انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: اخبار جالب
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
باسلام این اولین اخبار من :


افتخاری دیگر برای ایـــــران…. یک ایرانی (سینا تمدن) مدیر عامل شرکت بزرگ اپل شد.. سینا تمدن برنامه‌های کاربردی شرکت اپل بود.

استیو جابز او را در سال ۱۹۹۷ به شرکت اپل آورد. او متولد سال ۱۳۳۵ در ایران و تحصیل کرده در دانشگاه پردیو آمریکا می‌باشد. او در سال ۱۹۹۷ به شرکت اپل پیوست . البته شایان ذکر است که از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۶ او معاون مدیرعامل در شرکت دیگر استیوجابز یعنی NeXT بود.
_______________________________________________________________________
این خبر از سایت رسمی محسن یگانه می‌باشد و سایر خبر‌های دیگر درمورد ازدواج محسن یگانه اعلام خواهد شد …
جهت خواندن به مشاهده مطلب مراجعه کنید …
بدون هیچ حرف اضافه پیغام محسن یگانه برای شما دوستان عزیز:سلام به همه هوادارای گلم که بعد از خدا هر چی دارم از محبت و لطف بی نهایت شماستاز اهواز باهاتون صحبت می‌کنم… ۲ ساعت مونده به اجرا…بی مقدمه بگم…
خبر اینکه …… ازدواج کردم!توضیحات برای بعددوستدار همیشگی شما، محسن یگانه!سایت آی آر تو و همه ی هواداران محسن یگانه عزیزآرزوی روزگاری خوش و آرامش و خوشبختی و سعادت بسیار زیاد برای محسن یگانه و همسر محترم ایشان دارد و از خداوند بزرگ می خواهیم که هیچگاه دست رحمت خود را از شانه‌های زندگیشان بر ندارد.
____________________________________________________________________

