انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: مشهایر موسیقی جهان را بیشتر بشناسید...! (آپدیت میشود)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
تو این تاپیک از افراد برجسته موسیقی جهان مطالبی مثله بیوگرافی و معرفی آثار و...میزاریم...!

.
.
.
.




دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
مشهایر موسیقی جهان را بیشتر بشناسید...! (آپدیت میشود) 1


لسانه پاریش کروکس (که در سن ۶ سالگی اسم توپاک را،از اسم رییس اینکاها، توپاک آمارو ۲ که در قرن هجدهم فرمانده ی جنگ در مقابل اسپانیایی‌ها بود گرفت) در ۶ ژوئن ۱۹۷۱ به دنیا آمد. 

آفنی مادر او عضو گروه پلنگ‌های سیاه (Black Panthers) بود. وقتی که او باردار توپاک بود ، به علت بمب گذاری به ۳۰ سال زندان محکوم شد. ولی بدون وکیل ، از خودش دفاع کرد و یک ماه قبل از تولد توپاک از زندان آزاد شد. 

توپاک تا سال ۱۹۹۴ پدرش را نمی‌شناخت. 

توپاک هم طبق عقاید گروه پلنگ‌های سیاه بزرگ شد. او به همراه مادر و خواهر ناتنی اش در فقر بزرگ شد و باید به جاهای مختلف نیو یورک پناه می‌آورد.به همین دلیل همیشه دوست‌های کمی داشت و همیشه به فکر شعر گفتن و نوشتن خاطره بود. 

در ۱۲ سالگی به یک کمپانی تئاتر پیوست. در ۱۵ سالگی با مادرش به بالتیمورا در مری لند رفت و در مدرسه ی هنر بلاتیمور قبول و تبدیل به یک شاگرد دوست داشتنی شد.در همان جا بود که اولین قطعه ی رپ خود را با اسم "MC New York" ساخت. دو سال بعد آفنی توپاک را برای زندگی با خانواده ی یکی از دوستانش به مارین سیتی در کالیفورنیا فرستاد. همان جا بود که توپاک زندگی عادی را از دست داد و کم تر قانون را رعایت می‌کرد. 

ولی خیلی زود آن مکان را ترک کرد و شروع به در خیابانها و پخش مواد مخدر پرداخت. در همین زمان بود که با افرادی دوست شد که او را در ساخت آهنگ‌های رپ کمک کردند.مانند ری لوو که با یکدیگر یک گروه رپ به نام "استریکتلی داپ" درست کردند. اولین باری که یکی از آهنگ‌های توپاک به نام "This is an EP" در یک سی دی ضبط شد، سال ۱۹۹۱ بود. این سی دی مال گروه "دیجیتال آندرگراند" بود. 

در اواخر ۱۹۹۱ توپاک ۲۰ ساله با آلبومش به نام "2Pacalypse Now" مشهور شد. خیلی از آهنگ‌ها مشکلات نژاد پرستی و زندگی در حاشیه ی شهرها را مطرح می‌کرد. این آلبوم پس از معرفی آن توسط جوانان به هم بسیار شهرت یافت. با این که توپاک میخواست در آلبوم خودش سختی‌هایی که جوان‌های سیاه پشت سر میگذاشتند را مطرح می‌کرد،خیلی از قسمت‌ها درباره ی خشونت جوان‌ها و پلیس‌ها بود. ولی این آلبوم با انتقادهای بسیاری هم رو به رو شد و پس از این که یک پسر جوان پلیسی را کشت و گفت که از این آلبوم ایده گرفته‌است، این انتقادات به اوج خود رسید. 

در اکتبر ۱۹۹۱ در اوکلند دو پلیس به توپاک تذکر دادن چون بدون توجه به چراغ راهنمایی از خیابان گذشته بود و پس از آن توپاک به آن‌ها گفت : "Fuck y' all" (برید گم شید). توپاک در آن جا کتک مفصلی خورد و مجبور به پرداخت ۴۲٬۰۰۰ دلار جریمه نقدی شد. 

در ۱۹۹۲ ، پس از یک مبارزه مسلحانه که با مرگ یک کودک ۶ ساله تمام شد توپاک دستگیر شد. ولی توپاک با دادن پول به پدر و مادر آن کودک رضایت آن‌ها را جلب کرد. 

