انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: او
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
او نامه می نوشت.

یواشکی، طوری که کسی نبیند.

او از من حرف می زد.

طوری که اخم های چند نفر در هم می رفت و ابروهایشان را بالا می انداختند.

او یک بار گفت شبیه کسی هستم که من هیچ وقت نمی شناختمش. هنوز هم نمی شناسم.

او به من کتاب هدیه داد.

و من یک بار که یادداشت هایش را روی میز جا گذاشته بودم، مامان حرف هایش را خواند و گفت حرف هایش بوی دیوانگی می دهد.

و من رویم را برگرداندم.

از او

از کتابش

از یادداشت هایش

از وقت هایی که اتفاقی می بینمش و می گذرم.

نمی دانم چرا، با صدای گریه ی زن همسایه، یاد او افتادم.

یاد عمر کوتاهش

+ نوشته فَرنوش
کم محتوا.