مرد ۵۰ ساله آفریقایی پس ازاعلام فوت توسط خانواده اش به سرد خانه شهر کوچکی در دماغه شرقی منتقل شد.اماپس از ۲۱ ساعت در سرد خانه دوباره به زندگی بازگشت.
به گزارش گروه خواندنی های مشرق، این مرد در حالی که از دو مسئول سردخانه بشدت وحشت زده بود و با فریاد به دنبال کمک میگشت پس از ۲۱ ساعت دوباره به زندگی بازگشت.
کارگران سرد خانه نیز از دیدن این صحنه وحشت کرده و به خیال اینکه روحی سرگردان دیده اند ساختمن را ترک کردند .این در حالی است که گروهی از مردم وارد سردخانه شده و متوجه مردی می شوند که در حال لرزیدن از شدت سرما بود.
سخنگوی سلامتی دماغه شرقی آفریقا اعلام کرد این مرد پس از درمان در بیمارستان به خاطر از دست دادن آب بدنش جان سپرده بوده است.
____________________________________________________________________
در فوتبال پرحاشیه و جنجالی ایران دیگر باید انتظار شنیدن هر خبری را داشت. با این وجود خبری که دیروز شنیدیم به شدت جالب و البته تامل برانگیز است.
داستان از این قرار است که پس از کلاهبرداری پر سر و صدای اخیر از نامداران سینما، این بار نوبت به احمدرضا عابدزاده رسید که نامش طعمه سوء استفاده و زیاده‌خواهی یک فرصت طلب شود. از قرار معلوم چندی پیش یک آقای خیلی زرنگ با حضور در رستوران احمدرضا به او پیشنهاد می‌دهد که با مشارکت هم یک “مدرسه دروازه‌بانی” تاسیس کنند تا با انجام این پروژه هم یک کار اقتصادی انجام شود و هم علاقه‌مندان و جوانان مستعد زیر نظر عقاب آسیا آموزش دروازه‌بانی ببینند.
۹۰ : احمدرضا هم از این پیشنهاد استقبال می‌کند، اما اجرای آن را منوط به انجام مذاکرات جدی و عقد قرارداد رسمی می‌خواند. مدتی از این پیشنهاد نگذشته بود که عابدزاده با تماس‌های مکرر و پیاپی افرادی مواجه می‌شود که از او می‌پرسند چه زمانی در آموزشگاه دروازه‌بانی‌اش حضور می‌یابد. آنها می‌گویند که تنها به دلیل حضور او راضی به پرداخت شهریه سنگین و ثبت نام فرزندانشان شده‌اند.
اینگونه بود که عابدزاده از موضوع مطلع می‌شود و در می‌یابد که آن آقای فرصت طلب پس از همان جلسه غیررسمی و بدون عقد قرارداد با او و جلب رضایتش اقدام به برپایی یک آموزشگاه کرده و با تبلیغ وسیع و استفاده از نام عابدزاده در آن تبلیغات از تعداد زیادی علاقه‌مند ثبت نام کرده است! جالب آنکه وقتی خود عابدزاده با شماره ثبت شده در آگهی تبلیغاتی تماس می‌گیرد طرف مقابل از حضور هر روزه عقاب آسیا در تمرینات خبر می‌دهد!
به هر حال احمدرضا بعد از مطلع شدن از این کلاهبرداری، در مراجع قضایی طرح شکایت می‌کند که حاصل آن حضور ماموران در مجموعه ورزشی کشوری و دستگیری جناب کلاهبردار بود. بر این اساس چند روزی است که آقای زرنگ در بازداشت به سر می‌برد و عابدزاده هم منتظر است تا این پرونده در مراجع ذیصلاح به سرانجام برسد.
____________________________________________________________________
دردسرهای ازدواج با دختردایی پول‌دار
تنها ملاک من برای انتخاب همسر، پول و ثروت بود و روزی که فیروزه را به عقد خودم درآوردم نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم روزهای سخت زندگی تمام شده است. اما با وجود پول و ثروتی که به دست آوردم از این ازدواج خیری ندیدم.
خراسان: مرد جوان در حالی که بغض گلویش را می فشرد به کارشناس اجتماعی کلانتری جهاد مشهد گفت: ۳ سال قبل با فیروزه ازدواج کردم. او دختر دایی ام است و با حمایت های مالی خانواده اش کار و بار درست و حسابی راه انداختیم. اما افسوس که از همان لحظه اول زندگی مان فیروزه ادعای بیش از حد داشت و هر موقع می خواستم حرفی بزنم سرم داد می کشید و می گفت: یادت نرود که جوان یک لاقبایی بودی و اگر پدر و مادرم زیر پر و بال تو را نمی گرفتند هنوز بدبخت و بیچاره بودی و… .
متأسفانه همسرم در تمام کارهای خانه خودش را صاحب نظر می داند و در محیط کار نیز برخورد بسیار تحقیرآمیزی با من دارد. حدود ۴ ماه قبل یک روز به سبب مشکل کوچکی که به وجود آمده بود در حضور چند نفر شخصیتم را لگد مال کرد و چون جوابش را دادم مرا از محل کار بیرون انداخت و گفت دیگر حق نداری به سر کار بیایی.
فیروزه آبروی مرا نزد اقوام و آشنایان به باد داده است و جلوی همه می گوید از سر دلسوزی تن به این ازدواج داده است. همسرم معتقد است که اگر بچه دار شویم نخواهد توانست کارهایش را انجام بدهد و از این مسئله نیز فراری است او با روحیه خشن خود عذابم می دهد و هزار و یک ایراد روی من گذاشته، متأسفانه فیروزه نقش خود را به عنوان یک زن فراموش کرده است و یک بار که حرف از طلاق به میان آوردم برادرانش آن چنان کتکم زدند که تا چند روز نای حرف زدن و راه رفتن نداشتم.
مرد جوان با چشمانی اشک بار ادامه داد: ۵ ساله بودم که پدرم فوت کرد و مادرم به هر بدبختی که بود مرا با آبرومندی بزرگ کرد و به دانشگاه فرستاد. پس از آن که فوق دیپلم گرفتم به خاطر مادرم از سربازی معاف شدم و سپس تصمیم گرفتم ازدواج کنم.
تنها ملاک من برای انتخاب همسر، پول و ثروت بود و روزی که فیروزه را به عقد خودم درآوردم نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم روزهای سخت زندگی تمام شده است. اما با وجود پول و ثروتی که به دست آوردم از این ازدواج خیری ندیدم.
همسرم در تمام لحظات زندگی احساس برتری و خودخواهی دارد و مرا به چشم یک کارگر و غلام حلقه به گوش می بیند. الان پشیمان هستم و می خواهم او را طلاق بدهم. کاش با یک دختر ساده و بی ریا ازدواج کرده بودم و با دسترنج خودم زندگی ام را می ساختم و این قدر تحقیر نمی شدم.
____________________________________________________________________
ای بابا مکن چقدر بزارم خوب شما هم بزارید دیگه
والله من خبر جديد نياوردم ولي يه عكس خبري خودم گرفتم تقديم به دوستان:
اين كاميون اون روز توي محله مون پشت چراغ قرمز بود كه ازش عكس گرفتم
لطفا به بار كاميون توجه فرماييد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اخبار جالب 1
زیاد خوب نبودUndecided
یدونه ازون باراش بیفته تو شهر ..........Confused 
خیلی عجیب بود