسي رو نداره با هم خونه بسازن... بيا يك خونه هم واسه اون بسازيم! رشتيه كه ديگه ناي جم خوردن
نداشته ،شاكي ميشه، ميگه: اووو! خانوم جان من نفهميدم، اين بالاخره ك... ه يا مهندس عمران؟!
يه ماره ميره تو شرت عربه، ميگه: رخصت پهلوون!
مي گن بعد از زلزله بم، فروش گوشي هاي موبايل ويبراتور دار به طرزمحسوسي بالا رفته. آخه مردم گوشي ها رو
مي خرن، ويبراتورش روهم روشن مي كنن، مي زارن توي جيبشون تا هر وقت يكي بهشون زنگ زد با لرزشي كه
دربدنشون ايجاد مي شه به ياد مردم مصيبت زده بم بيفتن!
مي گن بعد اززلزله بم، يه بنده خدايي رو توي بم م يبينن كه يك چوب برداشته و توي يك سوراخ فرو مي كنه.
بهش مي گن چه كارمي كني؟ مي گه مي خوام به عمق فاجعه پي ببرم!
يه بنده خدايي هم مي خواسته به زلزله زدگان بم كمك كنه هيچي نداشته، زنش روهديه مي كنه!
وسط تهران يه چاهي بوده، هي ملت مي افتادن توش، زخم و زيلي مي شدن. ميان تو شهرداري يك جلسه برگذار
مي كنن كه واسه اين مشكل يك راه حلي پيدا كنن. يكي از مهندسا پا ميشه ميگه: يافتم! ما يك آمبولانس
مي گذاريم بغل اين چاه، هركي افتاد توش رو سريع ببره بيمارستان. ملت همه هورا مي كشن..آفرين! ايول!
دمت گرم ! يك مهندس ديگه پا ميشه ميگه: الحق كه همتون نفهميد ! آخه اينم شد راه حل؟! ملت ميگن،
خوب تو ميگي چي كار كنيم؟ يارو ميگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بيمارستان، كه بدبخت جون داده.
ما بايد يك بيمارستان كنار اين چاه بسازيم، كه همه بهش سريع دسترسي داشته باشن! ملت ديگه خيلي حال
مي كنن، كف مي زنن سوت مي كشن، كه ايول بابا تو چه مخي داري ! يهو يه مهندس ديگه پا ميشه ميگه: الحق
هرچي بهمون ميگن خر، حقمونه! آخه اين شد راه حل؟! اين همه خرج كنيم يك بيمارستان بسازيم كنار چاه كه
چي بشه؟ مردم تعجب مي كنن ،ميگن: خوب تو ميگي چيكار كنيم؟ يارو ميگه: بابا اين كه واضحه، ما اين چاهو
پر مي كنيم، ميريم نزديك يك بيمارستان يك چاه مي زنيم!
فارسه چراغ جادو پيدا ميكنه، غوله از توش در مياد ميگه: يه آرزو بكن. فارسه ميگه: ميخوام از ك... م به جاي
شاش شامپاين بياد! غوله هم ميگه: باشه. خلاصه فارسه شب ميره خونه ماجرا رو واسه خانوم تعريف ميكنه،
بعد ميگه: برو يه ليوان بيار يه حالي بكنيم! زنه ميگه: چرا فقط يه ليوان؟! فارسه ميگه: خوب تو از شيشه بخور!
زنه ميره پارچه فروشي خريد ميكنه، بعد به فروشنده ميگه: چقدر ميشه؟! يارو ميگه: خانم شما نميخواد پول
بدين، بجاش يه دور از جلو به من بدين! زنه ميگه: حاج آقا اينجوري كه خيلي گرون ميشه! اگه ميخواين من يه
دور از عقب بهتون ميدم! يارو ميگه: نه خانم اين كه خيلي كمه! به جون بچه هام ايني كه شما ميگيد قيمت
خريدشه!
فارسه تو مدرسه 20 ميگره، تو كو... ش عروسي ميشه، تو عروسي دعوا ميشه، چاقو و چاقو كشي ميشه، كو...
تركه پاره ميشه!
يه شب يه بدبختي كه خونش يه اتاق بيشتر نداشت راست مي كنه كه يه حالي با زنش بكنه. زنش اول از ترس
اين كه بچشون بيدار بشه و ببينه مخالفت م يكنه اما چون اصرار مرد رو مي بينه مجبور مي شه بده. اونم چه
دادني! يارو تا صبح پنج بار مي كنه! صبح مامانه مي خواسته از زير زبون بچش بكشه كه ديشب بيدار شده و چيزي
ديده يا نه. اول با ملايمت ازش ميپرسه: سامان جون، تو ديشب چيزي شنيدي بيدار شدي؟ بچهه ميگه: نه، مگه
خبري بود؟ مادره باور نمي كنه، ميگه حتماً داره خالي مي بنده، يك بار ديگه جدي تر ازش مي پرسه: مطمئني هيچي
نشنيدي؟ باز پسره ميگه: نه، مگه چي شده؟ خلاصه باز مادره باور نمي كنه و دوباره مي پرسه و هي از مادر اصرار و
از فرزند انكار، تا اينكه مادره شاكي ميشه و يكي م يخوابونه تو گوش پسره. پسره هم با بغض ميگه: خوب
مامان، همين كارا رو مي كني كه بابا كو... ت مي گذاره ديگه!
يارو داشته ميرفته مسافرت، همچين كه از در خونه ميره بيرون، زنش ميره يه اصفهانيه و يك تهرانيه و يك كرد
رو مياره خونه، حال و هول! از قضا يارو ميره ترمينال ميبينه بليطش واسه فرداست، برميگرده خونه ميبينه
زنش لخته، ميگه: خانم چرا لختي؟! زنش ميگه: آخه هوا گرمه! يارو شك ميكنه، شروع ميكنه به گشتن،
اصفهانيه رو تو كمد پيدا ميكنه، بهش ميگه: مرتيكه مادرقحبه، تو اينجا چه غلطي م يكني؟ ! اصفهانيه ميگه:
بابا چرا داد مي زني؟! دارم كمد رو تعمير ميكنم! يارو ميگه: ميگه پس چرا لختي؟! ميگه: خوب هوا گرم بود
لخت شدم! حالا بايد هزار تومن هم بدي. ياروهم ميگه: ببخشيد، من اشتباه گرفتم. هزار تومن يارو رو هم ميده
و ميره. بعد تهرونيه رو زير تخت پيدا ميكنه، اونم ميگه: داشتم تخت رو تعمير ميكردم و هزار تومن بابت
تعميربايد بدي. تا مياد هزار تومن رو بده، ميبينه كرد از تو بالكن ميزنه به شيشه ميگه: منم كردم...منم كردم!
رشتيه ميره پيش رفيقش ميگه: يه زن گرفتم حال كنيم!
آدم خوره با پسرش رفته بودن آدم شكار كنن، يه زنه رو ميبينن خيلي چاق بوده، پسره ميگه بابا اينو بخوريم؟
باباهه ميگه: نه اين همش چربيه، به درد نمي خوره. ميرن تا به يه زنه لاغره ميرسن، پسره گرسنش شده بوده،
ميگه: بابا جون اينو بخوريم؟ باباهه ميگه: نه بابا اين خيلي لاغره فايده نداره. دوباره راه ميفتند، بعد از يك
مدتي ميرسند به يه زنه خوشگلِ باحال. پسره ديگه داشته از گشنگي ضعف ميرفته، ميگه: بابا جون ديگه اينو
بخوريم؟ باباش ميگه: نه پسرم، اينو مي بريم خونه، مامانو مي خوريم!
فارسه ادعاي پيغمبري ميكرده،رفيقاش بهش ميگن: بابا همينجوري كه نميشه! بايد بري چهل روز بشيني تو
غار، تا از خدا برات وحي بياد. خلاصه تركه ميره، دو روز بعد با دست و پاي شكسته و خوني مالي برميگرده!
رفيقاش ميپرسن: چي شده؟! فارسه ميگه: ايلده ما رفتيم تو غار، يهو جبرئيل با قطار اومد!
يه زنه سوار تاكسي مي شه (سينه هاش هم خيلي بزرگ بوده) به راننده تاكسيه مي گه آقا لطفا از يه جايي برو كه
به خيابون مرتضي بخوره. راننده تاكسيه كه از هولش فقط قسمت مرتضي بخوره رو مي فهمه، مي گه چرا
مرتضي بخوره، خودم مي خورم!
سياهپوسته باباش مي ميره، لباس سياه نداشته تنش كنه تصميم مي گيره همين جوري لخت مادرزاد بره
مجلس ختم! (اينم خودش يه جور لباس مشكيه، البته از نوع طبيعي!) وسط مجلس يه زنه بهش مي گه آقا چه
لباس خوشكلي داري، چقدرم تيپت باحاله، فقط يه عيب داره، مي تونم بگم؟ ناراحت نم يشين؟ سياهه مي گه نه
ناراحت نمي شم، بگو. زنه مي گه خيلي ببخشين ها فكر كنم كرواتتون رو خيلي پايين بستين!.
افسره جلوي يك ماشين رو ميگيره، به راننده ميگه : جناب شما به خاطر بستن كمربند ايمني، پنجاه هزار تومن
از طرف انجمن حمايت از ايمني را هها جايزه برديد. حالا مي خوايد با اين پول چيكاركنيد؟ يارو ميگه: فكر كنم
باهاش برم گواهينامم رو بگيرم! يك زنه كنار دستش نشسته بوده، ميگه: گوش نكنيد جناب سروان، اين شوهر
من وقتي مسته يك بند كس ميگه! تو صندلي عقب، يك يارويي خواب بوده، ازين سر و صدا بلند ميشه ، ميگه:
من همون اول گفتم با ماشين دزدي نميشه فرار كرد!! يهو يك نفر از تو صندوق عقب داد ميزنه: ببينم بالاخره از
مرز گذشتيم يا نه؟!
يه روز از يه فارس دانا مي پرسند: وجه تشابه موش با مرد چيه؟ جواب مي ده : هردوتاشون دنبال سوراخ
مي گردند!
چند نفر داشتن ميرفتن كوه، سرپرستشون كه لكنت زبون هم داشته از وسط راه شروع مي كنه ميگه: چ چ چ....
ملت اول يكم نگاش مي كنن ببينن چي ميخواد بگه، بعد مي بينن نمي تونه حرفش رو بزنه، بي خيال ميشن و راه
ميافتن، اين بابا هم همه مسير همينجور هي ميگفته چ..چ..چ.. وقتي ميرسن بالا ميخواستن چادر بزنن
سرپرسته بالاخره ميگه: چ..چ..چا..چا..چا..چادر يادم رفت! ملت ميگن اي بابا زودتر مي گفتي، حالا بايد برگرديم
پايين! تو راه برگشت سر پرسته هي ميگفته: ش ش ش.. ولي ملت ديگه شاكي بودن و كسي توجه نمي كرده،
وقتي مي رسن پايين يارو بالاخره ميگه: ش..ش..ش..شو..شو..شوخي كردم!
پرچم عربستان رو به فارسه نشون ميدن، ازش ميپرسن: اين پرچم كجاست؟ فارسه يوخده فكر ميكنه، ميگه:
پرچم اسپانيا! ملت جا ميخورن، ميگن: آخه چرا اسپانيا؟! فارسه ميگه: ايلده خودتون نگاه كنيد، روش نوشته:
الاله لاله لالا!
يك بابايي رو مي فرستند ماموريت آذربايجان. يارو روز اول وارد شهر ميشه، از يكي مي پرسه: ببخشيد، بهترين
هتل اين شهر كجاست؟ تركه يكم نگاش ميكنه، ميگه: گريبي؟! اينجا بهترين، بدترين هتل نداره كه. يك
مسافرخونه داره، اونم دوتا چهار راه جلو تر دست چپه. خلاصه يارو مستقر ميشه. شب حوصلش سر ميره، ميگه
حالا كه بيكاريم يك سينما بريم. ميره از يكي مي پرسه: ببخشيد، اينجا بهترين سينماش كجاست؟ يارو يكم چپ
چپ نگاش ميكنه، ميگه: گريبي؟! اينجا بهترين، بدترين سينما نداره كه. يك سينما داريم، اونم سه تا چهار راه
جلو تره. خلاصه يارو سينما رو پيدا مي كنه، ميره جلوي باجه بليط فروشي، ميگه: يك بليط بدين براي همين
سانس ، فقط جاش خيلي جلو نباشه. بليط فروشه يك نگاهي بهش م يكنه، ميگه: گريبي؟! جاي جلو، جاي عقب
نداره كه. بليط ميخري، ميري تو، هرجا گيرت اومد واميستي! خلاصه يارو ميره تو، از قضا يك جايي تو بالكن
گيرش مياد. وسطاي فيلم، احتياج به قضاي حاجت پيدا ميكنه. از كناردستيش ميپرسه: ببخشيد، دستشويي
كجاست؟ طرف يك نگاهي بهش ميكنه، ميگه: گريبي؟! داستشويي ماسشويي نداره كه ، همين جا بلند ميشي
واميستي، كارت رو مي كني! يارو با خودش ميگه: بابا اين عقلش ناقصه. از اونيكي كنار دستيش مي پرسه ، اونهم
همين جوابو ميده. خلاصه يارو داشته خيلي بهش فشار ميومده، مي بينه چاره اي نداره. بلند ميشه، معامله رو
درمياره، شروع م يكنه به شاشيدن! يهو يكي ازون پايين داد ميزنه: هوي! گريبي؟! يك جا نگيريش، تكون
تكونش بده، گلاب پاشش كن!
فارسه تو اتوبوس يه دختره خوشگل رو ميبينه، پياده كه ميشه شماره اتوبوس رو بر ميداره!
يه بنده خدايي به اسم بهمن ميره جبهه بعد يه مدت تير م يخوره و رو به موت ميشه. دوستاش بهش مي گن
حالا چطوري به زنت خبر بديم؟ ميگه: برين يه تلگراف بزنين به آذر (اسم زنش آذر بوده) توش از قول من
بنوسين:
آذر مهر آبان، بهمن تير خرداد مرداد
ترجمه: آذر مهربان، بهمن تير خورد و مرد
فارسه چهارشنبه سوري آتيش روشن كرده بوده همين كه مي خواسته از روش بپره، آتيش مي گيره به پشت
شلوارش و خلاصه كونش شروع مي كنه به سوختن. قزوينيه زود خودشو مي رسونه به فارسه و هر جور شده آتيش
رو خاموش مي كنه. فارسه شروع مي كنه به تشكر كردن و م يگه دستت درد نكنه تو لطف بزرگي در حق من
كردي. قزوينيه مي گه نه بابام جان من اين لطف بزرگ رو در حق خودم كردم!
فارسه ميره جبهه بهش ميگن: ببين اين نارنجك رو وقتي ميخواي پرت كني بايد ضامنش رو بكشي، بعدتا ده
بشماري و پرتش كني. فارسه نارنجك رو با دست راستش ميگيره ضامنش رو ميكشه، شروع ميكنه با انگشتاي
دست چپش شمردن: بير، ايكي، اوچ، دورت، بيش، انگشتاي دست چپش تموم ميشه نارنجك رو ميذاره لاي
پاش با انگشتهاي دست راستش مي شمره: آلتي، يدي، سكيز، دوگوز.....بوووووووم!
رشتيه تركه رو ميبينه، بهش ميگه: بيچاره آبروت رفت! تركه ميگه: چرا ، مگه چي شده؟ رشتيه ميگه: خانم
ديشب تو جنده خونه ديده بودت!
ملاهه ورم معده داشته، ميره دكتر، دكتره (كه ترك هم بوده) بهش ميگه: يك رژيم بهت ميگم بايد رعايت
كني. ملاهه ميگه: چشم آقاي دكتر. دكتره ميگه: گوشت نخور، غذاي پر چربي نخور، مشروب نخور، ترياك نكش،
بالاي منبر هم نرو! ملاهه ميگه: ديگه واسه چي بالاي منبر نرم؟! دكتره ميگه: اونجا گه زيادي ميخوري، براي
معدت خوب نيست!
فارسه ميره حموم، آب، جوش بوده با نعلبكي دوش ميگيره!
