انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان کوتاه مرغک تنهای من
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
مرغک تنهای من

مثل همیشه به محض اینکه وارد حیاط شدم مرغکم دوید جلوی پام و شروع کرد به بالا و پائین پریدن منم طبق روال براش توی باغچه برنج و دونه پاشیدم و مشغول تماشای نوک زدنش به دونه ها شدم آخه سیر کردن یه موجود واقعا احساس خوب و شیرینی داره مرغکم با اشتها دونه می خورد درحالیکه اطرافش پراز پرنده شریک شده بود از گنجشک تا کبوتر و یاکریم! همینطور که پرنده ها پارتی گرفته بودند بچه همسایه بالائی اسباب بازیشو انداخت توی باغچه . بلافاصله تمام پرنده ها پر زدند و رفتند الا مرغک بی بال وپر تنهای من که نمی تونست پرواز کنه. مدتی گذشت و پرنده ها برگشتند با خودم فکر کردم مرغکم چقدر با سخاوت و مهربونه اون با اینکه دید چطور پرنده ها با کوچکترین احساس خطر تنهاش گذاشتند اما بازم به اونا اجازه میده تا از سهم دونه هاش بخورند حتما مرغک تنهای من از همین مقدار همراهی پر طمع پرنده ها خوشحال تر از نبودن اونها می شه . آری مطمئنم اونم می فهمه که باهم بودن بهتر از باهم نبودن است!
منتقل شد به بخش داستان و رمان
(13-11-2012، 18:05)(nasim) نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
منتقل شد به بخش داستان و رمان

مرسیBig Grin
هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه​ههههه
eeeeeeeeeeee