در ۱۹۹۳ توپاک با دو پلیس درگیر شد. ولی پلیس‌ها در حال انجام وظیفه نبودند. با این حال شکایات بسیار شدیدی علیه توپاک مطرح شد. ولی پس از این که مشخص شد دو پلیس مست بودند، پرونده بسته شد. 

آلبوم بعدی توپاک به نام "Strictly 4 My N.I.G.G.A.Z" بود و در آهنگ‌های "hit I Get Around" و "Keep Ya Head Up" خودش را یک آدم خشن معرفی کرد. 

توپاک به همراه دوستانش به نام‌های بیگ سایک ، ماکادوشیس و برادر ناتنی خودش موپریم آلبوم بعدی خودش را به اسم "Thug Life : Volume ۱" با کمپانی اینتر اسکوپ در ۱۹۹۵ بیرون داد. یکی از خالکوبی‌های توپی THUG LIFE بود به معنی "The Hate U Give Little Infants Fuck Everybody". 

توپاک در طول زندگی دشمنان زیادی داشت اما مهم‌ترین دشمنی اش با نتوریوس بیگ(بیگی) و کمپانی پشتیبانش Bad Boy Records بود.این دو نفر در ابتدا دو دوست صمیمی بودند وقتی بیگی هنوز ناشناخته بود. وقتی توپاک در زندان بود از حرفهایی که بیگی و پاف دیدی درباره ی او به روزنامه ی ویبه زدند عصبانی شد. به علت مشکلاتی که با قانون داشت می‌خواست از "بازی رپ" بیرون بیاید اما با شنیدن حرفهایی که پاف دیدی و بگی در باره ی او زدند تصمیم گرفت باز گردد و انتقام خود را بگیرد. 

وقتی داشت فیلم "Poetic Justice" را با جانت جکسن بازی می‌کرد،توپاک انجام تست AIDS خود داری کرد. توپاک میگفت که مردان دیگر هم این تست را انجام نداده بودند. پس جانت از دست توپاک ناراحت شد و پس از پایان فیلم دیگر با او حرف نزد. ولی توپاک در آهنگ "I Got My Mind Made Up" از او معذرت خواهی کرد. 

از طرف دیگر توپاک دشمنی خودش را با بیگی ادامه میداد و در آهنگ "Hit 'Em Up" به این که با زن بیگی - فیت ایوانز -خوابیده اشاره کرد.بعد از مرگ بیگی،۶ ماه بعد از مرگ توپاک،فیت و پاف دیدی،آهنگی به نام "I'll Be Missing You" به یاد بیگی ساختند. 

توپاک با دکتر دری هم کمی مشکل داشت.دکتر دری در کمپانی دیت رو تهیه کننده بود.به نظر توپاک دکتر دری در دیت رو هیچ کاری نمیکرد و از زحمت بقیه پول در میاود. هم چنین وقتی که دکتر دری از شهادت به نفع اسنوپ داگ در دادگاه خودداری کرد،از دست او بسیار عصبانی شد. هم چنین توپاک در چند آهنگش به گی بودن دکتر دری اشاره کرد. 

توپاک از ماپ دیپ هم انتاد کرد.زیرا ماپ دیپ توپاک را در یک کنسرت مسخره کرد و توپاک جواب خود را در "Hit 'Em Up" داد. ولی ماپ دیپ پس از مرگ توپاک نظرش را عوض کرد و به او بسیار احترام گذاشت. 

سال‌های آخر 

در دسامبر۱۹۹۴،توپاک به تجواز به یک زن در هتل متهم شد.و در فوریه ی ۱۹۹۵،توپاک به ۴ سال زندان مجکوم شد. ولی قبل از تصویب حکم دادگاه،در کنار یک استودیوی ضبط در نیویورک،به توپاک حمله شد و ۵ گلوله به سمت او شلیک شد. توپاک در یک مصاحبه به یاد آورد : در شب ۳۰ نوامبر ۱۹۹۴،او به همراه یکی از دوستانش و مدیر برنامه‌هایش،برای ضبط کردن یک سری آهنگ به استودیو رفتند. وقتی داشتند وارد استودیو میشدند،دو نفر به آن‌ها نزدیک شدند.توپاک فکر می‌کرد که آن‌ها پلیس‌های امنیتی استودیوی بیگی هستند. آن دو نفر توپاک و دوستانش را مجبور کردند که روی زمین دراز بکشند.ولی هدف آن‌ها توپاک بود.به همین دلیل به توپاک ۵ گلوله شلیک کردند و تمام جواهرات و پول‌های او را دزدیدند. توپاک با کمک دوستانش،از آسانسور بالا رفت تا به بیگی،پاف دیدی و لیل سزار برسد. توپاک میگفت که دوستان او کمی مشکوک به نظر میرسیدند.انگار که آن‌ها تعجب کرده بودند که چرا او هنوز زنده‌است. ولی به شکلی معجزه آسا توپاک زنده مانده بود.بر خلاف نظر پزشکان،او پس از چند روز از بیمارستان بیرون آمد و چند روز بعد با صندلی چرخ دار به دادگاه رفت تا حکم دادگاهش را در مورد تجاوز به آن زن گوش کند. 