رشتيه شب داشته برميگشته خونه، سر كوچه قصاب محل بهش ميگه: چاكريم، ممدآقاي گُلِ زن
خراب! رشتيه يك نگاه به هيكل قصابه ميكنه و هيچي نميگه، ميره پي زندگيش. فردا شب باز داشته ميومده
5 شب همين جريان بوده، تا آخر رشتيه شاكي ميشه، - خونه كه جناب قصاب همينو تحويلش ميده. خلاصه 4
ميره پيش زنش ميگه اين يارو قصابه اينو ميگه، جريان چيه؟! زنش ميگه: اين مرتيكه بد دهنه.. ولش كن.
رشتيه هم بي خيال ميشه. دوباره فردا داشته ميومده خونه كه جناب قصاب مياد جلو، ميگه: چاكريم،
ممدآقاي گُلِ زن خرابِ دهن لق!! رشتيه خيلي شاكي ميشه، ميره پيش مادرش جريان رو ميگه، مادرش بهش
ميگه: ممد جان، تو الان زن داري، بچه داري، نبايد به حرف يك قصاب پدرسوخته توجه كني. رشتيه هم ميبينه
مادرش راست ميگه، برميگرده سرِ خونه زندگيش. فرداشب داشته برميگشته خونه كه قصابه مياد جلو، ميگه:
چاكريم، ممدآقاي گلِ زن خرابِ دهن لقِ بچه ننه!
از يه رشتيه ميپرسن: شما با چه سهميه اي وارد دانشگاه شدي؟ ميگه: بنده افتخار ميكنم كه فرزند سه تا
شهيدم!
به فارسه مي گن با ماست جمله بساز ميگه: فلسطين از ماست!
عمليه شب جمعه نشسته بوده تو حياط واسه خودش بساط ميزوني جور كرده بوده و تو حال بوده، كه يهو يك
توپ از آسمون مياد ميزنه بساط منقل و وافورش رو به گند ميكشه. خلاصه بدبخت صاب وافور همينجوري هاج
و واج نشسته بوده داشته به شانس گند خودش لعن و نفرين ميفرستاده، كه يهو صداي زنگ در بلند ميشه و حالا
زنگ نزن كي زنگ بزن! عمليه با هزار بدبختي، خودشو ميرسونه دم در، ميبينه پشت در يك بچه ده-يازده ساله
واستاده، هي داد ميزنه: توپم...توپم! يارو خيلي شاكي ميشه، ميگه: اي بي ظرفيت! بابا خوب منم توپم ... ديگه
نميام كاسه كوزه مردم رو بهم بزنم كه!
! فارسه دوتا دزد مي گيره، زنگ مي زنه به 220
بنده خدايي ميره داروخونه ميگه ببخشيد شما يزيد دارين؟ يارو دكتره تعجب ميكنه ميگه يعني چي يزيد
مي خواي چكار كني؟ ميگه آخه مي خوام جلوي آبم رو بگيره!
يه روز سه نفر داشتن رو يه قايق تو دريا مي رفتن و حال مي كردن كه يه دفعه يه غول بي شاخ و دم از تو دريا
مياد بيرون و ميگه اگه مي خوان زنده بمونين بايد هر كدومتون اسم سه تا تن ماهي رو بگين!. اولي ميگه تن
پولك، تن شيدان .... ديگه چيزي يادش نمياد. غوله هم مي خوردش. دومي ميگه تن شيدان، تن شنگر ... ديگه
يادش نمياد. غوله هم مي خوردش. اراكيه ميگه تن پولك ... بعد هر چي زور ميزنه ديگه چيزي يادش نمياد و
شروع مي كنه به خواهش و تمنا و ميگه تنا جون مادرت تنا جون عزيزت تنا جون بچه هات ... منو ول كن. غوله
هم كه فكر مي كنه يارو داره اسم تن ماهيارو رديف مي كنه ميگه بسه بابا من گفتم سه تا، تو كه شونصد تا
اسم رديف كردي! (اگه دوزاريتون نيفتاد بايد بگم كه اراكيا به جاي تورا ميگن تنا يا تونا)
گرگه ميره دم در خونه شنگول و منگول ميگه منم منم مادرتون زود باشين در رو باز كنين. شنگول ميگه غلط
كردي ما آيفون تصويري داريم!
فارسه ميره مشهد ميگه يا امام رضا شما چطوري با اين همه طلا هشتم شدين!
فارسه ميره مشهد ميگه يا امام رضا ازت م يخوام كه تو قرعه كشي بانك برنده بشم و يه ماشين ببرم. يه
يكي دو سالي همين جور مي گذره و فارسه همش مي رفته حرم و دعا مي كرده ولي برنده نمي شده. يه شب امام
رضا مياد تو خوابش بهش ميگه آخه فارس خر تو اول به بابات بگو يه حساب تو بانك برات باز كنه بعد من
دعا كنم كه برنده بشي!
يه روز چند تا قزويني ميرن حموم عمومي. يه ساعت مي گذره بيرون نميان، دو ساعت مي گذره بيرون نميان،
5 ساعت صاحب حموم شك م يكنه ميره تو حموم كه ببينه چه خبره. مي بينه صابون قزوينيا - خلاصه بعد از 6
افتاده كف حموم ولي هيچكي جرات نمي كنه ورش داره خودش رو بشوره!
يه پيرمرده سوار هواپيما ميشه و ميره رو صندليش مي شينه. يه دختره هم مياد مي شينه دو تا صندلي اون طرف
تر. پيرمرده كلي خوشحال ميشه و داشته به خودش مي گفته آخ جون تا آخر سفر مشغوليم كه يه دفه يه پسره
مياد مي شينه بينشون. تو راه دختره هي خودش رو مي مالونده به پسره و پسره هم تحويلش نمي گرفته. دختره
هم كه مي بينه اين جوريه شاكي ميشه و جاش رو عوض م يكنه. پيرمرده به پسره ميگه بابا چقدر بي احساسي
ما كه جوون بوديم پشه هم كه ويز ويز مي كرد رو هوا مي كرديمش. پسره ميگه جدي ميگي؟ پس منم ويز ويز
ويز......!
يه روز يه دختر عربه ميره پيش باباش ازش مي پرسه بابا اين چيه؟ پدره ميگه اين دودوله. دختره ميگه ميشه
باهاش بازي كنم؟ پدره ميگه آره ولي جاي دوري نري ها!
بچه مثبته رفته بوده آموزش چتربازي، قبل از اينكه بپره استادش بهش ميگه: وقتي پريدي، بايد تا بيست
بشمري بعد اين طناب رو بكشي تا چترت باز شه.پسره ميپرسه: ببخشيد استاد، اگه چتر باز نشد چي؟ استادش
ميگه: سوال خوبيه! در اون صورت، اين يكي طناب رو بكش، كه چتر زاپاس باز شه. باز پسره ميپرسه: شرمنده
استاد، اگه دومي هم باز نشد چي؟ استاده ميگه: خوب درون حالت، يك نخ قرمز اينجا هست كه وقتي بكشيش
چتر اضطراري باز ميشه. پسره دوباره ميپرسه: ببخشيد وقتتون رو ميگيرم استاد، اما اگه اينم باز نشد چي؟
استاده ميگه: درون صورت صفحه 250 دفترچه راهنما رو بازكن، اونجا توضيح داده. خلاصه پسره خيالش راحت
ميشه و ميپره، تا بيست ميشمره، نخ اول رو ميكشه، اتفاقي نميافته. نخ دوم رو ميكشه، بازم چتري باز
نميشه. پسره هول ميشه، نخ قرمز رو ميكشه، ولي بازم خبري از چتر نبوده. يهو ياد حرفاي استادش ميافته،
خيالش راحت ميشه، دفترچه راهنما رو بازميكنة، صفحة 250 رو مياره، ميبينه نوشته: مشتري گرامي، خواهر
شما گاييده ميباشد!
رشتيه دخترشو ميبينه داره به يه پسره لب ميده، خيلي ناراحت ميشه، به خودش ميگه: اين امروز لب ميده، لابد
فردا هم ميره سينما، پس فردا هم لابد ميخواد سيگار بكشه!
يه روز يه فارسه يه پنج زاري مي بره بانك به صندوقدار ميگه لطفا برام خوردش كن، همشم هزاري باشه!
يه روز لاتاي محل م يخواستن يكم صفا كنن مي گيرن يكي از بچه هاي شاسكول محلشون رو تا مي خوره مي زنن!
(براي اونايي كه نمي دونن بگم كه شاسكول يه چيزي تو مايه هاي همون كس خول خودمونه!) يارو شاكي
ميشه، ميگه چرا مي .زنين؟ بچه لاتا بهش ميگن آخه تو به يه دختره تجاوز كردي بايد كتك بخوري. يارو كه باور
كرده بوده ميگه: اه! پس حالا كه اينجوريه ادامه بدين!
فارسه ميره پيتزا فروشي، ميگه: ببخشيد پيتزا بزرگ چنده؟ يارو ميگه: 2000 تومن. فارسه يكم بالا پايين
ميكنه، ميگه: پيتزا متوسط چنده؟ يارو ميگه: 1000 تومن. باز فارسه يه خورده با پولاي جيبش ور ميره، ميگه:
پيتزا كوچيك چنده؟ يارو ميگه: 700 تومن. فارسه دست ميكنه تو جيبش يك صد تومني درمياره، ميگه: قربون
دستت داداش، يك جعبه اضافه به ما بده!
دكتره داشته با زنش تو خيابون راه ميرفته، يه زن لاشيه مياد شروع مي كنه باهاش لاس زدن. بعد كه طرف
ميره ، زن دكتره ازش مي پرسه: اين خانوم كي بود؟ دكتره ميگه: يك خانمي كه من در رابطه با كار ديده بودمش.
زنش مي پرسه: در رابطه با كار تو يا كار اون؟!
حالا اين يكي رو داشته باشين :
يه خروسه پول نداشته ازدواج كنه ميره گالينابلانكا مي خره!
يه روز يه هواپيما داشته سقوط مي كرده، خلبان ميگه هر چي وسايل دارين بريزين پايين. يكي يه دونه سنگ
ميندازه، اون يكي يه چاقو ميندازه، يكي ديگه هم نارنجك ميندازه پايين! وقتي به سلامت فرود ميان و از
هواپيما پياده مي شن مي بينن يكي سرش شكسته. ازش مي پرسن چي شده؟ ميگه نمي دونم چي شد يه دفه از
آسمون يه سنگ اومد خورد تو سرم. يكم ميرن جلوتر مي بينن يه بنده خدايي داره از دستش خون مياد ازش
مي پرسن چي شده؟ ميگه داشتم ميرفتم يهو از آسمون يه چاقو اومد خورد رو دستم. يكم ديگه ميرن مي بينن
يه فارسه داره هر هر مي خنده. ازش مي پرسن چي شده؟ ميگه هيچي بابا داشتم مي رفتم يهو يه گوز دادم اين
خونه بغلي خراب شد!
خواهر حسين فهميده با حسين رضا زاده ازدواج ميكنه، ازش ميپرسن انگيزه شما از اين ازدواج چي بوده؟ ميگه
هيچي ما خانوادگي عادت داريم بريم زير تانك!
آگهي استخدام
به تعداد نا محدودي خانم با مشخصات زير نيازمند است :
مجرد، 18 تا 25 ساله، خوشگل و ماماني، خوش اندام و كمر باريك.
واجدين شرايط از همين لحظه مي توانند مشغول به كار شوند!
فارسه و رفيقش جنده آورده بودن خونه. قبل ازينكه مشغول بشن، زنه برمي گرده بهشون ميگه: آقايون، براي
شما مهمه من حامله بشم؟ فارسه ميگه: بله خوب نبايد حامله بشين. زنه بهشون يكي يك كاندوم ميده،
ميگه: پس لطفا اينارو استفاده كنين. ...بعد از يه ماه فارسه به رفيقش ميگه: يادته اون روز جنده آورده بوديم
خونه؟ رفيقش ميگه: آره يادمه، چه حالي داد! فارسه ميگه: يادته گفت براي شما مهمه من حامله بشم، ماهم
گفتيم آره؟ رفيقش ميگه: آره يادمه، مگه چي شده؟ تركه ميگه: من فكرشو كردم ديدم اونقدرها هم مهم
نيست، بيا اين صاب مرده رو درآريم، بريم بشاشيم!
يه روز سه نفر داشتن از كون گشاد بازيا شون حرف مي زدن، اولي ميگه: من يه بار رفتم دستشويي ديدم خيلي
طول كشيد همون جا خوابيدم تا صبح! دومي ميگه: من يه بار تو خيابون خوابم گرفت همون جا اون قدر
خوابيدم تا بچه هام اومدن بردنم خونه! سومي ميگه: اينا كه چيزي نيست، من يه بار رفتم سينما فيلم كمدي
ببينم ولي همش گريه كردم. دوستاش ميپرسن: چرا؟ ميگه: چون همون اول كه نشستم خايه هام رفت زير
كونم تا آخر حوصله نكردم از روشون پاشم
يه روز خميني و خامنه اي و رفسنجاني با هواپيما ميرفتن سفر، خامنه اي ميگه:خوبه يه هزار تومني بيندازيم
پائين يه نفر خوشحال بشه. رفسنجاني مخالفت ميكنه و ميگه:دو تا پونصد تومني بندازيم بهتره آخه اين جوري
دو نفر خوشحال ميشن.خلاصه بين اين دو نفر اختلاف ميفته و ميرن پيش خميني و مسئله رو باهاش در ميون
ميزارن خميني يه كمي فكر ميكنه و ميگه بزارين نظر خلبان رو بپرسيم. هر سه نفري ميرن پيش خلبان و خلبانم
بعد از شنيدن ماجرا با خونسردي ميگه اگه بنا به خوشحال كردن باشه شما هر سه تايي بپرين پائين خيلي بهتره
چون اين جوري يه شصت هفتاد مليون نفري خوشحال ميشن!
فرح زن شاه را ديدن كه چند سال بعد از پيروزي انقلاب، خميني رو دعا ميكنه.بهش گفتن اين چه كاريه كه
ميكني چرا خميني رو كه شما رو بدبخت كرده دعا ميكني مگه عقلت رو از دست دادي. فرح ميگه خدا پدر خميني
رو بيامرزه اين آدم ما رو روسفيد كرد.مگه نميبينين كه مردم اعليحضرت رو ""خدا بيامرز"" خطاب ميكنن!
يه هواپيمايي از ژاپن ميرفته آمريكا.بعد از يك ساعت پرواز يه ژاپنيه بلند ميشه و ساعت خودش رو باز ميكنه
و از هواپيما ميندازش بيرون! بهش ميگن اين ساعت خيلي گرون بود چرا انداختيش بيرون ؟ ژاپنيه جواب ميده
از اين چيزا تو كشور من زياده و ارزشي نداره! چند دقيقه بعد يه مسافر آمريكايي بلند ميشه و كاپشن ارتشيش
رو از هواپيما ميندازه بيرون! بهش ميگن چرا اين كارو كردي اين كاپشن خيلي گرون بود.آمريكاييه ميگه
مسئله اي نيست از اين كاپشن ها تو كشور من خيلي زياده و ارزشي نداره. يه ايرانيه تو هواپيما بوده و خيلي هم
بهش بر خورده بوده و منتظر فرصتي ميگشته كه خودشو نشون بده.يه دفه چشمش به يه شيخي ميفته كه چند
رديف جلوتر از خودش نشسته بوده و سريع شيخه رو بغل ميكنه و از هواپيما پرتش ميكنه بيرون! بهش ميگن
چرا اين كار رو كردي؟ ميگه مسئله اي نيست از اين چيزا تو كشور من زياده و اصلا هم ارزشي نداره!!
بچهه ميره خونشون به مامانش ميگه مامان جون من امروز ديكته 18 گرفتم. مامانش بهش ميگه آفرين بيا
دودولت رو بخورم! بچهه ميگه مامان جون اگه 20 بگيرم ساك هم مي زني؟!!
يه روز يه كرد مياد تهرون تو فرودگاه ميرسه به يه بچه تهروني شيطون. بچهه بهش ميگه بگو بلوط كرد هم
ميگه بلوط بچهه ميگه كيرم تو گلوت! كرد كلي ناراحت ميشه و كلي ميشينه فكر مي كنه كه يه راهي يدا كنه كه
از يارو انتقام بگيره. يه چند روز بعد بچهه رو مي بينه بهش ميگه بگو شلغم بچهه ميگه شلغم كرده هم زود
ميگه كيرت تو حلقم!
رشتيه پكر و ناراحت نشسته بوده تو يك عرق فروشي و همين جور يك ساعت تمام داشته گيلاس عرقشو نگاه
مي كرده. يارو جاهله با خودش ميگه بگذار يكم بخنديم، ميره جلوي رشتيه، گيلاس عرقشو برميداره و ميره بالا.
