انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان جالب نادر شاه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
روزی زنی به خدمت نادرشاه بزرگ آمد و روسری خود را سر نادرشاه انداخت.نادر شاه پرسید:ای زن،این چه کاریست؟زن گفت:ای نادر شاه بزرگ،اعراب به من تجاوز کردند.تو باید حق مرا بگیری.نادر شاه گفت:عهد میبندم که انتقام تو را بگیرم.نادر شاه اعراب را گوشمالی سخت داد و مردم عرب را شکنجه میداد و میکشت.طوری که در محله های عرب نشین خون روان میشد.طوری کشتار اعراب شدت گرفته بود که جمعیت های عرب نصف شد.اعراب آمدند پیش نادر شاه وگفتند ای شاه بزرگ مارا ببخش.نادر گفت:باشد شما را میبخشم ولی یک شرط دارد.اعراب پذیرفتند.نادر گفت:مردان عرب باید مانند زنان خود روسری بر سر کنند.سال هاس که از نادر میگذرد اما هنوز اعراب روسری بر سر دارند