در زمانی که توپاک در زندان بود،آلبوم او به نام "Me Against The World" چاپ شد.توپاک تنها خواننده‌ای بود که وقتی در زندان بود،آلبومش در برترین‌ها شماره ی ۱ بود. در همین زمان با کیشا موریس که مدت زیادی بود با هم نامزد بودند هم ازدواج کرد. در اکتبر پس از ۸ ماه زندان،توپاک با کمک رییس دیت رو رکوردز - سوگ نایت - از زندان بیرون آمد.سوگ برای آزادی توپاک ۱٫۴ میلیون دلار پرداخت کرد و توپاک هم مجبور شد که سه آلبوم برای دیت رو بسازد.بنابراین پس از آزادیش بلافاصله شروع به کار کردن کرد و در ۱۹۹۶،آلبوم "All Eyes On Me" را بیرون داد. 

آخرین آلبومی که توپاک بیرون داد،"The Don Killuminati: The ۷ Day Theory" بود که ۲ ماه پس از مرگ او چاپ شد.در خیلی از آهنگ‌های این آلبوم مرگ خود را پیشینی کرده بود. میگویند که ساخت این آلبوم ۷ روز طول کشید و مهم ترین آهنگ آن "Hail Mary" در نیم ساعت ساخته شد.این آلبوم بیش از ۵ میلیون فروش کرد. توپاک داشت یک هنرپیشه ی حرفه‌ای هم میشد.از ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۶،توپاک ۷ فیلم بازی کرد. 

توپاک پس از این تماشای یک مسابقه بوکس بین مایک تایسن و بروک سلدون با شلیک چند گلوله از یک کادیلاک در لاس وگاس در نوادا،در ۷ سپتامبر ۱۹۹۶ به آسیب رسیدو پس از ۶ روز در بیمارستان دانشگاه نوادا در ساعت ۴ و ۳ دقیقه ی صبح در ۱۳ سپاتامبر وقتی که تنها ۲۵ سال داشت درگذشت. 

میگویند کسانی که به او گلوله شلیک کردند از آدم‌های ایست کوست (مخصوصاً بیگی) بودند که بسیار با هم رقابت داشتند. پلیس لاس وگاس با این که هنوز رسماً این پرونده را نبسته‌اند،ولی به این نتیجه رسیدند که کریپس،یکی از گروه‌های گنگ لوس آنجلس،او را کشتند. 

چند ساعت قبل از حمله،توپاک در یک دعوا به همراه نفرات بلودز (یک گروه گنگ دیگر لوس آنجلس که با کریپس رقابت داشت) در مقابل گروهی دیگر شرکت داشت. باید اشاره کرد که توپاک و دیت رو امنیت خود را به گنگ بلودز واگذار می‌کردند. از طرف دیگر بیگی و بد بویز وقتی که هنوز در کالیفورنیا زندگی می‌کردند،امنیت خود را به گنگ کریپس واگذار می‌کردند. در یک گزارش روزنامه ی لاس وگاس تایمز،به این نتیجه رسیدند که بیگی،که او هم در آن زمان در شهر بود،حاظر شد که برای کشتن توپاک به کریپس پول دهد. 

توپاک که پس از حمله در سال ۱۹۹۴،همیشه همراه خودش چند بادی گارد و جلیقه ی ضد گلوله حمل می‌کرد،آن شب هیچ کدام را همراه نداشت . دلیل این موضوع هنوز یک معماست. نکته ی جالب این است که نام آخرین آلبوم او "The Don Killuminati: The Seven Day Theory " بود که اگر حروف آن را جابجا کنیم این جمله به دست می‌آید : "OK on tha ۷th u think I'm dead yet I'm really alive" که معنی آن می‌شود : تو فکر میکنی که من در روز ۷ میمیرم ولی من هنوز زنده‌ام. این شماره ی ۷ در چند جای دیگر هم وجود دارد مانند : ۷ سپتامبر به او تیر زدند. از ۱۲ تیر ۵ تیر به او خورد و ۷ تیر به او نخورد. او در ۴:۰۳ صبح مرد که جمع آن ۷ می‌شود. 

جالب این است که تعداد آهنگ‌هایی که پس از مرگ توپاک از او بیرون آمد بیش تر از تعداد آهنگ‌هایی است که قبل از مرگش بیرون آمد و آهنگ‌های او هنوز هم در تمام دنیا ریمیکس می‌شوند. 
                                                                                                                  دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
مشهایر موسیقی جهان را بیشتر بشناسید...! (آپدیت میشود) 1  

                                                                                                                        بچه استثنائی

تولد:اتریش,سالزبورگ 1756
مرگ:اتریش,وین 1791


آهنگساز اتریشی که در طول زندگی کو تاه خود شاهکار هایی همچون سمفونیهایش,اپراهای فلوت سحر آمیز(The magic flute) و دن ژووانی (Don giovani)و قطعاتی برای پیانو را خلق کرد.

ولفگانگ آمادئوس موتسارت تا سه سالگی یک بچه معمولی بود.بعد از آن شروع کرد به بالا رفتن از صندلی و تقلید از پیانو زدن خواهر بزرگتر و با استعدادش,ماریا آنا.
در چهار سالگی شروع کرد خودش به موسیقی ساختن و تدریس ویلن.او اصرار داشت که تمام کارهایش با موسیقی همراه باشد.پدرش میدید که موسیقی درس دادن به او سخت است,چون انگار که این بچه همه چیز را از قبل میدانست.وقتی پنج سالش بود,تا دیر وقت بیدار میماند ودر نور شمع موسیقی تمرین می کرد.

سال بعد,موتسارت شش ساله به یک تور رفت و با کالاسکه تمام راه های پر دست انداز اروپایی را طی کرد.(موتسارت بعد از مسافرت هایش بالاخه یاد گرفت به پانزده زبان صحبت کند.)او برای خانواده سلطنتی,برای موسیقی دانان مشهور آنزمان,و همین طور در کافه ها موسیقی اجرا میکرد.هفت ساله بود که به ماری آنتوانت که بعد ها ملکه فرانسه شد پیشنهاد ازدواج داد.

در هشت سالگی سمفونی مینوشت و در یازده سالگی اولین اپرای خود را ساخت.هنگام نوشتن موسیقی,موتسارت پیشبندی میبست تاجوهر روی لباسهایش نریزد.او کت های مخملی کوچک میپوشیدکه با نوارهای چین دار و گلدوزی طلا تزیین شده بود وشمشیر طلای کوچکی هم به کمرش بود.
آن زمان او به پسر بچه ای شهرت داشت که در تمام اروپا بیش از همه بوسیده شده بود وامروز ما او را بزرگترین نابغه تاریخ موسیقی میدانیم.

دوران کودکی موتسارت عجیب وسخت بود.او مرتب بیمار میشد,به طوری که دیگران دیگران نگران بودند که تا کی میتواند زنده بماند.بپه ای دوست داشتنی و مهربان بود و خیلی دوست داست که دیگران را خوشحال کند.موتسارت آنقدر باهوش بود کهنیازی به مدرسه رفتن نداشت و به همین دلیل پدرش در خانه به او درس هایی میداد.حساب را خیلی دوست داشت و برای همینرو میزی ها و کاغذ دیواری ها رابا اعداد پر میکرد.

موتسات عاشق حیوانات بود.برای سگ خانوادگیشان که اسش بیمپرل(Bimperl) و از نژاد تریو بود,از تمام شهر های اروپا کارت تبریک میفرستاد.یک بار در لندن یک کنسرت را متوقف کردتا به دنبال گربه ای که به داخل سالون آمده بود برود.بعد ها در زندگی اش دو سگ دیگر به نامهای گوکرل و کاترل(Goukrel and katherl) یک ملخ دست آموز و چند نوع پرنده هم داشت.

موتسارت در بچگی,با گونه های سرخ رنگ و چشمان براقش,بسیار جذاب بود.اما در بزرگسالی پوستش در اثر زخمهای آبله زرد شده بود و چشمان آبی رنگش پف کرده به نظر میرسید.او کوتاه قد ولاقر بود و سرش برای بدنش خیلی بزرگ به نظر میرسید.با این حال به ظاهر خودش اهمیت میداد,همیشه لباس های برازنده میپوشید و بیشتر از بقیه مردم به سلمانی میرفت.

