انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: " مروری بر دفترچه خاطرات فلشخور "
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11
کهنسال *مثلا

کلاس ششم که بودم لپ تاپمو |برا بابام بود| برداشتم و رفتم تو گوگل.

معمولا ترفند یا فیلم میدیدم پدر اینترنتو درمیاوردم! این بار تو گوگل بازی آنلاین باربی رو سرچ کردم و اولیش که نوشته بود بازی آنلاین باربی فلش اونو زدم.

اون وسطا دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
صفحه موضوع  اومد . اولش توجهی نکردم رفتم  شروع بازی رو زدم و باید 100 ثانیه صبر

میکردم.تا اون موقع زدم رو یکی از عنوان ها و نگاه کردم نظرسنجی بود.طولانی هم بود منم خوشم اومد خواستم نظر بنویسم اما بعد دیدم چون عضو نیستم نمیتونم از ی

طرفم ک زیاد وارد نبودم بیخیال شدم

دوباره رفتم بازی کردم.بازی که تموم شد|خسته کوفته|  تو جستجو زدم بازی آشپزی و بازی پاپا اومد.اونو زدم و بازی کردم خیلی هم بازی خوبی بود من که دوسش داشتم.

17 فروردین سال 99 خواستم عضو بشم دیدم ایمیل میخواد منم که نمیدونستم ایمیل چیه تا اینکه پسرخالم که 3سال از من کوچیک تره برام یه ایمیل ساخت/:

ذوق کردم و یه اکانت زدم به اسم .

3 ماه گذشت من دوباره زدم بازی پاپا و بازی کردم.

بعد وارد همون اکانتم شدم دیدم رمزش اشتباهه!رمزشو فراموش کرده بودم.بعد با ایمیل بابام یه اکانت دیگه ساختم به اسم و وارد شدم .از همون موقعی هم ک عضو شدم 16 سالم بود تا الان:/بزودی اپدیت میشه

یه راه خودکشی:
مشاهده ارسال های قدیمیتون ^-
خاب منم میخوام داستان خودمو تعریف کنم(:
اول از همه با خوندن نظرای کاربرای قدیمی واقعا خیلی احساساتی شدم
ولی به نظر من همه ما
هممون(شاید حتی خود حاج صابر:v
با سرچ کردن یه کلمه فقط به اینجا رسید
"بازی انلاین"

خاب بریم سر داستانم:
من که کلاس اول بودم بابام برای تولدم یه کامپیوتر گرفت
که اون موقع خیلی شاخ بود:v و واقعا خیلیی دوسش داشتم
و اینکه خاب اون موقع حتی نوشتنمم قوی نبود(خاب کلاس اول بودم._.
ولی خاب بابام یه چن تا بازی ریخت توش تا بتونم بازی کنم
یه ۲ ۳ سالی گذشت...
بزرگتر شدم
تازع با دنیای کروم و مرورگرو....
داشتم اشنا میشدم
اولا نمی دونستم چجور کار میکنه
ولی بالاخره یاد گرفتم
خاب یع ۲ ۳ ماهی از یاد گرفتن کروم گذشت..
یه روز داشتم اون بازیایی که تو کامپیوتر بود  بازی میکردم
ولی خاب دلم بازی بیشتر میخاس~.~
اصلن از بازیا سیرایی نداشتم(:::
و همیشه بازی میکردم

ولی خاب دیگع کلاس چهارم گوشی اومد و کامپیوترو شاید ۱ روز در هفته روشن میکردم
خلاصه که یه چن سالی گذشت
تا حدودا ۱ سال پیش
دانبال بازی پاپا بودم بازی پاپا کلا فقط برا پی سیه و نسخه اندرویدش باید تو گوگل پلی خرید اونم با دلار
و اینکه کلی دردسر دارع
ولی من بیخیال نشدم و تو گوگلم گشتم
اولین سایتی که اومد فلشخور بود
ولی من از جایی که کلا مشکل مغزی دارم  زدم اون سایت دومیه که بازی باز نشد
پس زدم همون سایت اولیه
و وارد بخش بازی فلش شدم
ولی نمد چرا از تم بخش بازی خوشم نیومد:/
ولی چون خیلی کنه بودمTelegh_01بیخیال نشدم
و شروع کردم به بازی کردن
یه چن هفته ای گذشت و موضوعات دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
این صفحه توجهمو جلب کرد
یادم میاد اولین موضوعی که توش ارسال داشتم دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
این
بود(زیاد مطمئن نیستم._.
ولی خاب ی چن روزی گذشت
و با روال انجمن کم کم اشنا شدم
ولی یادم میاد زیاد اخطار میگرفتم
و همش ب خاطر
رعایت نکردن ادب در گ.ا
خاب نگا کنید
من واقعا تو دنیا واقعا خیلی ریلکس و بدون پرده صحبت میکردم
و واقعا فک نمیکردم فلشخور محدودیت هایی مث این داشته باشه
خلاصه سعی کردم رعایت کنم ._.
چون واقعن بن شدنو دوس نداشتم(البته تا الان ۳ بار بن شدم-_-
بعد شروع کردم به رفیق پیدا کردن
یادم میاد هر وقت تو گ.آ هر چی میگفتم هیچکی ریپ نمیکرد
ولی من خیلی دوس داشتم کاربر قدیمیا ریپ کنن:|
خلاصه با یه چن نفری دوس شدم
 


یادم میاد پ.خ هام با این ۳تا نفصام همیشع پر میشد(::  و البته کلی از بچه های دیگه مثل غزل مهسا و..
و همشون واقعا برام لحظات قشنگی ساختن(:♡و از ته قلب دوسشون دارم
حالا بریم یکم جلوتر
عارفه!
واقعن تا یه مدت طولانی کراشم بود و هس:v
خاب اون موقع عارفه خیلی کم میومد گ‌.آ
و میرفت
خلاصه من فقط دنبال موقعیت بودم که خودمو بهش نزدیک کنم (بچسبونممم:v
تا اینکه این پسره اومددددد:vvvvvvvv  *یع دفعه دلم براش تنگ شد._.

و داستان مادر پدر شد(بچه هایی که بودن داستانو میدونن
و دیدم عارفه هم اومد
و منم از موقعیت استفاده کردم
و اون شب عارفه مامانم شدی
علی هم بابام:v
ارشم داداشم:||||<

حالا بریم یکم جلو تر
یادم میاد پارسا  
یکی از محدود قدیمیایی بود که باهام صحبت میکرد._.
واقعا پسره خیلی خوبیع(:
اینجور پسرو باید حلوا حلوا کرد*-*
از بس گله
خلاصه اگه یع روزی این پیامو دیدی
بابت اسکول بازیای اون موقعم ببخشD;
همش تقصیر هورمونا بود:vvv

خلاصه بریم یکم جلوتر این دیگه اخراشه :v

خاب ب اخرین نفرا رسیدیم ارمینام و اناهیدم(::♡



انا:هوم میدونستی یکی از شیرینی های زندگیمی تو دختر؟D;
ی دوست خوب
ک تو هر شرایطی پیشم بود و هس
کسی ک با هم ب دیوونه بازی هامون کی خندیدیم
کسی که با هم اشک ریختیم
کلا ت  یکی از اتفاقات خوب این سایتی برام♡_♡

بریم سرم ارمی یا ارمینا یا بهار(:
بعضی از بچع ها میدون اسم اصلی ارمی یا ارمینا بهاره
ولی چون اون موقع زیاد اعتماد نداشت
اسم ارمینا رو نیک نیم خودش کرد
و وقتی داش میرف همون تقریبا سال ۲۰۱۷ ب بچه های قدیمی اسمشو گف

این بشر نمیشه کلمه ای برای توصیفش پیدا کرد
وقتی من تو گ.آ میدیدم بعضی از بچه ها خیلی همو دوس دارن و عاشق هم هستن
برام مسخره بود تا تو اومدی
از بس شیرین و دوس داشتی بود که به دل همه به شدت نشستی
ولی شاید تو دل همه نشستی ولی برای من بخشی از وجودم شدی
کسی که صندوق پیامام باهاش پر میشد
کسی که تو گوشیم پر عکساش بود
کسی که تمام حرف های عشقانم ب اون بر میگشت
کسی که بخشی از من بود

که الان رفته
میدونی مثل چی میمونم من
مثل یه سیب زمینی بدون سس
سیب زمینی خوشمزه هستا
ولی بدون سس هیچ مزه ای ندارع
خودت میدونی چقدر سیب زمینی دوس دارم(:::lol
میدونم امکان داره این پیامو نبینی هیچوقت
ولی بدون خیلی دوست دارم
(:♡

و اینم پایان و کل داستان من(:::
یه داستان 1 ساله باحال(:
راستش من وقتی اومدم اصلا نمیدونستم همچین جاهایی هست..
بماند
اولین اکانتم اسمش که بماند بد ضایع میشم:|
دومیش که همین باشه اسمش arash a بود
خب منم بچه تباه بودم فکر میکردم اینجا برای رل و ایناس:|
چون هر دفعه تو کوچمون جمع میشدیم یکی از این چرتا میکرد تو مخمون
من رفتم و ارسالامو زیاد کردمو گیر دادم به یکی:|
که خودشو داداش مجازیش و خواهر مجازیش مطلعن:|
بگذریم..
بعد از چندوقت رفتم یقه مدیرا رو چسبیدم منم میخوام نویسنده شم موضوعاتم 9 تا بود و ارسالام 12 تا:|
تا اینکه الان نویسندمو دارم براتون میگم(:
خب ما رفتیم تو فلش خیلی خندیدم خاطرات زیادی دارم
اولین دوستی که پیدا کردم اینجا محمد بود(: اولا واقعا کمکم میکرد کع راه افتادم(: بعدش این شد که کم کم باهم حرف نمیزدیم همیشه دوست داشتم موقعیتم مثله مدیرا باشه
اصلا بعضی وقتا فکرشو میکردم من نویسنده میشم اصلا یا نه
تا اینکه محمد استعفا داد رفتم یقشو چسبیدم ناراحت شدم و.....
که چرا درخواست منو ندادی و من نویسنده نشدمو ...
که دیگه یه چند وقت فعالیت کرده بودم حداقل موضوعام 100 تا بود اما همشون تو گ.ا بود:|
راستش اولا اینجا اونقدری شلوغ بود که ادم هنگ میکرد کی به کیه
تا اینکه مدارس شروع شد
خیلی خیلی کمتر شدن
بعد از محمد دمین دوستم سیروان بود که اهل دعوا بود همش با پرهام دعوامیکردن
4امین دوستم اعزازی بود که همش کمکم میکرد نویسنده بشم واقعا پسر خوبیه یه گیمر به تمام معنا:|
5امین دوستم یه دختر بود شلوغ و پرجنبوجوش شیطون و باحال تازه همسایه شهرمون هم هست اسمش صباست
6امین دوستمم دختر بود که الان رفته (پ.ن بیترادبا منحرف نشید دوست دخترم نیستن خواهرامن:|)  خیلی پرجنبوجوش باحا بود
7 امیش هم که یه دخترم با روحیه گرگ بود که علاقه مند شدن من به گرگ از اون یاد گرفتم
و همه شما ها که الآن هستید

الان من تو فلش خور یکسالمه و خیلی خاطره داشتم(:
(در اصل دوسال:| 98 و 99 و 1400 که تو راهه)
همینطور میگذروندیم که دیدم یکهو پرهام نویسنده شد و بعد از 10 روز خلع مقام شد که تو پاییز دوباره مقامشو گرفت..
که من حسودیم شد و اون موقع دس به کار شدم انقدر موضوع زدم تا ارسالام 1000 تا شد کف کرده بودم همون موقع:/
و موضوعام رسید به 300تا
منو بررسی کردن و که نویسنده بشم ولی با اخطار الکی یکی از مدیرا لغو شد..
منم 2 ماه نیمدم فلش قهر بودم تا اینکه ان شدم 10 تا موضوع زدم و رفتم بخش تیم مدیریت رو دیدم دیدم که 3 4 نفر نویسنده شدن 2 نفر هم ازمایشی
رفتم انتقادات یقه اقا صابر چسبیدم که من نشدمو و ... حاجی هم لطف کرد و منو بررسی قرار داد توی اون 2 ماه ک تک و توک ان میشدم با حاجی خیلی خشک حرف میزدم که الان واقعا معذرت میخوام):
حالا قضیه نویسنده شدنم این بود یه شب داشتم  تو فلش ی رمان میخوندم اسم رمان راز بود ک وقتی تموم شد رفتم صفحه اصلی فلش 11 تا اطلاعیه بود دیدم تبریک گفتنو اینا خودمم متوجه نشدم رفتم پروفم چک کردم دیدم نویسنده شدم که 4 تا سکته پی دی پی زدم:|
از اون شب هم حدود 10 یا نمیدونم 20 روزه میگذره(:
الانم دیگه چیزی به مخ پوچ بنده نمیرسه چیزی ندارم بگم امیدوارم بازم مخ پوچم ب کار بیوفته بیام براتون بگم(:|
امیدوارم هر جا هستید موفق و سلامت باشید(:

عههههه چقد نوشتم:|
خب کسی از ما ک چیزی نگفت(:
من راستش اصلا به بازی کامپیوتری و بازی علاقه ای ندارم و نداشتم و از طریق بازی با انجمن آشنا نشدم
یادم نمیاد چطور آشنا شدم فقط یادم میاد ی روز ثبت نام کردم و اومدم اینجا
بعد تو نت ی روز زدم ترول
بعد تو سرچ های گوگل یکی رو اپن لینک کردم و وارد شدم
بعد یادم اومد اینجا ثبت نام کرده بودم
اونموقع اسمم این بود: fatemeh11ساله
و همه ب خاطر اسمم مسخرم میکردن
هر موضوعی که میدیدم توش مینوشتم چطور موضوع بزارم
با قوانین اصلا آشنا نبودم
موضوع های چرت میزدم و اونا میرفتن زباله دان
بعد منم عصبانی شدم و شروع کردم دعوا کردن که چرا موضوع هامو میندازین زباله دان
آقا علیِ منطقی و مهربون منو آروم کرد این جملشو یادمه که گفت من تقریبا منطقی ترین مدیر فلشخورم
اولین کسی که باهاش آشنا شدم نسیم بود
اون اوایل خیلی ساده بودم و مثل بچه ها رفتار میکردم الان به اون موقم فکر میکنم نمیدونم بخندم یا بالا بیارم!
بعد آرش بهم پ.خ میداد و کمکم میکردم و در واقعا من چیزی از حرفاشو نمیفهمیدم
با ی چند نفری دوست ش د یم و کم کم مشهور شدیم(:
خب عشقِ من♥

اوایل که پروفایلشو دیده بودم و دیدمم همش جیمینه خیلی حس خوبی بهش نداشتم و نمد چرا حس میکردم آنتی فنه اکسوعه/:
ی روز رفتم بهش پ.خ دادم
دقیقا یادمه بهم اصل دادیم بهش گفتم میای باهم دوست بشیم؟گفت چرا که ن
آها گفتم اکسو الم اون گفت چ جالب منم اکسو الم و سهون رو دوست دارم منم گفتم چ جالب منم سهون لاورم
بعد هی باهم حرف زدیم و فهمیدم چقد شبیه همیم!
هی چرت و پرت رد و بدل میکردیم درباره پسرامون
تا اینکه بیشتر حرحف زدیم و دوست صمیمی شدیم

و آیسان
از طریق جیمینا با آیسان آشنا شدم و الان یکی از بهترین رفیقامه♥
(05-10-2020، 12:33)امیر‌حسین نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
(05-10-2020، 11:40)*VENUS* نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
دیروز بعد 3 سال گفتم برم ببینم فلشخور هنوز زندست یا نه ..
وقتی باز کردم سایتو اصلا اینقدرررر احساساتی شده بودم که ...
امیر حسین واقعا تاپیک قشنگی بود.. یادمه بابا شده بودی! آخرشم نفهمیدم بچت دختر شد یا پسر، قرار بود اگه دختر شد اسمشو بذاری برلیان! 
از کجا شروع کنم؟ با فلشخور بزرگ شدیم.. تموم سالای بچگی و نوجوونیمون اینجا گذشت
واااای فقط خاله بازیامونننن!!! من هم بابا داشتم هم مامان ولی با هم ازدواج نمیکردن! عمو آرش! احسانِ بوزینه!! چقدر دلم واسه کل کل کردنام با احسان تنگ شده!! یادمه از دست اذیتای احسان زن علی شده بودم  Telegh_59 چقدر تباه بودیم! 
صابر فرید 4 تا علیا نسی صنم پارمیدا غزل اهورا مرضی مهی سارا ایمان حمید ملی کیمیا تینا الی امیر امید ماهان!
حافظه بیشتر از این یاری نمیکنه.. ببخشید اگه کسی جا موند
دلم واسه همتون کلی تنگ شده ... کاش برگردین یه روز اینجا همه دور هم جمع شیم باز


اما امیرحسین فوت کرده ((:

ای بابا خدا بیامرزش ادم گلی بود
قدیمیا فقط اونایی که با هم دیگه زیر بازی خوراک مرغ حرف میزدیم فک کنم 2012اینا بود =)) و هنوز اشنایی زیادی با انجمن نداشتیم دو نفر بودن سلاله و علیرضا فک کنم الان ازدواج کردن =)
بدون استثنا ام همهه مشخصاتی که میدادیم اشتباه بود=) چند تا بچه 10/11ساله دور هم جمع شده بودیم حال میکردیم
در آستانه ۲۴ سالگی دلم برای فلشخور و ۱۵ ۱۶ سالگیم مثِ چی تنگ شده (:
نمی‌دونم زمان چرا انقدر زود میگذره؟
ولی کاش می‌شد برگشت عقب...
توی دورانی که اینستاگرام وجود نداشت یا تازه شروع شده بود و گستردگی این روزا رو نداشت
 فلشخور واسه من و امثال من حکم دنیای عجایب رو‌ داشت...
خوشحالم که خاطرات قشنگی توی ذهنم مونده از اینجا❤️
(03-03-2021، 15:43)BIG-DARK نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
یه داستان 1 ساله باحال(:
راستش من وقتی اومدم اصلا نمیدونستم همچین جاهایی هست..
بماند
اولین اکانتم اسمش که بماند بد ضایع میشم:|
دومیش که همین باشه اسمش arash a بود
خب منم بچه تباه بودم فکر میکردم اینجا برای رل و ایناس:|
چون هر دفعه تو کوچمون جمع میشدیم یکی از این چرتا میکرد تو مخمون
من رفتم و ارسالامو زیاد کردمو گیر دادم به یکی:|
که خودشو داداش مجازیش و خواهر مجازیش مطلعن:|
بگذریم..
بعد از چندوقت رفتم یقه مدیرا رو چسبیدم منم میخوام نویسنده شم موضوعاتم 9 تا بود و ارسالام 12 تا:|
تا اینکه الان نویسندمو دارم براتون میگم(:
خب ما رفتیم تو فلش خیلی خندیدم خاطرات زیادی دارم
اولین دوستی که پیدا کردم اینجا محمد بود(: اولا واقعا کمکم میکرد کع راه افتادم(: بعدش این شد که کم کم باهم حرف نمیزدیم همیشه دوست داشتم موقعیتم مثله مدیرا باشه
اصلا بعضی وقتا فکرشو میکردم من نویسنده میشم اصلا یا نه
تا اینکه محمد استعفا داد رفتم یقشو چسبیدم ناراحت شدم و.....
که چرا درخواست منو ندادی و من نویسنده نشدمو ...
که دیگه یه چند وقت فعالیت کرده بودم حداقل موضوعام 100 تا بود اما همشون تو گ.ا بود:|
راستش اولا اینجا اونقدری شلوغ بود که ادم هنگ میکرد کی به کیه
تا اینکه مدارس شروع شد
خیلی خیلی کمتر شدن
بعد از محمد دمین دوستم سیروان بود که اهل دعوا بود همش با پرهام دعوامیکردن
4امین دوستم اعزازی بود که همش کمکم میکرد نویسنده بشم واقعا پسر خوبیه یه گیمر به تمام معنا:|
5امین دوستم یه دختر بود شلوغ و پرجنبوجوش شیطون و باحال تازه همسایه شهرمون هم هست اسمش صباست
6امین دوستمم دختر بود که الان رفته (پ.ن بیترادبا منحرف نشید دوست دخترم نیستن خواهرامن:|)  خیلی پرجنبوجوش باحا بود
7 امیش هم که یه دخترم با روحیه گرگ بود که علاقه مند شدن من به گرگ از اون یاد گرفتم
و همه شما ها که الآن هستید