رشتيه اول يك نگاه غمناك به يارو ميكنه، بعد يهو ميزنه زير گريه! جاهله ناراحت ميشه: ميگه: بابا
بيخيال ،شوخي كردم جون حاجي.اصلا الان يدونه مشتي شو برات ميگيرم، مهمون من! رشتيه در حين هق هق
ميگه: نه داداش، تقصير تو نيست. اصلا امروز بدترين روز زندگي منه! اولش صبح خواب موندم دير رسيدم
سركار ،رئيسم هم بيرونم كرد! بعد اومدم برگردم خونه، ديدم ماشينم رو دزد برده! رفتم كلانتري، گفتن كاريش
نمي تونن بكنن...بعد تاكسي گرفتم رفتم خونه، يهو ديدم كيف پولم رو گم كردم، يارو راننده تاكسيه هرچي از
دهنش درومد بارم كرد و گاز داد رفت.. بعد رفتم تو خونه، ديدم خانم با سه تا از همساي هها تو رختخوابن! آخر
تصميم گرفتم خودمو بكشم، كه يهو تو اومدي ليوان سمم رو تا ته خوردي!
فارسه زنگ ميزنه 118 ، ميگه: ببخشيد شماره تلفن غضنفر رو دارين؟! يارو ميگه: نه. فارسه ميگه: پس من
ميخونم يادداشت كنين!
يه روز يه فارسه با يه زنه تو يه آسانسور گير مي كنن. بعد يه مدت زنه لباساشو در مياره و لخت ميشه و به
فارسه ميگه يه كاري كن كه من واقعا احساس كنم كه زنم! فارسه هم لباساشو در مياره و ميده زنه ميگه
اينارو بشور بعدشم اتو كن تا واقعا احساس زن بودن بكني
يه روز يه عرب به يه فارسه ميگه بگو فيات فارسه ميگه فيات عريه ميگه بمك تا بياد! فارسه بهش بر
مي خوره ميگه بگو ژيان عربه ميگه ژيان فارسه ميگه كير تو كس ننت! عربه ميگه برو بابا اين كه بهش نمياد
فارسه ميگه پس بمك تا بياد!
يه بچه فارسه (البته نه فارساي تو ايران بلكه فارساي كافر بد!) ميره پيش باباش ميگه چرا به من ميگن خر
باباهه ميگه برو از تو آشپزخونه يه قابلمه بيار تا بهت بگم وقتي مياره ميزنه رو قابلمه ميگه اين صداي چيه؟
بچهه ميگه فكر كنم دارن در ميزنن! باباهه ميگه حالا فهميدي چرا بهت ميگن فارس خر؟ بلند شو قابلمرو بزار
سر جاش تا من برم در رو باز كنم!
يه روز مدونا به مناسبت كريسمس يه برنامه قرعه كشي برگزار ميكنه كه هر كي توش شركت كرد و برنده شد
اجازه داشته باشه مدونا رو بكنه! از قضا يه فارسه تو قرعه كشي برنده ميشه و دوتايي با هم ميرن تو يه اتاق و
بعد از يكي دو ساعت فارسه نفس زنان مياد بيرون. خبرنگارا ميان سراغش و ازش مي پرسن چطور بود؟ ميگه بد
نبود ولي پردش خيلي سفت بود هر كار مي كردم پاره نمي شد! ميرن سراغ خود مدونا ازش نظرش رو مي پرسن.
ميگه بابا اين كس خول ديگه كي بود بي معرفت نذاشت لااقل شلوار جينم رو در بيارم، از رو شلوار ترتيبم رو داد!
يه روز يه پسره با مامانش ميرن بازار. ميرسن به يه فروشگاه مي بينن دو تا سگ دارن با هم ور ميرن و هي به
هم مي پرن! پسره ميگه مامان اينا دارن چكار مي كنن؟ مامانه ميگه هيچي دارن با هم شوخي مي كنن! دوتايي
ميرن تو فروشگاه و خريدشون رو مي كنن و ميان بيرون مي بينن دو تا سگا هنوز دارن به هم ور ميرن! پسره
دوباره همون سوال رو از مامانش مي كنه و مامانه بازم همون جواب رو بهش ميده. يه سه چهار باري پسره با
مامانش از اون جا رد ميشن و پسره هر بار همون سوال رو ميكنه. مامانه يه دفه شاكي ميشه و ميگه صد بار
گفتم دارن شوخي م يكنن چرا بي خيال نميشي؟ پسره ميگه آخه اينا كه شوخي شوخي دارن همديگرو مي كنن!
يه روز يه فارسه رو از استخر ميندازن بيرون. دوستاش بهش ميگن چرا انداختنت بيرون؟ ميگه آخه شاشيدم!
دوستاش بهش ميگن آخه كس خول، توي استخر همه ميشاشن ولي كسي نمي فهمه. ميگه آخه من از همون
بالا شاشيدم!
خبرنگاره ميره جبهه جنگ گزارش تهيه كنه، يك تركه رو گير مياره ازش ميپرسه: برادر شما اينجا چيكار ميكنين؟
تركه ميگه: زرشك پاك ميكنيم! خبرنگار مي پرسه: پس تو كار آشپزخونه ايد؟ تركه ميگه: نه بابا! اينجا يك
تابلوهايي زدن روش نوشتن: كربلا ما داريم مياييم، زير اين تابلوها ملت م ينويسن زرشك! ما اونها رو پاك
ميكنيم!! خبرنگار ميگه:كات! آقا درست جواب بده! بابا پخش مستقيمه! دوباره ميپرسه: شما اينجا امداد
غيبي هم دارين؟! تركه ميگه: بله، هر از چند وقتي يك توپي، خمپاره اي مياد ميافته توي سنگر، هفت هشت نفر
غيب ميشن! خبرنگار داد مي زنه: كات! بابا اين چه وضعشه! درست جواب بده. تركه ميگه: آخه شما
ميپرسي، من هم جواب ميدم ديگه! يارو ميپرسه: برادر شما اينجا ايثار هم ميكنين؟ تركه ميگه: والله عيسي رو
نه ولي يه تقي داريم همه ميكنن!
فارسه خانوم بلند كرده بوده، نميدونسته چطور سر صحبت رو باز كنه. هرچي فكر مي كنه هيچي به نظرش نميرسه.
يه كم پسته تو ماشين داشته، ميگيره جلو زنه، ميگه: جنده! پسته بخور!
يه روز يه فارسه داشته كباب درست ميكرده ميبينه يه گربهه داره بهش چپ چپ نگاه ميكنه. اونم براي اينكه
رد گم كنه داد ميزنه بلاله بلال!
يه روز يه بنده خدايي رو به جرم تجاوز به پسرش ميگيرن. تو دادگاه، قاضي ميگه مرتيكه چرا به پسر خودت تجاوز
كردي؟ (به زبون خودموني ميشه: چرا پسرت رو كردي؟!) يارو ميگه آخه منو اذيت ميكرد. قاضيه ميگه الان
ميدم زندانيت كنن. يارو هم كم نمياره و ميگه آقاي قاضي مثل اينكه شما هم ميخواين منو اذيت كنين!
يه پيرمرده و يه پيرزنه و يه پسره و يه دختره تو يه كوپه قطار با هم بودن، قطار ميره تو تونل و همه جا تاريك
ميشه ،يهو يه صداي ماچ و بعد هم يه صداي كشيده مياد! قطار از تونل مياد بيرون همه نشسته بودن سر
جاشون. پيرزنه با خودش ميگه: عجب دختر متين و باحياييه! با اينكه جوونه و دلش ميخواد ولي به كسي راه
نميده، تا يارو بوسيدش گذاشت زير گوشش! دختره با خودش ميگه: عجب پيرزنه نجيبيه! با اينكه سنش بالاست
و كسي تحويلش نميگيره، بازم نميذاره كسي ازش سوء استفاده كنه. پيرمرده هم با خودش ميگه: بابا عجب
بدبختيه ها! يكي ديگه حالش رو ميكنه ما كشيده رو مي خوريم! پسره هم با خودش ميگه: چه حالي ميده آدم
كف دستش رو ببوسه محكم بزنه تو گوش بغلي!
فارسه بچش نميخوابيده، بهش ژل ميزنه!
فارسه رفته بوده تهران دنبال نوش كه واسه تعطيلات ببردش تبريز. تو راه پسره اشاره ميكنه به چندتا گوسفند،
ميگه: ببعي! ببعي! فارسه برمي گرده بهش ميگه: ببين اصغرجان! ما داريم ميريم تبريز، اونجا همه مردن ! تو
هم ديگه بزرگ شدي، بايد مثل مرداي گنده حرف بزني! اينا گوسفندند، گوسفند. يكم مي گذره ، پسره اشاره
مي كنه به يك قطار ميگه: دودوچي چي! فارسه باز ميگه: اصغرجان! تو ديگه بزرگ شدي بابا ! بايد مثل آدم بزرگا
حرف بزني، اين اسمش قطاره. بالاخره ميرسن تبريز، سرشام فارسه از نوش م يپرسه: اصغرجان، ديروز تو
مهدِكودك چي كار كرديد؟ اصغر ميگه: قصه گوش كرديم. فارسه مي پرسه: قصه چي؟ اصغر ياد نصيحت فارسه
ميافته ميگه: قصه روباه جا كش و كلاغِ كس خل!
عربه پشت اتاق مخصوصِ نوزادان واستاده بوده و داشته بچه ها رو تماشا مي كرده، يك بابايي ازش ميپرسه:
ببخشيد، بچه شما كدومه؟ ميگه: اون دوتا رديف بالايي!!
يگان ويژه دنبال ارمنيه ميكنه، ارمنيه پاپيون ميكنه، هي بدو اينور، بدو اونور، آخر ميره ميشينه رو يك تيكه
تاپاله گاو. بعد يك مدت، افسره ميرسه بهش، ميپرسه: مردك داري اينجا چه غلطي ميكني؟! ارمنيه ميگه:
جناب سروان دارم ميرينم! افسره يك نگاه ميندازه، ميگه: مادر جنده اين كه تاپاله گاوه! ارمنيه شاكي ميشه،
ميگه: مگه تو گذاشتي مثل آدم برينم
يارو راهبه هفت- هشت سال تو يك قبيله آفريقايي زندگي كرده بوده و تو اين مدت كلي از آداب تمدن مثل
كشاورزي و خونه ساختن و يكتا پرستي رو يادشون داده بوده... يك روز هوس ميكنه كه بهشون انگليسي هم ياد
بده. خلاصه رئيس قبيله رو صدا ميكنه، باهم شروع ميكنن قدم زدن تا ميرسن به يك درخت. راهبه اشاره ميكنه
به درخته، ميگه: "درخت". رئيس قبيله كلشو تكون ميده، اشاره ميكنه به درخت، ميگه: درخت! راهبه كلي حال
ميكنه، يكم جلوتر اشاره ميكنه به يك كوه، ميگه: "كوه" بازم رئيس قبيله كلشو تكون ميده، ميگه: كوه!
خلاصه به همين منوال جناب راهب كلي زبان به جناب رئيس قبيله ياد ميده، تا اينكه بين درختا ميرسن به يك
زن و مرده كه شديداً به كار خير مشغول بودن... راهبه يكم فكر ميكنه، ميگه: "دوچرخه سواري"! رئيس قبيله
اخم ميكنه، نيزشو در مياره، ميزنه مردك بدبخت رو لت و پار ميكنه. راهبه كف ميكنه، ميره بهش ميگه: بابا
من اين مدت اين همه راجع به صلح و دوستي چيز ياد شما دادم، چرا زدي اين بدبخت رو كشتي؟ رئيس قبيله
اشاره ميكنه به زنه، ميگه: دوچرخه من!
ملاي يك محله اي يك جور مرض مغزي ميگيره، اعداد و ارقام رو خوب يادش نميمونده و نتيجتاً هي بالاي منبر
سوتياي ناجور ميداده. خلاصه آخر ريش سفيداي محل جمع ميشن و تصميم ميگيرن كه از سري بعد يك نخ به
تخم اين بنده خدا ببندن كه هرجا سوتي داد اين نخه رو يكم بكشن تا حواسش جمع شه. خلاصه جمعه بعد
جناب ملا ميره بالاي منبر و شروع ميكنه به روضه پر سوزوگدازي گفتن و ميرسه به اينجا كه امام حسين با 72
تن از يارانش رفت به سوي صحراي كربلا. ازبخت بد همون موقع دو تا بچه داشتن پاي منبر گرگم به هوا بازي
ميكردن، پاي يكيشون گير ميكنه به نخ و تخم حاج آقا كشيده ميشه. حاج آقاي بنده خدا هم زود حرفشو
تصحيح ميكنه، ميگه: ببخشيد، 720 تن از ياران... باز هم از بخت بد پاي بچه دوم هم گير ميكنه به نخ. حاجي
باز زود حرفشو تصحيح ميكنه: ميگه: عذر ميخوام، 7200 تن از ياران... ريش سفيداي محل ميبينن گند قضيه
داره پاك در مياد، ميخوان يجور به حاج آقا حالي كنن كه ديگه ازين خراب ترش نكنه، نخ رو ميگرن هي پشت سر
هم ميكشن. حاج آقا قاط ميزنه، ميگه: ببينيد مردم! يا 72 تن بودن، يا 720 تن بودن، يا 7200 تن، يا اينكه
نخ افتاده دست يك آدم خوار كسده!
فارسه سرطان داشته، ميره مشهد خودشو با قفل و زنجير مي بنده به پنجره فولادي و كليد رو هم قورت ميده،
ميگه: تا شفا نگيرم نميرم! بعد يك ساعت خبر ميرسه كه تو حرم بمب گذاشتن، فارسه يك كم دست و پا
ميزنه، بعد يك مدت داد ميزنه: يا حضرت ابولفضل منو از دست اين امام رضا نجات بده!
معلمه ميره سر كلاس ميگه بچه ها يه مسئله ميدم حل كنيد: پرتقال فروشي 10 كيلو پرتقال خريد به قيمت
هركيلو 250 تومان، بعد از 5 روز، 3 كيلو از پرتقالها پوسيدند، 2 كيلو را دزد برد و 5 كيلوي باقي مانده را هم به
عبارت هركيلو 100 تومان بفروش رساند، خوب حالا من چند سالمه؟!! يكي از بچه ها سريع پاميشه ميگه: آقا
چهل سال! معلمه پشماش ميريزه، ميگه: تخم سگ از كجا فهميدي؟! بچهه ميگه: آخه آقا ما يه نوكر داريم،
نيمچه كس خله، اون بيست سالشه. شما هم كه كاملاً كس خلين، پس چهل سالتونه!
رشتيه عروسي مي كنه، شب اول با خانوم ميرن تو حجله. فردا رفقا ازش مي پرسن، خوب چطور بود؟ حال داد؟!
ميگه: اَووو! نخير، كار يه شب و دو شب و يه نفر دو نفر نيست!
رشتيه به زنش ميگه: خانم جان دوست داشتي مرد بودي؟ زنه ميگه: نه، دوست داشتم تومرد بودي
تهرونيه خوابيده بوده كنار زنش، يهو هوس كار خير ميكنه و شروع ميكنه آروم آروم با پر و پاچه حاج خانوم ور
رفتن. زنش پشتش رو ميكنه بهش، ميگه: رامين بيخود فكراي الكي نكن فردا بايد برم دكتر زنان، اونجام بايد
تميز باشه! تهرونيه ميخوره تو پرش، يكم واسه خودش چرت ميزنه، بعد يهو خوشحال بلند ميشه، به زنش
ميگه: شقايق جون، فردا وقت دندون پزشكي كه نداري؟
به حزب اللهيه زنگ ميزنن تلفنش رو پيغام گير بوده ميگه برادر عزيز لطفا پس از شنيدن سوره بقره پيغام خود
را بگذاريد!!
به فارسه ميگن از اينكه همه براتون جوك مي سازن ناراحت نميشي؟ فارسه ميگه اي آقا اينا براي شما جوكه
براي ما خاطرست!
فارسه داشته ماشينشو مي شسته ازش مي پرسن چرا اول از پلاكش شروع كردي؟ ميگه دفعه پيش كه از سقف
شروع كردم به پلاك كه رسيدم ديدم ماشين خودم نيست!
به فارسه ميگن غم انگيزترين صحنه اي كه در كمك به زلزله زده هاي بم ديدي چي بود؟ ميگه والا صحنه غم انگيز
كه زياد ديديم ولي دردناك ترينشون اين بود كه داشتم يه دختر چهار ساله رو خاك مي كردم و اونم همش
مي گفت عمو به خدا من زندم منو خاك نكن!!
