انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: جوک جدید 2017
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
ﺗﻮ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺑﻮﺩﯾﻢ ، ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻩ ﺍﻩ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺭﻗﺼﻪ ،ﮐﻮﺗﺎﻫﻢ ﻧﻤﯿﺎﺩ، ﯾﻪ ﺑﻨﺪ ﻭﺳﻄﻪ !



ﯾﻬﻮ ﺧﺎﻧﻢ ﮐﻨﺎﺭﯾﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ! ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻧﯿﺴﺖ !
ﭘﺴﺮ ﻣﻨﻪ ..
ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﻭﺍﯼ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﻣﺎﺩﺭﺷﯿﻦ ؟
ﺳﺮﺥ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺑﮑﺶ !! ﻣﻦ ﺑﺎﺑﺎﺷﻢ ?



طرف ازدواج میکنه زنش بعد از چهار ماه و نیم زایمان میکنه
میره ازش میپرسه : ببینم مگه بچه نباید بعد از نه ماه بدنیا بیاد ؟



?



زنش میگه : تو چند وقت با من ازدواج کردی ؟
طرف میگه چهار ماه و نیم
زنه میگه من چند وقته با تو ازدواج کردم
میگه چهار ماه و نیم.
زنه میگه: بفرما رو هم میشه نه ماه
یارو میخنده زنشو بغل میکنه میگه : ببخشید سر یه حساب کتاب ساده داشتم بهت شک میکردم??


یعنی من اگه تو اتاقم فیلم دفاع مقدسم نگاه کنم

وقتی بابام میاد تو اتاق...

رزمنده ها شروع میکنن لب گرفتن!




فرق گوزیدن دخترا با پسرا

دخترا...
بینگـ…
دوستاش:

اَه کثافت حالم بــــــد شد...
خیلی بیشعوری عزیزم...
ایییییییییییی
دیگه دوستت ندارم…
به من زنگ نزنیـــــا باهات قهرم..

پسرا...
تررررررررررررررر
زاررررررررتتتتتت
زووووووررررررتتت

دوستاش:

ایول داداش ، رگ به رگ نشه...
تو هم اهل دل بودی نگفتی دادا...؟!
ناز صدات قناری...!!!
بالاخره حرف دلتو زدی شیطون...!
صداش خوبه قیمتش چنده…؟
جووووون دادا... آدم هوس میکنه...
خیلی ناز...
با این سینه خرابت سرخ کردنی هم میخوری؟



بادوست دخترم رفته بودم یه رستوران شیک
نمکدونش از این پیچوندنیا بود
هی تکونش میداد
نمک نمی اومد
اروم توگوشش گفتم :
بپیچونش......

اونم اول یه نگاه به دور و برش کرد و بعد نمکدونو گذاشت تو کیفش!




رفتم بانک وام بگیرم
رییس بانک پرسید؟
شغلتون چیه؟
گفتم مدیرهستم!
از جاش بلند شد کلی حال و احوال کرد دستور داد قهوه با کیک برام آوردن
بعد پرسید؟
مدیر کجا هستید؟
گفتم توی تلگرام مدیر گروه هستم؟!
بلند شد با لگد از بانک انداختم بیرون؟!
بیشعور نذاشت حداقل کیک و قهومو بخورم!!!!




وقتی یه خارجی سوار وسایل هیجان انگیز تو شهر بازی میشه :
واااااااای
ایوللللللل
خدای من عالیهههه

وقتی یه ایرانی سوار میشه :
یااااااا خدا گوه خوردم غلط کردم
یا اباالفضل یا محمد ابن عبدالله
بر اون پدرت لعنت نگه دار
عوضی نگهداااااااااااااااااار
و وقتی پیاده میشن :
خیلی حال دادها ....بیاین دوباره سوار شیم




ژاپنیه و یه ایرانیه نشسته بودن
بچه هاشون یکم اونطرفتر داشتن بازی میکردن.

یه دفعه پسر ژاپنیه میره تو سکوت.
ایرانیه از ژاپنیه میپرسه پسرت چشه ؟ چرا یهو ساکت شد ؟

گفت یا چیزی تو ذهنش اختراع کرد یا داره اختراع میکنه.

نگاه میکنه میبینه پسر ایرانیه هم رفته تو فاز سکوت.
میپرسه پسر تو چرا رفت تو سکوت ؟

گفت یا ریده یا میخواد برینه!




ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻣﯿﮕﻔﺖ...

ﯾﻬﻮ ﺯﻭﻡ ﮐﺮﺩ ﺭﻭ ﺻﻮﺭﺗﻢ،
ﮔﻔﺖ: ﻧﺎﻣﺰﺩ ﮐﺮﺩﯼ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ
ﮔﻔﺖ ﺧﺎﮎ ﺑﻪ ﺳﺮﻡ، ﻣﺎ ﺗﺎ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩیم ﺟﺮات نمیکردیم ﺍﺑﺮﻭﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ...

ﯾﻬﻮ مامانم ﺯﺩ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮﻡ ﮔﻔﺖ:
گمشو ﺑﺮﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﺎ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﭘﺴﺮﯼ ..