انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: مطالب طنز وجالب
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
انسان : یه میلیون سال چقدره؟

خدا : برای من یک دقیقه ست.

انسان : یه میلیون دلار چقدره؟

خدا : برای من یک پنی ئه.

انسان: پس یه پنی به من بده!

خدا : یک دقیقه صبر کن.












یه شب سه نفر برای خوش گذرونی میرن بیرون .... و حسابی مشروب میخورن و مست میکنن ... فرداش وقتی بیدار میشن توی زندان بودن ...
در حالی که هیچی یادشون نمیومده اینو میفهمن که به اعدام روی صندلی الکتریکی محکوم شدن ....
نوبتِ نفر اول میشه که بشینه روی صندلی. وقتی میشینه میگه : من توی دانشگاه , رشته خداشناسی خوندم و به قدرت بی پایان خدا اعتقاد دارم .... میدونم که خدا نمیذاره آدم بیگناه مجازات بشه ....
کلید برق رو میزنن ... ولی هیچ اتفاقی نمیفته ....
به بی گناهیش ایمان میارن و آزادش میکنن ...
نفر دوم میشینه روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه حقوق خوندم ....
به عدالت ایمان دارم و میدونم واسه آدم بی گناه اتفاقی نمیفته ...
کلید برق رو میزنن و هیچ اتفاقی نمیفته ...
به بی گناهی اون هم اعتقاد میارن و آزادش میکنن ....
نفر سوم میاد روی صندلی و میگه : من توی دانشگاه , رشته برق درس خوندم و به شما میگم که وقتی این دو تا کابل به هم وصل نباشن هیچ برقی وصل نمیشه به صندلی ....















مطالب طنز وجالب 1 Heart








مورد داشتیم طرف واسه کنکور، کتابهای خیلی سبز رو میخونده
اما نتیجه ی خیلی قهوه ای گرفته…
مدرسان کثیف








امروزیه دختره زنگ زد گفت : شماااااا ؟!
منم گفتم : ببخشید اشتباه برداشتم
خودش مُرد از خنده ، فردا تشییع جنازشه !
ایرانسلم زنگ زد گفت خعلی بات حال کردم
یه هفته بهت اس تبلیغاتی نمیدم حال کن








خارجی ها اینجوری بچه شون رو آروم میکنن
اوه مای دیر
مامى ایز هیر
مامى لاوز یو
اما ما اینجوری :
سگ بیا ببرش !
دیو سیاه بیا هر که گریه میکنه بخورش !
انقد وق بزن تا جونت بیاد بالا پدر سگ !
خفه میشی یا بدم نون خشکى ببردت !







دیدین تو این فیلم خارجیا صحبت تلفنیشون که تموم میشه بی خدافظی قطع میکنن؟
خیلی کلاس داره لامصب
ولی من هروقت این کارو کردم، طرف پشت بندش زنگ زده گفته :
گاو خدافظی بلد نیستی ؟!
اصلا کلاس ندارن اینا !






مطالب طنز وجالب 1








مطالب طنز وجالب 1








ﭘﺴﺮﻩ هشت سالشه ﮐﺎﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ : ﺁﯾﻔﻮﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻫﻨﮓ ﻣﯿﮑﻨﻪ !
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺳﻦ اون ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﯾﻪ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ﻭﺍﺳﻢ ﺧﺮﯾﺪ
ﺑﻮﯼ ﺗﻮﺕ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺧﻮﺭﺩﻣﺶ !






مطالب طنز وجالب 1







تو تاکسی نشسته بودم راننده خوشحال میگفت
نه مدیر نه رئیس دارم،
برا خودم آزادم هیشکی بهم دستور نمیده
گفتم : فرعی اول بپیچ سمت راست






با بابام رفتیم پالتو بخریم
دونه دونه رنگاش وطرح هایی که بود رو پوشیدم میام جلوش یه چیزی میگه
مشکی: مگه بابات مرده !
سفید: مگه عروسی ؟!
نارنجی: رفتگرشهرداری ؟!
صورتی: خرس گنده خجالت نمیکشی مگه بچه ای !
قرمز: شنل قرمزی ، شمر !
خاکستری: مگه فیلی ؟!
راه راه مشکی سفید: شبیه گورخرمیشی !
سفید لکه های دایره ای مشکی: مگه گاوی !
سفید آستین های مشکی: فتوکپی پنگوئن شدی !
دور گردنش خز داشت: چقدر شبیه شترمرغ بودی من نمیدونستم !
ساده ی کوتاه: همینم مونده دخترم کوتاه بپوشه !
ساده ی بلند:شبیه جادوگر شهر اُز شدى !
اومدیم خونه میگه سلیقه ام نداری اینهمه پالتو هیچکدوم رونخریدی









مطالب طنز وجالب 1
منتقل شد.
جالب بود