موتسارت عاشق آلویشا وبر(Aloysia weber)از خویشاوندان آهنگسازی به نام کارل ماریا فون وبر (Carl maria won weber)شد که دختر صاحب خانه اش بود.اما او به موتسارت جواب رد داد و موتسارت با خواهر آلویشا به نام کنستانز(Conatanze)ازدواج کرد.کنستانز از خیلی جهات مانند موتسارت بود:موسیقی را دوست داشت, زیاد جذاب نبود (موتسارت او را موش کوچولو صدا میکرد)و اهل شوخی بود.

موسیقی تنها چیزی بود که موتسارت را سرحال نگه میداشت.او معمولا ساعت شش صبح بیدار میشد,تا ساعت نه موسیقی میساخت و تا ساعت یک بعد از ظهر درس میداد(گرچه درس دادن را دوست نداشت).بعد از آن به خانه یکی از کسانی میرفت که برایش موسیقی اجرا میکرد و آنجا ناهار میخورد و موسیقس مینواخت.
بعد اگر کنسرتی در کار نبود,تا آخرشب مشغولساختن موسیقی میشد.او با چهار ساعت خواب در شبانه روز هم میتوانست دوام بیاورد.پزشکان میگفتند که موتسارت به تفریح بیشتر نیاز دارد.شاید به همین دلیل بود که او بالاخره یک میز بیلیارد خرید.

او تقریبا از هر آهنگساز دیگر ی در تاریخ سریع تر موسیقی میساخت.گاهی اوقات که مجبور بود شب را بیدار بماند,کنستانز برایش قصه هایی از سیندرلا یا الائدین تعریف میکرد تا خوابش نبرد.بهترین ایده ها زمانی به ذهنش خطور میکردند که سرحال,تنها و فکرش آرام بود.او نوشته است:
(آنقدر لذت بخش است که نمیتوان گفت.تمام این خلق کردن و ساختن در یک رویای خوب وشادی آوراتفاق می افتد.)
او ایده هایش را وقت گپ زدن با دوستانش,هنگام بازی بیلیارد و حتی موقع غذا خوردن مینوشت(خوراک جگر و یک نوع خوراک کلم را خیلی دوست داشت).یک بار موقع وضع حمل همسرش,در حالی که یک دست او را گرفته بود,با دست دیگرش چندین قطعه موسیقی نوشت.

یک روز موتسارت و همسرش در خانه مشغول رقصیدن بودند که ناگهان یک نفر سر رسید.موتسارت که هیچ بهبنه ای برای ای کار نداشت به آن شخص گفت که چون در خانه هیزم ندارند,سعی میکردند که خود را گرم نگه دارند.موتسارت بیش از در آودش پول خرج میکرد و همیشه بدهکار بود.قسمتی از این مشکل به این خاطر بود که اشراف زادگان به ازای موسیقی موتسارت به او پول نمی دادند و با هدیه کردن چیزهایی مانند ساعت مچی و انفیه دادن از او قدردانی میکردند.(نامه ای که او در آن تقاضای قرض کرده بود,حدود دو قرن بعد به صد برابر مبلغ درخواستی او فروخته شد.)

بسیاری از مردم موتسارت را دوست نداشتند.به نضر آنها او بی ادب,بیتجربه و سهل انگار بود.یک نفر که او را به خوبی میشناخت گفته بود هیچوقت نشنیده موتسات جدی حرف بزند.او گاهی اوقات تحمل آدم های کم هوش تر از خودش رو نداشت.
پدر موتسارت همیشه ار را نصیحت میکرد که چطور بید پولدار شود وبرای موفق شدن با چه کسانی ارتباط برقرار کند.با این حال موتسارت همیشه در پیدا کردن و نگه داشتن شغل مشکل داشت.یک بار بخاطر رفتار نا خوشایندش او را از دربار بیرون کردند.مردی که او را بیرون میکرد به او میگفت:در از این طرفه,من دیگه با چنین آدم پستی کار ندارم.