يه روز هفت به هشت ميگه من بهت دو ميليون ميدم به شرطي كه جات رو با من عوض كني! هشت ميگه برو
بابا من به خاطر مال دنيا پاهام رو هوا نمي كنم!!
فارسه هي پرتغاله رو مي كوبيده به ديوار بهش ميگن چرا اين طوري م يكني؟ ميگه مي خوام خوني بشه!
از فارسه مي پرسن تا حالا ضايع شدي؟ ميگه يه بار خونه تنها بودم دختر خالم زنگ زد گفت بيا خونه ما منم
تنهام. منم رفتم. بعد گفت من ميرم توي اتاق، پنج دقيقه ديگه تو هم بيا. بعد از پنج دقيقه منم رفتم توي
اتاق و همين كه در رو باز كردم همه برام دست زدن و گفتن تولدت مبارك. يارو ميگه اين كجاش ضايع شدن
بود؟ فارسه ميگه آخه من لخت رفته بودم تو اتاق!
مارمولكه ميره مشهد ميشه مشمولك! وقتي بزرگ ميشه، ميشه مشمول ميبرندش سربازي!!
فارسه شورت خارجي مي پوشه، كونش احساس غربت مي كنه!
فارسه پشتش م يخاريده دستش نمي رسه بخارونش، صندلي ميزاره زير پاش!
قزوينيه زن ميگيره، شب عروسي برادره زنه بهش ميگن: ببين آبجي! اگه اين يه شب به تو گفت برگرد، بيا به
داشت بگو تا دهنش رو سرويس كنم! زنه هم ميگه باشه و ميره سرِ خونه زندگيش. بعد از سه سال، يك روز زنه
شاكي مياد پيش برادراش ميگه: آقا داداش ، اين بي غيرت ديشب به من گفت برگردم! يارو برادره خيلي شاكي
ميشه، قمه به دست مياد سراغ قزوينيه، ميگه: مرتيكه بي ناموس! حالا به آبجي ما ميگي برگرده؟! قزوينيه
ميگه: بالام جان يعني ما بعد از سه سال حق نداريم بچه دار شيم؟
محرم بوده , عربها شعارهاي دسته هاشون همه تكراري شده بوده, يارو مداحشون ميگه اينجوري خيلي سيته
يكي دو نفر برن تهران هر چي شعار ديدن وردارن بيارن بخونيم
خلاصه ميرن شعار از تهران ميارن و دو دسته ميشن
دسته اول ميگه : هشتصد و هفتاد و پنج , هشتصد و پنجاه!
دسته دوم ميگه : تخليه چاه , تخليه چاه
ديروز منتظرت بودم نيومدي. امروز منتظرت بودم نيومدي. فردا هم چشم به راهت ميمانم. آخ كه چه سخته
يبوست!!
به يه گوسفنده ميگن به چه سبكي ميريني؟ ميگه به سبك گروه آرين! ميگن يعني چه جوري؟ ميگه دونه دونه
دونه ... دونه دونه!
حالا اگه گفتين فرق ساعت با زن چيه؟
توي ساعت اول آب ميره بعد مي خوابه (خراب ميشه) ولي زن اول مي خوابه بعد آب ميره توش!
يه روز رفسنجاني به خامنه اي ميگه آمريكا يه دستگاهي كشف كرده كه اگه من برم اونجا عمل كنم ريش در
ميارم. خامنه اي اول مخالفت ميكنه و ميگه ما با آمريكا دشمنيم ونميشه بري ولي وقتي اصرار كوسه رو
ميبينه قبول ميكنه ميگه به شرطي ميزارم بري كه هر وقت عمل كردي و خوب شدي يه تلگراف بزني به من.
رفسنجاني ميره آمريكا و عمل ميكنه و خوب ميشه و يه تلگراف ميزنه به خامنه اي به اين صورت:
ايران تهران جماران
بزرگ امامه داران
سر رهبر سلامت
ريش اكبر در آمد!!
معلمه به شاگردش ميگه برو يه مورچه نر پيدا كن وردار بيار. بچهه فرداش يه مورچه مياره معلمه ازش
ميپرسه خوب تو حالا از كجا فهميدي كه اين مورچهه نره؟ بچهه ميگه آخه جلوي مدرسه دختروونه پيداش كردم!
دو تا اسپرم داشتن با هم حرف ميزدن اولي به اون يكي ميگه تو وقتي رفتي بيرون ميخواي چه كاره بشي؟ اون
يكي ميگه دكتر! اولي هم ميگه منم ميخوام مهندس بشم! بالاخره روز موعود فرا ميرسه و دستور ميرسه كه
همه اسپرم ها بايد خارج بشن. همشون داشتن ميدويدن كه برن بيرون كه يهو اون اسپرمه كه ميخواسته دكتر
بشه داد ميزنه مهندس نرو نرو يارو داره جلق ميزنه!
فارسه ميره تو مسابقات المپيك شركت كنه ازش ميپرسن به چه مقامي فكر ميكني؟ ميگه به مقام معظم
رهبري!
به بامشاد ميگن چه ماشيني رو دوست داري؟ ميگه ماشين ژيان! ميگن چرا؟ ميگه به خاطر اينكه ازش روغن
ميچكه!!
به يه فارسه ميگن يه پيامبر زن نام ببر ميگه پيامبر اكرم!
به آمريكا ميگن چرا اومدي عراق؟ ميگه آخه امام حسين طلبيد! ميگن كي ميري؟ ميگه هر وقت امام رضا
بطلبه!
يه روز يه آبادانيه رو از زير آوار زلزله در ميارن مي بينن موبايلش دستشه. يارو يه نگا به ملت ميكنه ميگه
ويبراتور رو حال كردين؟!
يه روز به بامشاد ميگن زنت حاملست. ميگه اي اردل نامرد!
يه نفر تو صف نونوايي بوده يه دفه عطسه ميكنه و دستشو جلوي دماغش ميگيره و تمام بند و بساط دماغش
مياد تو دستش! همين جور مونده بوده چكار كنه كه بر ميگرده به پشت سريش ميگه آقا بي زحمت اينو دست
به دست كنين اون آخر صف بمالينش به ديوار!
يه بار يه نفر به يه فارسه ميگه كره خر فارسه تعجب ميكنه و با خودش ميگه عجب يعني اينقدر جوون
موندم؟!
يه روز دو تا پيغمبر داشتن ميرفتن يه صد تومني پيدا مي كنن كه سرش دعوا ميشه. خلاصه بعد از كلي جنگ و
دعوا به توافق ميرسن كه تاس بندازن هركي بيشتر آورد صد تومنيه مال اون بشه. اولي تاسو ميندازه شيش
مياره و دومي هم ميندازه هفت مياره! اوليه عصباني ميشه ميگه خاك تو سرت براي صد تومن معجزه كردي؟!
يه روز به يه فارسه ميگن نامزدي رو به چي تشبيه ميكني؟ ميگه نامزدي مثل اين مي مونه كه بابات برات يه
دوچرخه بخره ولي نزاره بهش دست بزني!
به قزوينيه ميگن شماها به ناف چي ميگين؟ ميگه سوراخ بي مصرف!!
يه فارسه چند تا خر رو دور خودش جمع ميكنه ميگه دمش گرم عجب آيينه كاري باحالي!
يه روز ملاهه داشته رو منبر ميگفته خانمايي كه به ناخوناشون لاك ميزنن وضوشون درست نيست و نمي تونن
نماز بخونن. يه دفه يه فارسه بلند ميشه ميگه بيچاره لاكپشتا! ملاهه تعجب ميكنه ميگه چه ربطي به لاكپشتا
داره؟ فارسه ميگه آخه خانما مي تونن لاكشون رو پاك كنن و نماز بخونن ولي لاك لاكپشتا كه پاك نميشه!
قزوينيه يك كون اساسي بلند كرده بوده و داشته واسه خودش خوش و خرم تو خيابون ميرفته كه يهو يك
قزويني نااهل ديگه كون رو ازش بلند ميكنه. قزوينيه خيلي شاكي ميشه، داد ميزنه: اي بي مروت.. اي بي دين و
ايمون ... آخه اون كوني كه تو ميكني حلاله؟!
يك بنده خدايي اوضاع مزاجيش خراب بوده، هرچي هم دوا درمون ميكرده افاقه نميكرده، خلاصه آخر سر ميره
پيش يكي ازين دكترهاي گياهيِ و دكتره هم بهش ميگه ببين عزيز جان، علاج تو اينه كه يك مدت مقعدت رو
بگذاري تو برف! از قضا اين بنده خدا فرداي اون روز يك سفر كاري داشته به قروين و خلاصه تو راه هي تو اين
فكر بوده كه حالا اين وقت سال برف از كدوم گوري گير بيارم كه به كونم بمالم كه از بخت مساعد، اون شب
برف مفصلي تو قزوين ميباره. خلاصه يارو هم خوشحال و خندان نصفه شب از هتل مياد بيرون و يك نگاه اينور
اونور ميندازه و ميكشه پايين و كون مبارك رو ميگذاره تو برفا. بعد يك مدت، باخودش ميگه حالا كه اينجا
برف زياده بزار يك بار ديگه بزنم كه ديگه صد در صد جواب بده. پا ميشه، نيم متر اونورتر دوباره كونش رو ميزاره
زمين. خلاصه محض اطمينان تا نزديكاي صبح همينجور نيم متر - نيم متر كونشو ميزنه تو برفا و بعد هم
خوشحال و خندان برميگرده هتل. فردا صبح پا ميشه ميبينه همه قزوين سياه پوشيدن و پرچم سياه از خونه ها
آويزون كردن و ملت تو خيابون دارن گريه ميكنن! از يكي دو نفر ميپرسه كه جريان چيه، منتها ملت از شدت
بغض و گريه نميتونستن جوابشو بدن. خلاصه بالاخره يكي رو ميگيره، ميگه آقا جون بچه هات چي شده؟ يارو با
بغض ميگه: بالام جان... ديشب وقتي ما خواب بوديم يك گله كون از شهر رد شده هيچ كس نفهميده!!
قزوينيه زن ميگيره، شب اول كلي مرام ميزره و تريپ لاو و خانوم رو ميبره بالا پشتبوم و از همون درِ جلو
مشغول ميشه. زنه هم كلي حال كرده بوده، هي ميگفته چه ماه زيبايي، عجب ستاره هايي..! قزوينيه ميگه بالام
جان خوب ستاره ها رو نگاه كن كه از فردا شب بايد گلهاي قالي رو بشمري!
به يه فارسه ميگن خر بهتره يا گاو؟ ميگه گاو. ميگن چرا؟ ميگه خوب آدم كه از خودش تعريف نم يكنه!
به يه فارسه ميگن چرا داروهات رو به موقع نمي خوري؟ ميگه آخه مي خوام ميكروبها رو غافلگير كنم!
يه نفر به دوستش ميگه من ديشب خواب ديدم دو تايي رفتيم اون دنيا بعد ما رو بردن يه جايي كه دو تا حوض
داشت يكي پر عسل يكي هم پر گه! بعد بهمون گفتن بپرين. تو پريدي تو حوض پر از عسل منم مجبور شدم
بپرم تو حوض پر از گه! دوستش ميگه ما اينيم ديگه، حالا بعدش چي شد؟ يارو ميگه هيچي بعدش گفتن حالا
بايد بيان بيرون همديگرو ليس بزنين!!
يه روز يه فارسه مادر زنش رو ميكشه ميره مرحله بعد! فرداش م يبينه مادر زنش هنوز زندست يكم تحقيق
نكرده بوده! save ميكنه مي فهمه كه بازي رو
يه فارسه هم اونقدر مهم ميشه كه توي امتحان مياد!
يه روز به يه فارسه ميگن چرا تو هر وقت ميري دستشويي در رو نمي بندي؟ ميگه نه بابا، م يخواي من در رو
ببندم كه تو بياي از سوراخ كليد نگام كني؟!
يه روز يه بنده خداي كردي رو مي برن جهنم فرداش مي بينن هيچكس اونجا نيست. تحقيق كه مي كنن مي فهمن
كرده همرو قاچاقي برده بهشت!
رشتيه با رفيقش رفته بودن خريد، ميبينن دم در يك فروشگاه بزرگ نوشته: "سكس مجاني و جوايز نفيس (با
خريد بيش از ده هزار تومن كالا)". خلاصه كلي حال ميكنن و ميرن تو اونقدر آت و آشغال ميخرن تا آخر
ده هزارتومن رو رديف ميكنن، بعد خوشحال و خندون ميان دم صندوق حساب ميكنن و ميگن: خوب اين سكس
مجاني ما چي شد؟ صاحب مغازه ميگه، شما يك عدد بين يك تا ده انتخاب كنين. رشتيه ميگه هفت. مرده
ميگه: متاسفانه عدد امروز واسه سكس مجاني هشته، جاييزه عدد هفت يه فندكه! خلاصه رشتيه فندكشو
ميگيره و با حالِ گرفته مياد بيرون، رفيقش بهش ميگه: فكر كنم اين جريان سكس مجاني خالي بندي باشه.
رشتيه ميگه: نه بابا من و تو شانس نداريم، خانوم من تاحالا سه بار برنده شده!
يزديه و قزوينيه كنار هم خوابيده بودن، يهو قزوينيه شروع ميكنه مالوندنِ در يزديه. يزديه از خواب ميپره، نفس
زنون ميگه: چ كا ميكني؟ قزوينيه خودشو جمع و جور ميكنه، ميگه: هيچي بالام جان، شوخي ميكنم! يزديه يك
اخمي ميكنه و يكم ميره اونورتر و ميگيره ميخوابه. بعدِ چند دقيقه دوباره قزوينيه شروع ميكنه مالوندن درِ بنده
خدا. دوباره يزديه از خواب ميپره و قزوينيه ميگه شوخي ميكردم. بار سوم به همين منوال يزديه از خواب ميپره،
ميگه: چ كا ميكني؟! قزوينيه ميگه بالام جان شوخي ميكنم! يزديه شاكي ميشه، ميگه: دِ بي پدر، او كير راست
و اي كون لخت كه شوخي ور نميداره!
پيرزنه با پيرمرده تو خيابون لخت مادر زاد راه ميرفتن يكي مياد ميگه آخه خانوم اين چه تيپيه زدي؟ پيرزنه
ميگه آخه الان چروك مده!
رشتيه بچشو ميندازه بالا، ميگه بگو بابا، بگو بابا. بچهه ميگه اكبر آقا، ممد آقا، اصغر آقا!
يه فارسه وسط تابستون ميره زير پتو. يه بنده خدايي مي بينش بهش ميگه آقا مگه شما فارسين كه تو اين
گرما رفتين زير پتو؟ فارسه ميگه مگه از زير پتو هم معلومه؟!
يه بچه درسخونه كه معلما هم خيلي روش حساب مي كردن سر يكي از امتحانا، صابون رو به جاي ص با ث
مي نويسه. معلمه شاكي ميشه و بهش ميگه ديگه از تو انتظار نداشتم كه غلط بنويسي. بچهه با خونسردي
ميگه اينكه مهم نيست مهم اينه كه كف كنه!
رضازاده ميگه امسال مي خوام تو المپيك هزار كيلو رو بزنم. شب كه ميشه حضرت ابوالفضل مياد تو خوابش
ميگه بيخود رو من حساب نكن كه اين دفعه از كمك من خبري نيست. برو خودت هر چي زور داري بزن!
يه روز شيطون زنگ ميزنه به خدا ميگه من جبرئيلم خدا ميگه برو بابا دروغ نگو شمارت افتاده!
!! sara@yahoo.com يه دختر بچهه گم شده بوده پليس ازش مي پرسه بچه جون آدرست چيه؟ دختره ميگه
يه روز يه كوره ميره تو آشپزخونه دستش مي خوره به يه رنده ميگه اين كس شعرا چيه اينجا نوشتن!
يه روز ميخوان واسه آمريكا رئيس جمهور انتخاب كنن ميگن هر كي معامله اش بزرگتر باشه اون ميشه رئيس
جمهور. به عربه ميگن مال تو چند متره؟ ميگه هفت متر. از فارسه مي پرسن ميگه ده متر(به حق چيزاي نديده
و نشنيده! مال فارسه از مال عربه بلندتر بوده!). به فارسه ميرسن بهش ميگن مال تو چند متره؟ يه دفه
مي بينن يه موبايل دستش مي گيره ميگه الو پاريس سرشو بخارون!!
يه روز الهي قمشه اي ميره اردبيل يه اردبيليه ازش ميپرسه اسمت چيه؟ ميگه قمشه اي. بعد قمشه اي بهش
ميگه اسم شما چيه؟ يارو ميگه مخلص شما اردبيل شه اي! (شه اي به تركي ميشه معامله مردا)
يه روز يه رشتيه ميره نجاري ميگه قربون دستت يه كمد برام بساز كه وقتي بازش ميكنم اصغر آقا توش
نباشه!
يه روز يه مرده رو ميخوان اعدام كنن بهش ميگن آخرين آرزوت چيه؟ ميگه اي كاش خامنه اي پدرم بود،
رفسنجاني عموم بود و خاتمي داييم بود منم رونالدو بودم و تو بازي همه رو دريبل ميكردم و از همه ميزدم جلو
و توپ رو ميكوبيدم به تيرك. بهش ميگن حالا چرا به تيرك؟ ميگه آخه اون وقت همه تماشاچيا تمام فك و
فاميلم رو ميكردن!
فارسه ميره دكتر مي پرسه: آگاي دكتر ميشه من صد سال زندگي كنم؟ دكتره ميگه خوب آره اما بستگي داره
مثلا بگو ببينم تو سيگار ميكشي؟ فارسه ميگه نه والا سيگار ميگار بيلميرم. دكتره ميگه ترياك چي؟ ميگه نه
به خدا، اين حرفا چيه آگاي دچتر. دكتره ميگه خانم بازي چي؟ خانم بازي ميكني؟ فارسه ميگه نه آگاي دچتر ما
از اين گلتا نمي چنيم (ما از اين غلطا نمي كنيم). دكتره ميگه عرق چي؟ عرق مي خوري؟ فارسه ميگه آگاي دچتر
زبونت رو گاز بگير اين گلتا به ما نيومده. دكتره كلافه ميشه ميگه آخه مرتيكه پس م يخواي صد سال زندگي
كني چه گهي بخوري؟!
يه بار به يه فضوله ميگن اگه ديگه فضولي نكني نصف دنيا رو بهت مي ديم. فضولي دوباره فضوليش گل ميكنه
و سريع مي پرسه خوب حالا نصف ديگش رو به كي مي خوان بدين؟!
يه روز يه گوسفنده رو ميندازن پشت وانت كه ببرنش كشتارگاه و گوسفنده تا خود كشتارگاه همش گريه
ميكرده. وقتي ميرسن دم در كشتارگاه، ازش مي پرسن چرا گريه ميكني؟ ميگه آخه مي خواستم جلو بشينم!!
يه روز دو تا مگس با هم عروسي ميكنن ماه عسل ميرن گه خوري!
يه فارسه بچه دار ميشه و اسمشو ميزاره مراد. بهش ميگن حالا چرا مراد؟ ميگه آخه آب نطلبيده مراده ديگه!
به فارسه ميگن عاشورا چه روزيه؟ ميگه فكر كنم روز جهانيه قيمه پلو باشه!!
به يه فارسه ميگن سه تا اسم بگو كه توش الله باشه ميگه يدالله، روح الله، سيندرالله!
يه اراكيه رو انداخته بودن تو زندون قزوينيا. قزوينيه ميشينه بغلش بهش ميگه چيه داداش؟ كون بچه شيش
ماهه گذاشتي؟ اراكيه با بي حوصلگي ميگه نه بابا تونم حال داري (همون تو هم حال داري خودمونه!) قزوينيه
ميگه چرا ناراحت ميشي پس حتما كون بچه ده ساله گذاشتي. اراكيه باز با ب يحوصلگي ميگه نه بابا تونم، اين
حرفا چيه جرم من اين چيزا نيست. قزوينيه ميگه چه خبره بابا خوب اشكالي نداره حتما كون جوون بيست ساله
گذاشتي. باز اراكيه با ناراحتي ميگه نه باب جرم من سياسيه خيالت راحت شد؟ قزوينيه ميگه اي دهنت
سرويس پس حتما كون رييس جمهور گذاشتي!
يه روز روي يه پارچه بزرگ مي نويسن شير سماور تو كون رهبر و ميزنن بالاي يه ساختمون بلند. يه سري بسيجي
مخلص! پارچهه رو مي بينن و به غيرتشون بر مي خوره. يكيشون قلاب ميگيره و اون يكي ميره بالا و از اون بالا
داد ميزنه ميگه برادر برادردستم به شير سماور نميرسه، كون رهبر رو پاك كنم؟!
يه روز 3 تا لاك پشت ميرن سفر و با خودشون چند تا قوطي عرق هم ورمي دارن تا وقتي رسيدن بخورن. 25
سال طول مي كشه تا برسن. وقتي ميرسن يادشون ميفته كه با خودشون استكان نبردن. يكيشون داوطلب
ميشه كه بره استكانا رو بياره ولي ميگه بايد قول بدين كه تنهايي نخورين ها. دوستاشم قول ميدن كه
نخورن. يه 50 سالي مي گذره دوستاش ميگن بابا اين نيومد بيا عرقا رو بخوريم. تا در قوطي رو باز مي كنن
يهو لاك پشته از لاي سنگها مياد بيرون ميگه كون كشا نگفتم اگه برم مي خورين؟!
عربه آب كمر نداشته! واسه همين زنش هميشه بهش سركوفت ميزده. تا اينكه يه روز تو دستش يكم شير
مي ريزه به زنش ميگه ببين منم آب دارم!. زنشم ميگه آره آره آفرين زود بيا منو بكن. عربه شير رو ميريزه تو
كس زنه. نه ماه بعد زنه پنير به دنيا مياره!!
فارسه يه نفر رو مي بره پزشك قانوني ميگه اگه ممكنه جواز دفن اين رو صادر كنين! ميگن چي شده كه مرده؟
فارسه ميگه سم خورده. ميگن پس چرا سر و صورتش خونيه؟ فارسه ميگه آخه نم يخورد، به زور بهش دادم!
فارسه با زنش دعواش شده بوده و با هم حرف نمي زدن. شب كه مياد بخوابه مي بينه زنش يه يادداشت گذاشته
نوشته من رو ساعت شيش بيدار كن. فرداش زنه ساعت ده از خواب پا ميشه مي بينه فارسه يه يادداشت
گذاشته نوشته پاشو ساعت شيشه!
به رشتيه ميگن اگه گفتي زن رشتي نجيب چه زنيه؟ يارو ميگه زني كه صبح كه از خواب پا ميشه يه راست بياد
خونه! ازش مي پرسن خوب حالا زن كدبانوي رشتي چه زنيه؟ ميگه اونيكه صبح كه داره مياد خونش، سر راه دو تا
نون هم بگيره!
يارو داشته تو خيابون راه ميرفته يهو يكي از پشت ميزنه تو سرش! برميگرده ميگه ببينم جدي زدي يا شوخي
كردي؟ يارو ميگه جدي زدم! ميگه خوب پس خيالم راحت شد چون من اصلا از شوخي خوشم نمياد
روز قيامت شده بوده و فارسه و اصفهونيه و رشتيه حاضر شده بودن. خدا ميگه هركي دروغ بگه منفجر ميشه!
اصفهونيه ميگه من آدم لارجي ... . منفجر ميشه! رشتيه ميگه من آدم باغيرتي ... . منفجر ميشه! فارسه همين
كه مي خواسته بگه من آدم ... . منفجر ميشه!!
دو تا فارسه ميرن قطب جنوب و همون روز اول ترتيب يكي رو ميدن!. چند روزي م يگذره و ميرن از يه اسكيمو
مي پرسن اينجا زن سفيد پوست هست؟ يارو ميگه آره. ميگن زن سياه پوست هم هست؟ يارو ميگه آره.
ميگن زن سياه و سفيد پوست چي؟ يارو ميگه نه همچين زني اينجا نداريم. فارسه يه نگاهي به دوستش مي كنه
ميگه ديدي بهت گفتم اوني كه كرديم پنگوئن بوده؟!!
به رشتيه ميگن بزرگترين افتخارت چيه؟ ميگه بزرگترين افتخار من اينه كه فرزند چهار تا شهيدم!
تركه مشهد تو حرم بوده يهو مي بينه يه دختر خوشگل موشگل مياد تو حرم. ميره پشت ضريح كه دختره رو ديد
بزنه. دختره شروع مي كنه به دعا كه اي امام رضا به من قيافه خوب دادي، مادر خوب دادي، پدر خوب دادي، حالا
ازت مي خوام كه يه شوهر خوب هم بهم بدي. يهو تركه از پشت ضريح مياد بيرون مي پره تو بغل دختره ميگه
اي امام رضا چرا هل ميدي خودم دارم ميرم!
فارسه نصف شب ميره دزدي صاحب خونه پا ميشه ميگه كيه؟ فارسه ميگه هيچكي، گربست بع بع ... !
خامنه اي و رفسنجاني و كولينا باهم ديگه كارخونه واجبي سازي ميزنن. يه ور قوطي ها عكس خامنه اي رو ميزنن
مينويسن قبل از مصرف يه طرف هم عكس كولينا رو ميزنن مينويسن بعد از مصرف! رفسنجاني ميگه توله ها
منم مثلا شريكما عكس من چي ميشه؟ دوباره مشورت ميكنن اين بار يه ور قوطي ها عكس خامنه اي رو ميزنن
مينويسن قبل از مصرف يه طرف هم عكس كولينا رو ميزنن مينويسن بعد از مصرف ته قوطي ها هم عكس
رفسنجاني رو ميزنن مينويسن طريقه نادرست مصرف!
يه روستايي بوده كه تو ش هيچ امكانات تفريحي نداشته . فقط يه حموم زنونه داشته با سقف شيرووني كه
جوونا ميرفتن بالاي سقفش و ديد ميزدن و كف دست ميرفتن كه اين تنها سرگرميشون بوده . يه روز دو نفر
حوصلشون سر ميره ميگن بريم مشغول بشيم . از قضا يكيشون موقع بالا رفتن از سقف م يافته و پاش
ميشكنه . ميگه اي بابا ما حشرمون هم زده بالا اين بلا هم سرمون اومد. چي كار كنيم؟ اون يكي ميگه
مسئله اي نيست من ميرم بالا از اونجا برا تو هم تعريف ميكنم تو هم اين پايين مشغول شو. يارو ميره بالا
ميگه اوه اوه يكي داره مياد . پايينيه ميگه اووووف ... ميگه اومد لباساشو در آورد . اون يكي ميگه وااااااي....
ميگه واي واي چه هيكلي داره پايينه ميگه اوووووف اووووووووووف . يهو اون بالا يي ميگه اِ اِ اِ اِ اِ اِ اِ نزن نزن
كه فكر كنم نَنَته!
هفت تا (ك) هست كه مردم باهاش ميكنن :
-1 كار ميكنن 2- كوشش ميكنن 3- كول ميكنن 4- كيف ميكنن 5- كف ميكنن 6- كاسبي ميكنن 7- كون
لق اونايي كه فكر بد ميكنن!
يه روز يه قزوينيه يه بچه زده بوده زير بغلش و داشه ميدوه يكي از دوستاش بهش ميرسه ميگه كجا داري ميري؟
قزوينيه ميگه عجله دارم فردا امتحان بچه بازي دارم لاشم باز نكردم!
از فارسه مي پرسن ببخشيد ساعت چنده؟ ميگه والا تقريبا سه و خورده اي. ميپرسن دقيقا چنده؟ ميگه دقيقا
هفت و سي و يك دقيقه!
مامانه داشته واسه بچش لالايي مي خونده. بعد از يه ربع، بچهه ميگه خوب مامان جون خفه شو مي خوام
بخوابم!
يه روز رييس مريخي ها ميگه برين زمين ببينين اين زمينيا چه شكلين. مريخيا حركت مي كنن و اتفاقي
سفينشون تو يه پمپ بنزين فرود مياد. وقتي برمي گردن مريخ به رييسشون ميگن اين زمينيا با ما زياد فرقي
ندارن فقط تنها فرقي كه دارن اينه كه كيرشون رو دور كمرشون مي پيچن بعد سرش رو ميزارن تو گوششون!
يه آخونده نزديكاي عيد فطر تو يكي از روستاهاي اردبيل ميره بالاي درخت تا ماه رو ببينه كه اعلام كنه تا مردم
روزه شون رو بخورن. يكي رو هم ميزاره اون پايين تا مواظب باشه اگه افتاد، بگيردش. حاج آقا ميره بالا و اين
يارو پايينيه دم و دستگاه حاجي رو از اون پايين مي بينه ميگه حاج آقا ديده ميشه! حاجيه هم كه فكر ميكنه
منظورش ماهه، ميگه نه ولي هركي مي بينه بخوره!
يه لره ميره پيش خدا ميگه آخه ما چكار كنيم تا از فارسا خرتر بشيم؟ خدا بهش ميگه برو توي بيابون شنا كن!
لره ميره بيابون يهو يه فارسه با قايق موتوري مياد از جلوش رد ميشه!
فارسه بچش دوقلو ميشه، يكي رو مي بره واسه اون يكي لايه مي كنه!
قزوينيه ميره آفريقا با خودش يه بچه سياه پوست مياره. ميگن اين چيه؟ ميگه اگه خدا قبول كنه واسه محرم
صفر آوردم!
اگه چشمت پرسيد، بگو نديدمش. اگه گوشت پرسيد، بگو نشنيدمش. اگه دستت لرزيد، بگو مال سرماست.
اگه پات سست شد، بگو مال ضعفه. ولي اگه دلت ريخت به خودت دروغ نگو
وقتي دلم برات تنگ ميشه ميرم پشت ابرا زار زار گريه م يكنم. پس يادت باشه هر وقت بارون رو ديدي بدون
كه دلم برات تنگ شده
وقتي گريه مي كني ميگن بچست. وقتي خنده مي كني ميگن ديوونست. وقتي حرف ميزني ميگن پر حرفي. وقتي
ساكتي ميگن عاشقي. وقتي عاشقي ميگن آخخخخخي. وقتي بخوري ميگن چقدر مي خوري. وقتي هم نخوري
ميگن بازمعلوم نيست با كي بوده
يه لره و رشتيه و فارسه مسابقه ميزارن كه كي مي تونه تو جنگل درخت بيشتري ببره. رشتيه 7 تا م يبره. فارسه
10 تا مي بره. لره 190 تا!. داور به لره شك مي كنه اره برقيش رو ازش مي گيره روشن م يكنه يه دفعه لره كُپ
مي كنه ميگه اي بابا مگه روشنم ميشد؟!
از فارسه مي پرسن آقا نظرت راجب به خدا چيه؟ ميگه خدا خوبه، مهربونه، بزرگه، خالق جهانه. ابوالفضل
نگهدارش باشه!
فارسه ميره استخر. شورتش سوراخ بوده، غرق ميشه!
شب چهارشنبه سوري مي بينن فارسا بيشترين آسيب رو داشتن. يه آمار مي گيرن مي فهمن كه اونا آتيش رو
بغل ديوار درست مي كردن بعد از روش مي پريدن!
فارسه رو مي برن زير سوال، له ميشه!
به فارسه ميگن به نظر شما سيو همان سيب است؟ ميگه نه بابا، من چندتاش رو خوردم، صابونه!
عزراييل ميره سراغ تركه. تركه خودش رو ميزنه به مردن!
يه روز يه سكه تو قزوين ميفته زمين، ميشه آثار باستاني!
مرد مثل ويدئو مي مونه :
Play/Forward/Back/Forward/Back/Stop/Eject/Off
به پدر حسين فهميده ميگن نظرت درباره پسرت چيه؟ ميگه برو بابا هنوز دارم قسط تانك رو ميدم!
جوون ميده با تو بريم ماهي گيري، آخه هيچكس به اندازه تو كرم نداره!
تو برام مثل گل مي موني، فقط بايد يه چوب بكنم تو كونت تا بشي دسته گل!
به يه فارسه ميگن يه جمله بگو كه توش سه تا بيل باشه. ميگه قابيل با بيل هابيل رو كشت! ميگن يكي
ديگه بگو كه توش شيش تا بيل داشته باشه. ميگه نمي دونم قابيل با بيل هابيل رو كشت يا هابيل با بيل
قابيل رو كشت! ميگن يكي ديگه بگو كه هفت تا داشته باشه. ميگه بيلميرام هابيل با بيل قابيل رو كشت يا
قابيل با بيل هابيل رو كشت! ميگن يكي ديگه بگو كه هشت تا داشته باشه. ميگه بيلميرام بيلاخره هابيل با
بيل قابيل رو كشت يا قابيل با بيل هابيل رو كشت! ميگن يكي ديگه بگو كه نه تا داشته باشه. ميگه بيلميرام
بيلاخره هابيل با بيل قابيل رو كشت يا بيلعكس قابيل با بيل هابيل رو كشت!
و اين قصه سر دراز دارد ... !
يه روز يه ميخ ميره عروسي و اونقدر قر ميده كه ميشه پيچ!
به فارسه ميگن نظرت راجب به گل چيه؟ ميگه والا گل چيز خوبيه، قشنگه، براي تولد و عروسي و مرگ ميبرن،
حتي خداوند بزرگوار به صراحت در قرآن به آن اشاره كرده و مي فرمايد:
گل هوالله الاحد الله الصمد !!
اصفهونيا رو از چهار تا چيز ميشه شناخت:
- همشون زيرشلواري آبي راه راه دارن
- هر قلوپ نوشابه كه مي خورن به شيشه نگاه مي كنن ببينن تا كجاش رفته
- جلوي در واميستن و به جاي اينكه بگن بفرمايين تو، ميگن حالا چرا نميان تو؟
- بستني ليواني كه مي خورن حتما درش رو مي ليسن
عشق از دوستي پرسيد تفاوت من و تو چيه؟ دوستي گفت من ديگران رو با سلامي آشنا مي كنم و تو با نگاهي.
من اونا رو با دروغ جدا مي كنم و تو با مرگ
فارسه داشته شناي قورباغه ميرفته، لك لك مياد مي خوردش!
فارسه قاضي ميشه بهش ميگن حكم كن، ميگه پيك!
فارسه جونش به لبش ميرسه، تف مي كنه مي ميره!
واسه لره دختر نشون مي كنن، با سنگ مي زندش!
فارسه تو قرعه كشي بانك شركت مي كنه، براش شيش ماه زندان در مياد!
ميگن قزوينيا همشون خوش شانسن. آخه شانس جرات نم يكنه بهشون پشت كنه!
يه بنده خدايي ميره داروخونه ميگه كاندوم كدويين دارين؟ يارو تعجب مي كنه ميگه نه، براي چي مي خواي؟
ميگه آخه يه سر درد كيري گرفتم!
يه مرده با كيسه برنج براي خودش شورت درست مي كرده و مي پوشيده! شب خواستگاري باباش بهش ميگه
اين شورتت رو عوضش كن. يارو ميگه همين خوبه. ميرن خواستگاري و قرار ميشه دخترپسره برن با هم حرف
بزنن. يه دفعه دختره جيغ ميزنه و همه ميريزن ببينن چه خبر شده. دختره ميگه شلوارش رو كشيد پايين ديدم
نوشته دم سياه استخوني پنج كيلو خالص!!
حضرت ابراهيم مي خواسته اسماعيل رو قربوني كنه كه يه دفعه اين آيه بهش نازل ميشه :
ابي جون تو در مقابل دوربين مخفي هستي !
اخبار ديروز :
به يك زن رشتي كه در پارك مي دويد تجاوز شد
اخبار امروز :
صد زن رشتي در پارك مي دويدند !
يه روز يه فيله داشته شنا مي كرده، يه مورچهه مياد ميگه يه دقيقه از آب بيا بيرون كارت دارم. وقتي فيله مياد
بيرون، مورچهه چند ثانيه نيگاش مي كنه بعد ميگه برو شناتو بكن. فيله عصباني ميشه ميگه واسه چي گفتي
بيام بيرون؟ مورچهه ميگه هيچي بابا، فكر كردم مايوم رو تو پوشيدي!
قورباغهه با طوطيه ازدواج مي كنه، اسم بچش رو ميزاره قوطي!
به مرغه ميگن به جون بچت قسم بخور، ميگه به تخمم!
دو تا مرغ داشتن براي هم دردل مي كردن. اولي ميگه بدبخت شدم! اون يكي ميگه چرا؟ ميگه آخه تو جيب
دخترم عكس خروس پيدا كردم! دومي ميگه اينكه چيزي نيست من تو كيف بچم تخم مرغ پيدا كردم!
فارسه ميره آمپول بزنه پرستاره ميگه چپ بزنم يا راست؟ فارسه ميگه سياسيش نكن، همون وسط بزن بره!
يه پسره با يه پيرزنه عروسي مي كنه، فرداش مي ميره! علت مرگش رو كه مي پرسن ميگن مسموميت به علت
كس فاسد!
يه روز يه تركه از اينكه فارسها رو اذيت كرده ناراحت ميشه و ميره تهران تا اونا يكم اذيتش كنن! جلوي يه تير
چراغ برق واميسته با انگشت ميزنه به تير. يه فارسه مياد ميگه چي شده؟ ميگه در ميزنم اما كسي باز
نمي كنه! فارسه بالارو نگا مي كنه ميگه چراغاشون كه روشنه نمي دونم چرا باز نمي كنن!
يه روز تو قزوين تو صف نونوايي يه نفر رو برق مي گيره، ده نفر مي ميرن!
يه فارسه زنگ ميزنه 225 ميگه آقا 2 تا 110 بفرستين بقيشو لطفا آدامس بدين!
اصفهونيه اكس مي زنه. تو تاكسي پول دو نفر رو حساب مي كنه!
فارسه هزار تومني پيدا م يكنه، مي ندازه زمين ميگه بابا ما از اين شانسها نداريم!
فارسه از آخونده مي پرسه با كفش هم ميشه نماز خوند؟ آخونده ميگه نه برادر، نميشه. فارسه ميگه ولي من
خوندم، ديدي دروغ گفتي؟!
يه روز يه فارسه از يه پسره مي پرسه بچه كجايي؟ ميگه بچه امام حسين. فارسه ميزنه زير گريه و پسره رو بغل
مي كنه ميگه علي اصغر چه بزرگ شدي!
فارسه كنار ديوار نشسته بوده و داشته با چوب كبريت دندوناشو پاك مي كرده و هي با خودش مي گفته عجب
دست فرموني داشت... عجب دست فرموني داشت... تركه داشته رد م يشده، مي شنوه و ميگه چي شده
داداش؟ فارسه ميگه داشتيم با اتوبوس از شيراز ميومديم. راننده مي خواست از بين دو تا كاميون رد بشه.
گفتم نمي توني. گفت مي تونم. گفتم نمي توني. گفت اگه رد كردم ميرينم تو دهنت ها! ما هم قبول كرديم.
حالا كه فكر مي كنم مي بينم عجب دست فرموني داشت!
فارسه ميشه رئيس فدراسيون شطرنج، دو تا قانون جديد ميذاره:
1 اسب نمي تونه فيل رو بزنه
2 خر هم بازي !!
فارسه تو قرعه كشي بانك ماكسيما برنده ميشه. روزي كه مي خواستن تحويلش بدن ميگه اينو آبي كنين من
فردا ميام مي برمش. ميگن بابا اين نقره ايه، بهترين رنگه، آبيش كنيم؟ ميگه آره. من فقط آبي تحويل
مي گيرم. خلاصه فرداش مياد و ماشين رو آبي شده تحويلش ميدن. ميگه به به. ببينيد .... حالا شد مثل نيسان!
يه روز فارسه و لره داشتن با خدا صحبت مي كردن. فارسه ميگه خدا .... من كِي آدم ميشم؟ خدا ميگه 500 سال
ديگه. فارسه ميزنه زير گريه. خدا ميگه چرا گريه مي كني؟ ميگه آخه تا اون روز من زنده نيستم. بعد لره ميگه:
خدا .... من كِي آدم ميشم؟ يهو خدا ميزنه زير گريه. ميگن چرا گريه مي كني؟ ميگه آخه تا اون روز من زنده
نيستم!
فارسه رستوران ميزنه، رو درش مي نويسه: وقت نهار و نماز تعطيل است
بسيجيه ميره داروخونه ميگه آقا شربت شهادت دارين؟ يارو ميگه نه اين چيزا قديمي شده ولي شفيه ولايت
داريم!
يه فارسه نوشابه گازدار مي خوره گازشو مي گيره ميره شمال!
ياد جبهه ها بخير. حاجي ميفتاد رو مينا. ما سيما رو لخت مي كرديم. با سحر راز و رمزي داشتيم. با سپيده چه حال
و صفايي كه نمي كرديم!
كامپيوترها به چهار دليل دخترن:
اول اينكه فقط خالقشون از منطق درونشون سر در مياره
دوم اينكه فقط خودشون زبون خودشون رو مي فهمن
سوم اينكه اگه يكي پابندشون بشه بايد هرچي پول داره براشون لوازم جانبي بخره
چهارم اينكه يكمي صبر مي كردي يكي بهترش گيرت ميومد
كميته تركه رو مست و پاتيل تو خيابون م يگيره بهش ميگه مرتيكه گمشو برو تو ماشين، باباتو ميسوزونيم!
همين جور كه داشتن مي چپوندنش تو ماشين، تركه هي داد و بيداد ميكرده كه چيكارم دارين؟ آخه منو واسه
چي گرفتين؟ سربازه بهش ميگه واسه عرق خوري. تركه ميگه دِ، بابا اينكه دعوا نداره، خوب بيارين بخوريم!
به قزوينيه ميگن شماها به ناف چي ميگين؟ ميگه سوراخ بي مصرف!
فارسه سرطان داشته، ميره مشهد خودشو با قفل و زنجير مي بنده به پنجره فولادي و كليد رو هم قورت ميده،
ميگه: تا شفا نگيرم نميرم. بعد يك ساعت خبر ميرسه كه تو حرم بمب گذاشتن، فارسه يك كم دست و پا
ميزنه، بعد داد ميزنه ميگه يا حضرت ابوالفضل منو از دست اين امام رضا نجات بده!
دلم تو رو م يخواد. از اينكه كسي نگات كنه ديوونه مي شم. همه مي خوان تو رو از دستم در بيارن. خوب چكار
ميشه كرد، اطلس طلاييه ديگه!!
عشق چيست؟ سه ساعت نگاه ... سه ساعت خنده ... سه ساعت صفا ... سه روز آشنايي ... سه هفته وفاداري
... سه ماه بي قراري ... سه سال انتظار ... سي سال پشيماني!
اينم گفتگوي يه زن و مرد :
زن: خيلي بزرگه
مرد: عادت مي كني
زن: از پشت درد مي گيره
مرد: جا باز مي كنه
زن: نمي خوام، دردم مي گيره
مرد: بزرگه؟
زن: آره
مرد: عيبي نداره، الان ميرم پسش ميدم جاش يه كفش ديگه مي خرم!
يارو كارمنده هر روز خسته و خواب آلود ميرفته سركار ميديده دوستش سرحال نشسته خلاصه ازش ميپرسه تو
چكار م كني كه هر روز اينقدر سرحالي؟ دوستش ميگه كاري نداره كه صبح كه مي خوام بيام خانم رو بيدار ميكنم
توي رختخواب يه ساك اساسي برام ميزنه سرحال ميشم ميام سركار تو هم همينكار رو با زنت بكن . فرداي
اون روز يارو كارمنده اين بار سرحال مياد پشت ميزش ميشينه . دوستش بهش ميگه راه حل خوبي بود حال
كردي . يارو ميگه آره خيلي خوب بود ولي زنت عجب ساكي ميزنه ها!!
زنه پنجمين بار بوده كه ازدواج ميكرده خلاصه با شوهر تهروني ميرن تو حجله و شوهره مي بينه زنه هنوز باكره
هست ميپرسه چطوريه تو كه پنج بار ازدواج كردي چرا هنوز پرده داري؟ زنه ميگه شوهر اولي معلم بود فقط
ميليسيد دومي دكتر بود قبل از اينكه بكنه دو ساعت توي الكل ضدعفوني ميكرد سومي مهندس بود قبل از
كردن كلي با پرگار روي بدنم نقشه ميكشيد چهارمي قزويني بود فقط از پشت ميكرد پنجمي اصفهاني بود
ميگفت اين كس براي كردن حيفه بزار آكبند بمونه!
قزوينيه پسره رو بلند كرده بوده و آورده بوده خونه نم يدونسته چطوري سرحرف رو باز كنه خلاصه زنگ ميزنن و
يارو ميره در رو باز ميكنه بعد از چند دقيقه با اخم مياد تو پسره ميگه چي شده قزوينه ميگه هيچي بچه
همسايه بود ميگه بابام گفت يه دبه تف بدين مهمون داريم ميخوايم بكنيمش نميگن ما خودمون هم
مهمون داريم!
قزوينيه يه سري ديگه يكي ديگه رو بلند كرده بوده و نم يدونسته چطوري سرحرف رو باز كنه ميره آلبوم عكس رو
مياره شروع ميكنه به پسره نشون دادن ميگه اين پسر عمومه من كردمش مهندس شد اين پسر داييمه من
كردمش دكتر شد اين پسر خالمه من كردمش مدير شد يه دفعه مادر قزوينيه از آشپزخونه مياد بيرون ميگه
بالام جان اگه ميده بكن اگه نميده ديگه فاميل رو كوني نكن!
زن و شوهره دعواشون ميشه و وسط داد و فريادم مادر و خواهر همديگه رو صلوات ميدن. زنه يهو قاط ميزنه،
كارد آشپزخونه رو برميداره و كير و خايه آقا رو از بيخ ميبره! خلاصه ميبرنش دادگاه، اونجا رئيس دادگاه ميگه
بايد ديه شو بدي. زنه ميگه: ميدم حاج آقا! ديه ش چقدر ميشه؟ رئيس دادگاه هم يكم دودوتا چهارتا ميكنه،
ميگه يك آلت ايشون ميشه بيست ميليون، هركدوم از بيضه ها هم ده ميليون، به عبارت رو هم ميشه چهل
ميليون! زنه برق از هفت سوراخش ميپره، ميگه: حاج آقا يهو بفرماييد ما پونزده سال ماكزيما سوار بوديم خبر
نداشتيم!!
يه قزوينيه رو اورژانس ميياره بيمارستان دكتر كه ميره بالا سرش مي بينه از ناحيه آلت به بدترين شكل ممكن
مجروح شده! مي پرسه اين رو كي اينطوري كرده؟ قزوينيه ميگه بالام جان نمي دانم كدام از خدا ب يخبري روي
ديوار سيماني عكس كان كشيده بود!!
دوتا خانومه نشسته بودن تو تاكسي، همينجور داشتند از هر دري صحبت مي كردند. يكيشون بر مي گرده به
اونيكي ميگه، شما شغلتون چيه؟ يارو جواب ميده والله من كارم نسبتا راحته، صبح پا ميشم صبحونه م يخورم،
ميرم بيرون يك دوري اطراف مي زنم ، ميام خونه دوش ميگيرم، دوباره ميرم بيرون، خيابون پرسه مي زنم ، ميام
خونه دوش ميگيرم، بعد ناهار مي خورم، ميرم بيرون يك مقدار مي گردم ، دوباره ميام خونه يك دوش مي گيرم،
بعد ميرم باز چند ساعت قدم مي زنم، بر م يگردم خونه دوش ميگيرم، مي خوابم... شما شغلتون چيه؟ اونيكي
زنه جواب ميده والله منم مثل شما جندم، منتها اينقدر وسواس ندارم!
از سرخ پوسته ميخوان اسماي بچه هاشو توضيح بده، ميگه: اين پسر اولمه، وقتي سرش با خانوم مشغول
بوديم، يك عقاب طلايي تو آسمون رد شد، ما هم اسمشو گذاشتيم عقاب طلايي. اين هم پسر دوممه، وقتي
من و خانم سرش مشغول بوديم يك خرگوش رو برفها سرخورد و افتاد، ما هم اسمشو گذاشتيم خرگوشِ
غلطان. پسر كوچيكش ميگه: باباجون، باباجون، من چي؟ سرخ پوسته اخم ميكنه، ميگه تو خفه شو كاندوم
سوراخ!
يه روز دوست رشتيه بهش ميگه واي چه پسر خوشگلي داري، به خودم رفته. رشتيه عصباني ميشه ميگه حالا تو
هم واسه ما يه كاري كردي هي نزن تو سر ما!
يه روز يه نفر مي خوره زمين هوا ميره نمي دوني تا كجا ميره!
يه روز يه افسر ارتش مي فهمه زنش جنده شده. وقتي مي خواسته بره ماموريت يه تيغ لاي كس زنش مي زاره! و
چهل تا سرباز رو دور خونش ميزاره و بهشون ميگه هركي اومد تو بزنيدش. بعد از يه ماه برمي گرده سربازا رو خط
مي كنه و ميگه همتون شلواراتون رو بكشين پايين! مي بينه از سرباز اولي تا سي و نهمي همشون كيراشون
زخمي شده. به آخري كه مي رسه مي بينه كيرش سالمه. دستش رو ميزاره رو شونه سربازه ميگه آفرين پسرم تو
امين ناموس مملكت هستي، حالا بگو ببينم چطور خودت رو حفظ كردي؟ سربازه ميگه قربان من فقط ليش
(ليس) زدم!
يه روز يه لره رو واسه قاچاق مي گيرن بهش ميگن اگه اسم دوستات رو نگي باتوم رو مي كنيم تو كونت! لره
ميگه نمي گم. سر باتوم رو م يكنن تو كونش، بازم ميگه نمي گم. تا وسط مي كنن تو، بازم ميگه نمي گم. تا ته
مي كنن تو، بازم ميگه نمي گم. بازپرس ميگه بابا اين خيلي كون گشاده باتوم رو در بيارين. لره ميگه مرگ
مادرت درش نيار ميگم ميگم!!
يه روز يه كلاغه چوب ميره تو كونش داد ميزنه غار غار. يكم اين ور اون ور رو نگا مي كنه مي بينه هيچكي نيست،
داد ميزنه غار غار غار غار ...!
به فارسه ميگن بچت حشيش مي كشه ميگه حشيش چيه؟ ميگن يه چيزيه كه آدم مي كشه و ميره تو فضا.
شب پسرش مياد خونه و تركه بهش ميگه اصغر حشيش مي كشي؟ پسره ميگه نه بابا چطور مگه؟ فارسه ميگه
خفه شو پدر سگ، مردم تو آسمونا ديدنت!
يه بار يه فارسه داشته تو پارك راه ميرفته م بينه يه يارو يه كتاب كت و كلفت دستشه و مشغول خوندنه.
فارسه فضوليش گل م كنه و ميره جلو ميگه بخشين آگا اين چتابي چه مي خونين چي چي هست؟ يارو هم
ميگه منطق، آقا جان. تركه ميگه حالا اين منطگ چي هست؟ طرف ميگه بشين تا برات بگم. تركه مي شينه و
يارو بهش ميگه اگه تو آكواريوم ببري خونتون لابد مي خواي توش ماهي بندازي؟ تركه يه نمه فكر مي كنه ميگه
من چي نفهميدم. يارو ميگه خوب يه مثال ديگه مي زنم. تو اگه زنت يه شب خونه نياد ميگي رفته خونه
مادرش، اگه شب بعدم خونه نياد ميگي رفته خونه فاميلش، اگه فردا شبشم خونه نياد ميگي رفته خونه
دوستاش ولي اگه هر شب خونه نياد منطق ميگه كه زنت جندست. تركه هم كه مي بينه اصلا منطق تو مخش
نميره ميگه من چي بازم نفهميدم و پا ميشه ميره. چند روز بعد ميره همون كتاب رو مي خره و شروع م يكنه
خوندن. مي بينه مطالبش سنگينه و سر در نمياره، با خودش ميگه كه بره تو پارك بخونه شايد بتونه بفهمه.
همينطور كه تو پارك مشغول خوندن بوده يه بابايي كه داشته رد مي شده ازش مي پرسه اين كتابي كه داره
مي خونه چيه و تركه هم ميگه منطگ. طرف مي پرسه خوب چي نوشته؟ تركه جو مي گيردش ميگه اينجا نوشته
اگه شما خونتون آكواريوم دارين منطگ ميگه كه زنت جندست!!
به قزوينيه ميگن از كدوم آهنگ هايده خوشت مياد؟ ميگه همون كه ميگه كبوتر بچه كرده كاش بودي و
ميديدي... !
به قزوينيه ميگن از كدوم شعر مرتضي خوشت مياد؟ ميگ همون كه ميگه پشتت رو كردي بر من بگو مگو
نداره... !
رشتيه ميره تهران، بچه دار ميشه، اسم بچش رو ميزاره هديه تهراني!
فارسه مي خواد دور كمرش رو اندازه بگيره، خط كش رو مي كنه تو كونش و در مياره در 2 ضربدر پي ضرب م يكنه!
بچه رشتيه از مامانش مي پرسه اين گردنبند رو بابا برات خريده؟ مامانش ميگه توله سگ، به اميد بابات بودم
الان تو رو هم نداشتم!
يه مسابقه ميزارن و يه شير وحشي رو توي اتاق مي كنن و ميگن هركي اين شير رو بكشه م يزاريم اين دختر
خوشگله رو بكنه. لره و تركه و ... همشون به دست شيره كشته ميشن. عربه ميره تو و بعد از بيست دقيقه
مياد بيرون و ميگه شيره رو كردم حالا بايد كي رو بكشم؟!
مامور آمار ميره در خونه رشتيه پشت اف اف از زن رشتيه مي پرسه شما چند نفرين؟ زنه جواب ميده مهم
نيست، شما چند نفرين؟!
فارسه ميره داروخونه ميگه يه استامينيفن - كاپوت بدين چون يه سردرد كيري گرفتم!
فارسه ميره داروخونه به يارو ميگه يه كاندوم خوب بهم بده، خدا وكيلي فكر كن برا خواهر مادر خودت مي خواي!
فارسه ميره آمريكا با يكي سرحرف رو باز ميكنه و خلاصه حرف به سياست ميكشه. فارسه ميگه من نميدونم
سياست چيه. آمريكاييه ميگه بيا من بهت ياد ميدم فارسه رو ميبره كنار يكي از ميله هاي نك تيز كه كنار
پارك ها هست و دستش رو ميزاره روي ميله به فارسه ميگه حالا محكم بكوب روي دست من . فارسه محكم
ميكوبه و آمريكاييه سري دستش رو ميكشه و دست فارسه ميخوره به ميله داغون ميشه بعد از چند وقت
برميگرده اردبيل و دوستاش رو جمع ميكنه ميگه آقا بياين من مي خوام بهتون سياست ياد بدم. خلاصه هر چي
اردبيل رو ميگرده از اين ميله هاي نك تيز گير نمياره. از آخر دستش رو م يگيره جلوي صورتش به دوستش ميگه
حالا تو محكم بكوب روي دست من!
يارو رشتيه داشت ميرفته تهرون دوستاش بهش ميگن داري ميري شهر چند تا تيكه باحال هم ياد بگير رشتيه
ميره تهرون و بعد از چند ماه مي خواسته برگرده رشت ميره پيش يه تهروني ميگه آقا يه تيكه باحال به من ياد
بده تهرونيه ميگه بگو دوش رشتيه ميگه دوش تهرونيه ميگه بشين سرش بره توش! خلاصه كلي حال ميكنه
ميگه دستت درد نكنه و ميره وقتي ميرسه رشت همه دوستاش دورش جمع ميشن و ميگن بگو تيكه چي ياد
گرفتي رشتيه ميگه بگين دوش همه دوستاش ميگن دوش هرچي فكر ميكنه تيكه دوم يادش نمياد يه كم
ديگه فكر ميكنه باز يادش نمياد برميگرده ميگه خلاصه كيرم تو كون همتون!!
به يه فارسه ميگن اسم يه پيغمبر رو بگو ميگه سوج! بهش ميگن بابا ما 124000 تا پيغمبر داريم ولي
پيغمبري به اين نام نداريم ميگه آخه خودم ديدم پشت يه مين يبوس نوشته بود يا سوج!!
امام جمعه رشت بچه دار ميشه منافقين مسئوليتش رو به عهده ميگيرن!
فارسه شهردار مكه ميشه خونه خدا رو ميزاره تو طرح ترافيك!
فارسه ميان يه شعر بسازن كه توش تركا رو مسخره كنن ميگن فارسا گل پسرن تركا فارس خرن!
قزوينيه دوستش رو ميبينه بهش ميگه جات خالي ديشب رفته بوديم يه عروسي مختلط، مرد و پسر قاطي بودن!
قزوينيه يه كيسه شورت دستش بوده بهش ميگن اين چيه؟ ميگه دفترچه خاطراتم!
رشتيه ميره خونه برق رو روشن مي كنه مي بينه يكي پريده رو زنش. لامپ رو خاموش مي كنه مياد بيرون. بهش
ميگن چرا اين جوري كردي؟ ميگه جواب ابلهان خاموشيست!
رشتيه با زنش دعوا م يكنه و دست پسرش رو مي گيره بره بيرون زنش بهش ميگه داري ميري حالا بچه مردم رو
با خودت كجا مي بري؟!
فارسه ميره گل فروشي ميگه آقا گل آفتابگردون دارين؟ يارو ميگه نه. فارسه مي پره تخماي يارو رو مي گيره
طرف ميگه آقا اين چه كاريه؟ فارسه ميگه خانمم گفته اگه نداشت، تخماشو بگير!
زنگ موبايل آخوندا اين جوريه :
ديدين ريديم تو دين - ديدين ريديم تو دين - ...
فارسه ميره بهشت، زير پاي مادران له ميشه!
يه روز يه جاهله ميره براي رزمنده ها خون بده، ازش ميپرسن چند سي سي ميخواهي خون بدي؟ جاهله يه نگاهي
به دورو برش ميكنه ميگه من سي سي مي سي حاليم نيست، شيلنگ بزن وصل كن به جبهه!
يه روز يه فارسه داشته از تير برق ميرفته بالا بهش ميگن آقا نرو بالا سيما لخته فارسه ميگه يا الله سيما خانم!
تو يكي از شهرستانها داشتن تحقيق ميكردن كه هركدوم از طبقاتِ جامعه روزانه به طور متوسط چقدر گوشت
ميخورن، خلاصه يك مدت آمار ميگيرن، ميبينن تو طبقه كارگر مردم روزانه بطور متوسط 20 گرم گوشت
ميخورن، كارمند جماعت 50 گرم، ملت صاحب شغل آزاد 100 گرم و خلاصه همه جور آدم رو آمار ميگيرن،
آخري براي اينكه تحقيقات كامل بشه، ميرن پيش ملاي محل، ميگن حاج آقا، شما متوسط تو روز چقدر گوشت
ميخوري؟ حاج اقا ميگه پنج كيلو! ملت كف ميكنن، ميگن بي خيال حاج آقا! چطور روزي پنج كيلو گوشت
ميخوري؟ همون موقع يك موتوريه از بغلشون رد ميشه، يك پسره از رو موتور داد ميزنه كيرم دهنت حاج آقا!
ملاهه ميگه خوب اين 50 گرمش!!
از رشتيه ميپرسن بنز آخرين مدل بهتره يا زن خيلي خوشگل؟ رشتيه ميگه اوووو اين كه پرسيدن نداره برار
معلومه ديگه زن خوشگل. ميگن آخه چرا؟ ميگه آخه ماشين كه خراب بشه كلي خرج داره ولي زن خوشگل كه
خراب بشه كلي هم سود داره!
يه فارسه گاوداري داشته، مامور بهداشت مياد ميگه به گاوات غذا چي ميدي؟ فارسه ميگه ان، گه، پهن،
پشكل! يارو كلي جريمش ميكنه. سال بعد مياد ميگه چي ميدي به گاوات؟ فارسه ميگه جوجه كباب،
چلوكباب، پيتزا! يارو دوباره كلي جريمش ميكنه. سال بعد بازم مياد ميگه چي ميدي به گاوات؟ اين دفعه
فارسه ميگه والا اول صبح نفري هزار تومن بهشون ميدم برن هر چي دوست دارن بگيرن بخورن!!
ميگن :
فارسه به آسانسور ميگن تاكسي ديواري!
بزرگترين آرزوي دخترا اينه كه بتونن بشاشن به ديوار!
يه بار يه فارسه چراغ جادو پيدا ميكنه دست ميكشه روش يه دفه يه غول مياد بيرون ميگه سه تا آرزو كن تا
برآورده كنم. فارسه ميگه يه پژو 206 بده. غوله ميگه آرزوي دومت چيه؟ فارسه ميگه بازم يه پژو 206 مي
خوام. آرزوي سومش هم همين بوده!. غوله بهش ميگه خوب حالا با اين ماشينا ميخواي چكار كني؟ فارسه
ميگه ميخوام بفروشمشون يه ماكسيما بخرم!!
به يه پسر رشتيه ميگن چرا بچه دار نميشي؟ ميگه اين بيماري ارثيه، بابام هم بچه دار نميشد!
به فارسه ميگن چرا فارسه شدي؟ ميگه از دزدي كه بهتره!
به فارسه ميگن اين همه از شما بد ميگن ناراحت نميشين؟ ميگه نه زياد آخه اينا همشون يادآوري خاطراته!
يه فارسه ميره كتاب فروشي به يارو ميگه آقا شما كتاب فارس دانا دارين؟ يارو ميگه نه عزيز، من كتابهاي
تخيلي ندارم!
ميگن بعد از زلزله بم، يه كرده زنگ ميزنه وزارت كشور و مسئوليت زلزله رو به عهده ميگيره!
يه روز يه اصفهونيه تو آمريكا فارغ التحصيل ميشه و بعد عمري واسه خاطر جشن فارغ التحصيليش كفش
ميخره. كفشاشم ورني بودن و همه چيز رو مثل آيينه نشون ميدادن. تو مراسم با دوس دخترش شروع مي كنن
به رقصيدن و وسط كار به دختره ميگه ميخواي بگم شورتت چه رنگيه؟ دختره كه ماكسي پوشيده بوده تعجب
ميكنه و ميگه خوب بگو پسره ميگه قرمزه دختره ميره شورتش رو عوض ميكنه و مياد و پسره دوباره با
كفشش نگاه مي كنه و ميگه اين بار سبزه دختره كه حسابي شكه شده بود ميره شورتش رو در مياره و مياد
اصفهونيه اين بار كه نگاه ميكنه قش مي كنه. تو بيمارستان كه به هوش مياد يه نگاه به كفشش ميندازه و
ميگه آخييييش ترسيدم فكر كردم كفشم سوراخ شده!!
معتاده مي خواسته تاكسي بگيره ميگه مشتگيم. تاكسيه ميره 5 متر اون طرف تر نگه ميداره. معتاده ميگه
اي بابا منكه مي خواستم اونجا پياده بشم!
به يه عربه ميگن تا حالا وانت هل دادي؟ ميگه نه ولك ولي يه بار هل شدم تو وانت دادم!
يه فارسه ازدواج ميكنه و بلد نبوده كه چجوري زنش رو بكنه. از دوستش مي پرسه من بايد چه كار كنم؟ ميگه هر
كاري اون كرد تو هم بكن. شب ميره خونه مي بينه زنش با شرت و كرست نشسته رو تخت. اونم زود لباس و
شلوارش رو در مياره و مي شينه بغل دستش. زنش يه كم صبر ميكنه مي بينه يارو كاري نمي كنه، لخت ميشه و
پاهاشو مي بره بالا. فارسه هم سريع لخت ميشه و پاهاشو مي بره بالا! زنه كه حسابي جوش آورده بوده، ميگه
پاشو برو از سر كوچه يه نفر رو بيار كه هردوتامون رو بكنه!!
يه فارسه ميره استاديوم، جو مي گيردش با همه دست ميده!
يه پرايده به يه فولكسه ميگه چرا چشمات اين جوري زده بيرون؟ چرا فكت كش آورده؟ فولكسه ميگه تو هم
اگه موتورت رو ميزاشتن تو كونت وضعت بهتر از اين نمي شد!
يكي از زلزله زده هاي بمي ميره مكه پرده كعبه رو مي گيره با تمام قدرت تكون ميده بعد داد ميزنه ميگه: ببين
خوبه؟!
ميگن:
رشتيا به روز پدر ميگن يوم الشك!
تهرونيا زناشون رو بيمه عمر مي كنن، قزوينيا بيمه بدنه، رشتيا هم بيمه شخص ثالث!
فارسه از دوستش سي دي سوپر گرفته بوده، فرداش دوستش ازش مي پرسه سي دي خوب بود؟ حال كردي؟
فارسه ميگه آره خيلي حال داد فقط سوراخ سي دي يه كم كوچيك بود كيرم اذيت شد!