الان من تو فلش خور یکسالمه و خیلی خاطره داشتم(:
(در اصل دوسال:| 98 و 99 و 1400 که تو راهه)
همینطور میگذروندیم که دیدم یکهو پرهام نویسنده شد و بعد از 10 روز خلع مقام شد که تو پاییز دوباره مقامشو گرفت..
که من حسودیم شد و اون موقع دس به کار شدم انقدر موضوع زدم تا ارسالام 1000 تا شد کف کرده بودم همون موقع:/
و موضوعام رسید به 300تا
منو بررسی کردن و که نویسنده بشم ولی با اخطار الکی یکی از مدیرا لغو شد..
منم 2 ماه نیمدم فلش قهر بودم تا اینکه ان شدم 10 تا موضوع زدم و رفتم بخش تیم مدیریت رو دیدم دیدم که 3 4 نفر نویسنده شدن 2 نفر هم ازمایشی
رفتم انتقادات یقه اقا صابر چسبیدم که من نشدمو و ... حاجی هم لطف کرد و منو بررسی قرار داد توی اون 2 ماه ک تک و توک ان میشدم با حاجی خیلی خشک حرف میزدم که الان واقعا معذرت میخوام):
حالا قضیه نویسنده شدنم این بود یه شب داشتم  تو فلش ی رمان میخوندم اسم رمان راز بود ک وقتی تموم شد رفتم صفحه اصلی فلش 11 تا اطلاعیه بود دیدم تبریک گفتنو اینا خودمم متوجه نشدم رفتم پروفم چک کردم دیدم نویسنده شدم که 4 تا سکته پی دی پی زدم:|
از اون شب هم حدود 10 یا نمیدونم 20 روزه میگذره(:
الانم دیگه چیزی به مخ پوچ بنده نمیرسه چیزی ندارم بگم امیدوارم بازم مخ پوچم ب کار بیوفته بیام براتون بگم(:|
امیدوارم هر جا هستید موفق و سلامت باشید(:


عههههه چقد نوشتم:|

هعی زود گذشت زود ...
چه ذوقی داشتیم واسه مدیریت چه‌قدر مغرور میشدیم و ادعامون بالا بود
داریم پیر میشیم خدایی !(:
فقط میتونم بگم گریم گرفت از روزایی که اینجا گذشتاز اکانتی که ۲۰۱۱ داشتم صابر بنش کرد چقد حرص خوردم دلم هوای اون روزا رو کرده بدجوووور
بزارید منم بگم خاطره بمونه اینجا،...از یه سال پر خاطره و جذاب:]

اوایل هیچ کی تحویلم نمیگرفت،مثل بقیه جدید بودمو عجیب غریب
یادمه سر یه بحثی اولین ریپمو گرفتم....ولی بازم یادمه که ریپه رو ویرایش کردم(پوکر)

ای آقا مصبب اولین ریپ بودن
ولی از شانس زیبای من ای خانوم

ریپ منو دیدن و بهم پیام دادن،اون موقع هنوز ارسالم ۱۰ نبود پس گفت ۱۰ تاش کن بهدش بیا دربارش بحرفیم...
بعدش ایشون شدن اولین دوستم
وای یادش بخیر همیشه میومدم گ.ا یه چی میپروحدم اف میشدم هنوزم همینم...جعر
بعدش بحث باز شد بازم هنوز پسرا رو محل نمی‌دادم کلا مشکل داشتم..:/
مخصوصا این آقا رو

حلا گذشته گذشت با همه رفیق شدم وای یادمه یه مدتی به رابطه یه این دو نفر حسودی میکردمااااااا
و پرستو
اره بعدش با ریهام و باران آشنا شدم حالا اینا بزرگ تر بودن دیگه هی منو پاس کاری میکردن 45
بهارم که گل سر سبد گ.ا بود
بعد یه مدت شروع کردم تو پ.خ فعالیت ینی فعالیتااااااا
24/7 شبانه روز فلش آن بودم زر میزدم....
حالا گفتم که من به پسرا مخل سگم نمیذاشتم حالا بگو رفیق فابم کی شد؟

میگفتیمممممما
نصف حرفامون قهر کردن من بود
حتی یه بار ریهام گفت برو جرعت داری به حسام پیام بده بگو روش کراش داری.....
گذشتو گذشت تا اینکه گ.ا نسخه ۴۳۲ اومد.....آقا منو کشتن داخلش....باران منو برا پسرش خواستگاری کرد...پسر کی بود؟!خدا میدونست
حالا یه عزیزی
این وسط اومد گفت چی؟
گفت پسر باران

اینا منو با این آقا به ازدواج در آوردن
هرچند فرداش خیانت کرد با ۵ تا زن اونو نمیگم اصن(پوکر پوکر)
حالا بچه واقعی باران کی بود؟

خیلی شب خوبی بود ولی؛]]
بعد اون روزا عادی بود تا الان،دیگه هیچ کی نیومد فلش...همه رفتن فلش هم پسر پیری که بچه هاشو نگاه میکنه:]

میدونن خیلی بد تعریف کردم ولی اصلا دیگه مث قدیما تایپ کننده خوبی نیستم بمولا که
پ.ن:یه مدتم به بچه مردم(حسام)میگفتم گوگولی
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11