موتسارت همیشه از اشباح وصدا های بلند میترسید و خرافاتی هم بود.برای همین وقتی که یک شب غریبه ای قد بلند و مرموز به خانه اش آمد,وحشت زده شد.غریبه که سرتاپا خاکستری پوشیده بود از او خواست تا برایش یک ریکویم(مراسم عزاداری)بسازد.
آن غریبه هیچوقت امش را به موتسارت نگفت,ولی مرتب به او میگفت که باید زودتر کارش را تمام کند.موتسارت که ترسیده بود وبه نوعی هم متمئن شده بود که دارد موسیقی مراسم تدفین خودش را مینویسد,با هیجان تمام کار میکرد.در نهایت معلوم شد که غریبه از طرف یک کنت فرستاده شده بوده است.این کنت عجیب و غریب عادت داشت به آهنگ سازان مشهور سفرش ساخت موسیقی بدهد و در مجالس خصوصی آن ها را عنوان موسیقی خودش جا بزند.
اما تا آن زمان موتسارت در اثر نا رسایی کلیه و سوء تغذیه از دنیا رفته بود.

موتسارت چهارده سال از عمر کو تاهش رادر مسافرت گذراند وهیچ وقت احساس سلامتی نکرد.او فقط سی و پنج سال زندگی کرد.بعضی ها میگفتند ترس از آن مرد غریبه مرگه او را جلو انداخت.نمایش ها,اپراها و فیلم هایی هم با این مضمون ساخته شده استکه آهنگ سازی رقیب به نام آنتونیو سالیری او را مسموم کرده است.اما هیچ کس از درستی این شایعه اطمینان ندارد.

موتسارت در اوج کارش از هر کنسرت به اندازه در آمد یک سال پدرش پول در می آورد. با این حال موقع مرگش چیز زیادی نداشت.او شش کت (پنج کت به رنگ قرمر که رنگ مورد علاقه اش بود ویک کت سفید برای دربار),سه قشق نقره و 346 کتاب باقی مانه بود,به اضافه گرانترین دارایی هایش که یک پیانو گردویی رنگ و یک میز بیلیارد بودند.

موتسارت از یکی از آوازخوان ها خواسه بود که در اپرای دون ژووانی جیغ بکشد,اما اصلا از جیغ کشیدن او راضی نبود.بالاخره یک روز مخفیانه بالا سر این زن زفت و یک دفعه او را غافلگیر کرد.اینجا بود که دقیقا همان طور که موتسارت میخواست جیغ کشید.
یکی از معروف ترین و شادترین ساخته های موتسارت سرناد زهی (string serenade)آهنگ وچک شب (A little night muisic )است که دو ماه بهد از مرگ پدرش و زمانی که خودش یک بیماری سخت را پشت سر میگذاشت نوشته است.

کنسرتو پیانوی شماره 21 موتسارت امروزه به اسم الویرا مادیگان(Elivira madigan)مشهور شده اند.
الویرا مادیگان یک فیلم قرن بیستمی است که موسیقی اصلی آن را همین کنسرتو تشکیل میدهد.
آثار موتسارت امروزه بیشتر از آثار هر آهنگساز دیگری به فروش میرسند.
اجرا کردن تمام ساخته های موتسارت روی هم رفته 202 ساعت طول میکشد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
مشهایر موسیقی جهان را بیشتر بشناسید...! (آپدیت میشود) 1  



کشیش قرمز پوش

تولد:ایتالیا,ونیز 1678
مرگ:اتریش,وین 1742

مبتکر ترین و با نفوذ ترین آهنگ ساز نسل خود,که بیشتر به خاطر ساختن 400 کنسرتو و به خصوص قطعه (چهار فصل) شهرت داشت.

در ونیز گرم و آفتابی آن زمان دوری از موسیقی تقریبا" محال بود.ملوان ها در آب راه ها آورازهای آشقانه می خواندند,میوه فروش های دوره گرد سوت می زدند و کفاش ها و مغازه دار ها هم از صبح تا شب مشغول خواندن بودند.فستیوال ها,تئاتر ها میهمانی ها و مراسم مذهبی هم مرتبت به موسیقی جدید نیاز داشتند.
پدر آنتونیو ویوالدی آرزو های بزرگی برای پسرس در سر داشت.او به پسرش ویولن زدن یاد داد,برایش به عنوان ویلن نواز شغل پیدا کرد,و بالاخره وقتی آنتونیو پانزده ساله شد,او را برای کشیش شدن به کلیسا فرستاد.زمانی که آنتونیو در بیست و پنج سالگی معلم یتیم خانه دخترانه پیتا (Pieta) شده بود,چهار یرابر پدرش درآمد داشت.
ویوالدی مجبور بود بیشتر وقتش را در پیتا صرف کند.