دختره ميخواسته با دوست پسرش بره بيرون باباي دختره بهش ميگه اگه يه وقت پسره خواست به لاي پاهات
دست بزنه بگو اينجا تنوره ميسوزي دست نزن. دختره ميگه باشه و ميره سر قرار بعد از يه چند ساعتي برميگرده
باباش مي پرسه خب دخترم بگو چي شد دختره ميگه هيچي اومد دست بزنه به لاي پام گفتم دست نزن تنوره
ميسوزي گفت اتفاقا من هم يه سوسيس دارم بعد سوسيش رو گذاشت لاي پام تا بپزه بعد هم گفت حالا بيا
بخورش ببين خوب پخته يا نه!
رشتيه مياد خونه ميبينه زنش لخته شك ميكنه خونه رو ميگرده ميبينه يه مرده لخت زيره تخت قايم شده مياد
بزندش كه يارو ميگه آقا چي كار ميكني من رفته بودم خونه همسايه بالايي شما داشتم با اون حال ميكردم يه
دفعه شوهرش اومد من هم مجبور شدم به شما پناهنده بشم رشتيه هم حسابي مرام ميگذاره و طرف رو يه
هفته توي خونش مهمون ميكنه و دم آخر هم يه پولي به طرف ميده! يه چند هفته بعد رشتيه توي حياط
خونش داشته گل ها رو آب ميداده كه يه دفعه دو دستي مي كوبه تو سرش و ميگه اي بر پدر آدم دروغگو
لعنت، خونه ما كه يه طبقست!
زنه ميره دكتر ميگه آقاي دكتر من چند وقته سرم درد ميكه دكتره ميبينه زنه خوب چيزيه با خودش ميگه يه
حالي بكنيم. به زنه ميگه خانم لطفا بخوابيد روي تخت زنه ميخوابه و يارو دكتره ميره و شروع ميكنه به مالوندن
سينه هاي زنه. زنه ميگه آقاي دكتر چي كار ميكنيد من سرم درد ميكنه دكتره ميگه ببشخيد خانم شما اطلاعات
پزشكي داريد؟ زنه ميگه نه. دكتره ميگه پس لطفا چيزي نگيد. بعد لباس زنه رو در مياره باز زنه ميگه آقاي
دكتر چي كار ميكني دكتر ميگه خانم مگه شما اطلاعات پزشكي داريد؟ زنه ميگه نه. دكتره ميگه پس ساكت
باشيد. بعد شلوار زنه رو در مياره و باز زنه همون و دكتره هم همون رو تكرار ميكنه. بعد دكتره شروع ميكنه
كس زنه رو ماليدن باز همون جملات تكرار ميشه تا اينكه ديگه دكتره ميخوابه روي زنه و شروع ميكنه به كردن
كه زنه ميگه آقاي دكتر ب يزحمت در مطب رو ببنيديد چون ممكنه كه ديگران اطلاعات پزشكي نداشته باشند
فكر كنند شما داريد من رو ميكنيد!!
هفت تا سيبيل كلفت رشتيه رو با زنش با هم بلند ميكند ميرن وسط يه بيابوني يه خط ميكشند به رشتيه
ميگن اگه پات رو اينور بزاري دهنت رو ميگاييم بعد هم ميرن سر وقت زنه و همگي اساسي ترتيبش رو ميدن
بعد از اينكه كارشون تموم ميشه . ميرن، زنه مياد به شوهرش ميگه تو چقدر بي غيرتي اينا من رو كردند هيچ
كاري نكردي رشتيه ميگه خيال كردي خانم، من دهن اينا رو سرويس كردم وقتي داشتن تو رو ميكردن حواسشون
نبود من چند باز پام رو از خط گذاشتم اينطرف!
رشتيه زنش رو هفت سال با خيار مي كرده و زنه هم حاليش نبوده. بعد هفت سال يه روز زنه مي فهمه و شاكي
ميشه ميگه تو خجالت نم يكشي كه من رو با خيار مي كني؟ يارو هم ميگه تو بايد خجالت بكشي كه با اين
وجود تا حالا پنج تا بچه برام آوردي!
رشتيه با زنش تو اتوبوس داشتن ميرفتن مسافرت. بين راه خوابش مي گيره و زنش ميره عقب و با شاگرد
راننده مشغول ميشه. بين كار خيرشون! يه دفه اتوبوس يه ترمز ناجور مي كنه و رشتيه بيدار ميشه و دنبال
زنش مي گرده و مي بينه كه عقب اتوبوس لخته و اون مرتيكه هم روش. خيلي خونسرد ميگه حالا خوبه اين كير
خر تو چشمت نرفت!
يه پيرزنه يه بار جلوي شوهرش لخت تو خونه راه ميره. شوهره ميگه اين چه لباسيه پوشيدي؟ پيرزنه ميگه لباس
عشق. شوهره ميگه اول برو اتوش كن بعد بپوشش!
يه روز براي رشتيا كلاس غيرت ميزارن. يارو رشتيه از كلاس داشته بر مي گشته خونشون، تو راه زنش رو مي بينه
با يه مرتيكه غول داره راه ميره. ميره جلو ميگه زن كجا ميري؟ زنه ميگه مي خوام با عباس آقا برم خونشون.
رشتيه ميگه پس با عباس آقا ميري، با عباس آقا هم بر مي گردي، جاي ديگه اي هم نميري ها!
فارسه عينكش را دور دستش مي چرخونه و بعد ميزنه به چشمش، سرش گيج ميره ميفته زمين!
فارسه مي خوره زمين، كمونه مي كنه بعد تو كلانتري ميگه من رضايت نمي دهم!
دو تا ديوونه با هم حرف ميزدن، اولي ميگه اگه گفتي فرق كلاغ چيه؟ دومي ميگه خوب معلومه! اين بالش از
اون بالش مساوي تره!
فارسه سربازيش تموم ميشه، وقتي كارت پايان خدمتشو بهش ميدن، نيگا ميكنه ميگه اي بابا، من كه ازينا
چهارتا دارم!
از فارسه مي پرسن: بلدي پيانو بزني؟ ميگه: نه، ولي يه داداش دارم... اونم نه!
فارسه پسرش رو ميفرسته ژيمناستيك، بعد از يه مدتي مي بينه پسرش روز به روز جاي اينكه پيشرفت كنه هي
داره پسرفت مي كنه. يك روز ميره سر جلسه تمرينشون ببينه چه خبره، مي بينه از بچش به جاي خرك استفاده
مي كنن!
فارسه مرده شور بوده، بعد از يه مدتي مي گيرنش دهنش رو سرويس مي كنن. رفيقاش مي پرسن بابا مگه اين
بيچاره چي كار كرده بود؟ ميگن اين پدرسوخته سوالاي شب اول قبر رو تكثير كرده بود بين مرده ها تقسيم
مي كرد!
از لره ميپرسن شما تهراني هستين؟ ميگه نه، چشماتون قشنگ مي بينه!
فارسه داشته بچشو نصيحت مي كرده، ميگه پسرم اگه خواستي زن بگيري از فاميل بگير، نيگا كن، مثلا داييت
زن داييتو گرفته، عموت زن عموتو گرفته، منم كه مامانتو گرفتم!!
فارسه هزار تومن ميندازه صندوق صدقات، تا غروب واميسته اونجا هركي مياد پول بندازه ميگه آقا برو من
حساب كردم!
يه روز يه فارسه با دوست دخترش با هم داشتن ميرفتن، ميرسن به يه خرابه. دوست دخترش بهش ميگه بيا
بريم تو اون خرابه كاراي بد بد بكنيم. فارسه ميگه باشه، برين ان كميم فرار كنيم!
كره خره به مامانش ميگه مامان چرا هميشه سرمون پايينه؟ مامانه ميگه اي مادر، اين تركا كه برا ما آبرو
نزاشتن!
به فارسه ميگن زنت رو چقدر مهر كردي؟ ميگه والا مهر كه نه، ولي آبان و آذر خيلي كردم!
يه روز يه پسره زن م يگيره ولي بلد نبوده كه چطوري زنش رو بكنه. به باباش ميگه من چي كار كنم، آبروم ميره.
باباهه ميگه من امشب با مامانت مي خوام يه حالي بكنم، بيا نگا كن ياد بگير! شب كه ميشه باباهه همه
چراغا رو خاموش مي كنه و يه چراغ قوه ميده دست پسره ميگه نگا كن ياد بگير. خلاصه اون شب تموم ميشه و
فرداش كه پسره مي خواسته با زنش حال و حولي بكنه، ميره تموم چراغا رو خاموش مي كنه و يه چراغ قوه
مي گيره دستش! هرچي نيگا مي كنه مي بينه هيچي معلوم نيست، ميره به پسر همسايه ميگه بياد چراغ قوه رو
نگه داره! يه مدت كه مي گذره م يبينه پسره داره بد نيگا مي كنه، ميگه من مثل بابام نامرد نيستم، تو هم بيا
بكن!!
يه روز يه فارسه مي خواسته پوستر نمايندشون رو بزاره روي ديوار، هر كاري مي كرده نمي شده، بعد سه روز
مي فهمه كه نمايندشون قوز داره و به ديوار نمي چسبه!
يه روز يه دختره از يه آخونده مي پرسه اگه با يه پسري دوست بشم مسئلش چيه؟ آخونده ميگه اين چه حرفيه
ميزني، معلومه ديگه، حرومه! بعد دختره ميگه حالا اگه با يه آخوندي دوست بشم چي؟ آخونده ميگه اي
شيطون، مي خواي بري تو بهشت؟!
اگه با يه قزويني تو بن بست گير كني سه تا راه بيشتر نداري. يا اينكه آب بشي و بري تو زمين. يا اينكه بخار
بشي بري تو هوا و يا اينكه دستات رو بزني به ديوار و توكل كني به خدا !!
يه فارسه كونش خيلي گنده بوده، بهش ميگن چرا اين جوريه؟ ميگه من بچگ يهام امكانات نبود، مادرم به جاي
پودر بچه، بكينگ پودر بهم ميزد!!
بحث بوده سر كلمه كس خول!. يكي ميگه اين كلمه مربوط به زمان حضرت ابراهيم ميشه كه جبرييل اومد
گفت كس خول پسرت رو نكش، بيا اين گوسفند رو بكش. اون يكي ميگه مربوط به زمان نوح ميشه كه به
پسرش گفت كس خول بيا سوار كشتي شو وگرنه مي ميري. اون يكي ديگه ميگه نه بابا مال خيلي قبل تر از
اينه. مال زمان آدمه. يه روز كه آدم مياد خونه در ميزنه، حوا ميگه كيه؟ آدم ميگه آخه كس خول غير از من و
تو كس ديگه اي هم مگه هست؟!
يه فارسه ميره ساندويچي ميگه آقا بندري داري؟ يارو ميگه آره. فارسه ميگه قربونت، پس بزار حال كنيم!
يه فارسه مي خواسته بره كربلا، ماشين امام حسين رو سوار ميشه!
قزوينيه سرما مي خوره، از ترسش آمپولش رو مي بره تهرون ميزنه!
مي كنه، ياهو خر تو خر ميشه!! send to all يه روز يه فارسه خودش رو
زن فارسه مي ميره مراسم خطمش فارسه بد دمق نشسته بوده يك گوشه و هي كلشو تكون ميداده، با خودش
ميگفته عجب! ...اي بابا... مگه ميشه؟ ملت ميان دلداريش بدن، ميگن خوب بالاخره مرگ حقه و همه رفتنييم
و از اين جور چيزا. فارسه ميگه آخه شما نميدونين، ما خوابيده بوديم، لب من رو لبش بود، كيرم تو كسش بود،
انگشتمم تو كونش بود... ايلده من نميفهمم اين جونش از كجاش در رفت!
يارو تهرونيه مي خواسته سر به سر رفيق تركش بزاره، بهش ميگه دويدم و دويدم، به خونتون رسيدم، ازرو ديوار
پريدم، خوارتو من گاييدم! تركه هم ميگه منم اومدم خونتون، ننتو گاييدم! تهرونيه ميگه برو بابا اين كه وزن
نداره تركه ميگه خوب حقيقت كه داره!
فارسه خيلي بي تربيت بوده، هر جا ميرفته يه سوتي اساسي ميداده. يه روز ميره خواستگاري، براش چايي ميارن
با شكر و يادشون ميره قاشق بيارن. فارسه برمي گرده ميگه بايد با كيرم هم بزنم؟!
پسر تركه ميره پيش يك افسر پليس، ازش مي پرسه ببخشيد ساعت چنده؟ يارو ميگه ده دقيقه به ده. پسره
ميگه ساعت ده بيا بكنمت! بعد هم مي زنه به چاك، افسره هم ميفته دنبالش. پسره مي دوه تو خونشون، درو
پشت سرش مي بنده. پليسه در خونه رو ميزنه، تركه مياد دم در، ميگه بعله؟ افسره نفس نفس زنان ميگه آقا
اين چه وضعيه؟ پسرتون به من گفته ساعت ده بيا بكنمت! تركه هم با خونسردي ميگه خوب بابا چه خبرته،
هنوز كه پنج دقيقه مونده!!
يارو رشتيه با دوستش ميره ماهيگيري يكي دو ساعت صبر ميكنه هيچي ماهي نمي تونه بگيره ميبينه دوستش
انگشتش رو ميكنه توي آب تا كه انگشتش رو كرد توي آب همه ماه يها اومدن كه انگشتش رو بخورن و اون
هم كلي ماهي گرفت خلاصه ميره از طرف مي پرسه ميگه اكبرآقا تو چطوري اين كار رو كردي يارو ميگه كاري
نداره كه تو هم مثل من يه سر برو خونه خانمت رو يه انگشت بكن بعد بيا. يارو سريع ميره ساحل و بعدش
ميره خونه مي بينه زنش داره تو آشپزخونه ظرف مي شوره همين طور كه زنش مشغوله يواشكي مياد پشت
زنش و دامنش رو ميده بالا يه انگشت ميكنه زنش بدون اينكه برگرده ميگه: اكبر آقا با شوهرم ميخواي بري
ماهيگيري؟!
قزوينه بد جور تو كف بوده خلاصه ديگه طاقت نمياره و اولين بچه ايي كه مي بينه ميكشه توي كوچه و شروع
ميكنه يه كم ميگذره مي بينه بچه داره گريه زاري ميكنه باخودش ميگه يه كم باهاش حرف بزنم ساكت شه
خلاصه مي پرسه پسرجون تو كجا زندگي ميكني؟ بچه ميگه توي اين كوچه. يارو ميگه كدوم خونه؟ پسره ميگه
پلاك 8. يارو ميگه كدوم طبقه؟ پسره ميگه طبقه دوم. يه دفعه يارو بچهه رو برميگردونه ميگه: بابا جواد تويي؟
چرا مدرسه نرفتي؟!
فارسه سوار هواپيما ميشه با يه آمريكايي و يه انگليسي يه مدت ميگذره يه مهماندار با شرت و كرست مياد
جلوشون سفارش غذا بگيره آمريكاييه بين سينه هاي مهماندار رو بوس ميكنه انگليسيه روي شرت مهماندار رو
بوس ميكنه و به فارسه كه ميرسه يه دفعه مهماندار رو مي خوابونه روي زمين و شروع ميكنه به كردن! خلاصه
كار به دادگاه ميشكه و از آمريكاييه مي پرسن تو چرا اينكار رو كردي؟ ميگه مهماندار يه گردنبند صليب گردنش
داشت من خواستم اون رو ببوسم به انگليسي ميگن تو چرا اينكار رو كردي؟ ميگه من ديدم عكس پرچم
انگليس روي شرتش هست اون رو بوس كردم به فارسه ميگن تو چرا كرديش؟ ميگه من ديدم پرچمش دسته
نداره گفتم براش دسته بزارم!!
آخونده رو ميزارن داور بازي، علي دايي مي شوته و توپ از كنار دروازه ميره اوت. آخونده ميگه گل! ميگن اينكه
گل نشد ميگه چون نيتش گل بوده پس گل مقبول هست!!
يه فارسه دماغش رو مي كشه بالا چشماش سبز ميشه!
پاول زنگ ميزنه خونه خامن هاي ميگه سلام من پاولم. خامنه اي ميگه سلام منم دست ولم!
خیلی قشنگ بود
 تَــنـهــآیـــی

حق کـســی اســـت کــه خـیـــانت مـیــــکـــند
 امـــا ...

 نــصیـــب  کســـی مـــیــشـــود کـــه وفــــادار اَســـت

یه عالمه اس ام اس 1

هـر روز صفحه ی نیازمندیـهــا را زیر و رو میکنــم
میدانــم بالاخره
یک روز
به مــن لعنتی نیاز پــیدا میکنـــی . . .