09-06-2015، 8:59
و
به جای زن، مرد جواب داد: بنویسین من به ایشون تهمت زدهام که شبیه "شارون
استون" نیستین.
و به زن گفت: اگه اهانت دیگهای به شما کردهام،
بگین.
زن گفت: خب این خودش یه جور مزاحمته دیگه.
مرد گفت:
ولی شما به من گفتین: بیشرف، کثافت، گاو و حرفهای دیگه که حالا بعد من در
شکایتم
مطرح میکنم.
زن جا خورد و گفت: خب من اون موقع
عصبانی بودم.
و به افسر نگهبان گفت: حالا باید چه کار کرد؟
افسر
نگهبان گفت: پرونده که تکمیل شد، میفرستمتون دادگاه. اونجا قاضی حکم
میده.
مرد پرسید: در مورد اینکه ایشون به "شارون استون" شباهت
داره یا نداره قضاوت میکنن؟
و با خود ادامه داد: کار قاضی هم
واقعا دشواره ها. اگه بخواد از نزدیک بررسی کنه.
افسر نگهبان گفت:
نخیر، در مورد اهانت و ایجاد مزاحمت شما قضاوت میکنن. و به ساعتش نگاه
کرد و
گفت: ضمنا حالا دیگه وقت اداری تموم شده.
شما امشب
اینجا میمونین تا فردا صبح راهی دادگاه بشین.
مرد به زن گفت: من
حالا که بیشتر دقت میکنم، میبینم در قضاوتم اشتباه کردهام. شما خیلی هم
بیشباهت
به "شارون استون" نیستین.
زن گفت: واقعا میگین؟!
مرد
گفت: واقعا. اگه این شباهت وجود نداشت، چرا من از میون این همه هنرپیشه،
اسم
"شارون استون" رو آوردم؟!
زن گفت: خیلیها بهم میگن. آرزو دارم
یه بار با "شارون استون" روبهرو بشم، ببینم خودش چی میگه.
مرد
گفت: اون هم حتما به این شباهت اعتراف میکنه.
زن به افسر نگهبان
گفت: من میخوام شکایتمو پس بگیرم.
واقعا حوصله دادگاه و دردسر و
این حرفا رو ندارم. این کاغذارو هم پاره کنین بریزین دور.
افسر
نگهبان گفت: نمیشه. قانون وظیفه خودشو انجام میده.
زن با تعجب
پرسید: وقتی من از شکایتم صرفنظر کنم.؟
افسر نگهبان گفت: باشه.
تکلیف قانون چی میشه؟
مرد گفت: قانون که شماره موبایل ایشون رو
داره.
افسر نگهبان نشنیده گرفت و به زن گفت: مشکله. ولی خودم یه
جوری حلش میکنم.
مرد از جا بلند شد که برود. قبل از رفتن، رو کرد
به افسر نگهبان و گفت: یه سؤالیه که از اول که آمدیم
اینجا تو ذهنم
موج میزنه، میشه بپرسم؟
افسر نگهبان در حالی که کاغذها را پاره
میکرد، گفت: بپرس.
مرد گفت: میخواستم بپرسم شما "شرلوک هلمز"
نیستین؟
به جای زن، مرد جواب داد: بنویسین من به ایشون تهمت زدهام که شبیه "شارون
استون" نیستین.
و به زن گفت: اگه اهانت دیگهای به شما کردهام،
بگین.
زن گفت: خب این خودش یه جور مزاحمته دیگه.
مرد گفت:
ولی شما به من گفتین: بیشرف، کثافت، گاو و حرفهای دیگه که حالا بعد من در
شکایتم
مطرح میکنم.
زن جا خورد و گفت: خب من اون موقع
عصبانی بودم.
و به افسر نگهبان گفت: حالا باید چه کار کرد؟
افسر
نگهبان گفت: پرونده که تکمیل شد، میفرستمتون دادگاه. اونجا قاضی حکم
میده.
مرد پرسید: در مورد اینکه ایشون به "شارون استون" شباهت
داره یا نداره قضاوت میکنن؟
و با خود ادامه داد: کار قاضی هم
واقعا دشواره ها. اگه بخواد از نزدیک بررسی کنه.
افسر نگهبان گفت:
نخیر، در مورد اهانت و ایجاد مزاحمت شما قضاوت میکنن. و به ساعتش نگاه
کرد و
گفت: ضمنا حالا دیگه وقت اداری تموم شده.
شما امشب
اینجا میمونین تا فردا صبح راهی دادگاه بشین.
مرد به زن گفت: من
حالا که بیشتر دقت میکنم، میبینم در قضاوتم اشتباه کردهام. شما خیلی هم
بیشباهت
به "شارون استون" نیستین.
زن گفت: واقعا میگین؟!
مرد
گفت: واقعا. اگه این شباهت وجود نداشت، چرا من از میون این همه هنرپیشه،
اسم
"شارون استون" رو آوردم؟!
زن گفت: خیلیها بهم میگن. آرزو دارم
یه بار با "شارون استون" روبهرو بشم، ببینم خودش چی میگه.
مرد
گفت: اون هم حتما به این شباهت اعتراف میکنه.
زن به افسر نگهبان
گفت: من میخوام شکایتمو پس بگیرم.
واقعا حوصله دادگاه و دردسر و
این حرفا رو ندارم. این کاغذارو هم پاره کنین بریزین دور.
افسر
نگهبان گفت: نمیشه. قانون وظیفه خودشو انجام میده.
زن با تعجب
پرسید: وقتی من از شکایتم صرفنظر کنم.؟
افسر نگهبان گفت: باشه.
تکلیف قانون چی میشه؟
مرد گفت: قانون که شماره موبایل ایشون رو
داره.
افسر نگهبان نشنیده گرفت و به زن گفت: مشکله. ولی خودم یه
جوری حلش میکنم.
مرد از جا بلند شد که برود. قبل از رفتن، رو کرد
به افسر نگهبان و گفت: یه سؤالیه که از اول که آمدیم
اینجا تو ذهنم
موج میزنه، میشه بپرسم؟
افسر نگهبان در حالی که کاغذها را پاره
میکرد، گفت: بپرس.
مرد گفت: میخواستم بپرسم شما "شرلوک هلمز"
نیستین؟