کنار در بزرگ آهنی یتیم خانه,تورفتگی ای در دیوار بود که دربان هر روز صبح آنجا را بازدید میکرد و بچه هایی را که آنجا رها میکردند را به داخل یتیم خانه می آورد.از این بچه های بی سرپرست در این یتیم خانه نگه داری میکردند و به آنها موسیقی یاد میدادند.دختر ها کنسرت هایی هم اجرا میکردند که در تاریخچه موسیقی ونیز از اهمیت زیادی برخوردارند.آنها مثل فرشته ها می خواندند و سازهایشان را با مهارت زیادی می نواختند.می گیند که پیتا با نظم ترین ارکستر را در ایتالیای آن زمان داشته است.موقع اجرای کنسرت,این دختر ها را پشت دری آهنی از تماشاچیان مخفی نگه میداشتند_شاید به این خاطر که بعضی از آنها نغص عضو داشتند.چون این برنامه ها در کلیسا اجرا میشد,تمشاچیان اجازه تشویق نداشتند و به همین خاطر با سرفه کردن و کشیدن پاهایشان روی زمین هیجان و تحسینشان را ابراز میکردند.
ویوالدی بر این برنامه ها نظارت میکرد و در فواصل بین اجراها خودش برای مردم ویولن می نواخت.

او موهای پرپشت و مجعد قرمز رنگی داشت و گاهی اوقات هم ردای قرمز میپوشید.بیشتر مردم او را با نام مستعارش یعنی کشیش قرمز میشناختند,در حلی که ظاهرش لزوما" مثل کشیش ها نبود.او می گفت به دلیل ضعف بدنی که احتمالا آسم بوده نمی تواند در مراسم طولانی عشای ربانی شرکت کند.اما دیگران میگفتند که او اجازه ندارد در این مراسم شرکت کند چون همشه در طول مراسم ناپدید میشده تا ایده های جدیدش را درباره موسیقی یاداشت کند.

ویوالی با این که احتمالا بیمار بود به, سختی کار میکرد.ویولن درس میداد ارکستر رهبری میکرد,در کنسرت ها ساز میزد و برای مدرسه ساز میخرید.خاج از یتیم خانه برای حماین از موسیقی خودش فعالیت میکرد و برای مناسبت های مختلف موسیقی می ساخت.او یکی از پر کار ترین آهنگ سازان موسیقی بهشمار میرود.

او بسیار پر انرژی بود و وقتش را تلف نمیکرد و در موسیقی اصلا خودش را به سختی نمی انداخت.با حکومت وقت مقابله نکرد و هیچ وقت از این ناحیه دچار مشکل نشد.
گاهی اوقات از سر شوخی قطعات کوچک طنز آمیزی را در موسیقی اش می گنجاند.شدیدا" به انتقاد حساس و بسیار مغرور بود و به همین خاطر دوست داشت که در باره شهرتش,پشتیبانان ثروتمندش و سرعتش در ساختن موسیقی صحبت کند.بعضی ها عقیده دارند که او گاهی اوقات راستگو تبوده,به طور مثال ادعا میکرده که نود و چهار اپرا نوشته است,در حالی که فقط چهل و نه اپرا از او به ما رسیده است.

ویوالدی به پول خیلی اهمیت میداد.همیشه برای موسیقی اش بالا ترین رقم ها را در خواست میکرد والبته به راحتی هم پولش را خرج میکرد.وقتی که در سن شصد و سه سالگی در اثر یک بیماریه التهابی مرموز درگذشت,فقیر و موسیقی اش از مد افتاده بود.
حدود صد سال بعد که موسیقی باخ یک بار دیگر مورد توجه قرار گرفت,علاقه مندان به موسیقی در یافتند که موسیقی ویوالدی تا چه حدی برای باخ ارزش داشته است و به این ترتیب بود که موسیقی ویوالدی دوباره رواج پیدا کرد.

چهار فصل (Four seasons) که از چهار کنسرتوی ویلن تشکیل شده,یکی از مشهورترین اثار در موسیقی ایتالیا محسوب میشود.ویوالدی در قسمت هایی ااز این اثر صدا هایی شبیه به صدای فاخته و سهره,رعد و برق,پارس سگ,بادهای شدید و به هم خوردن دندان ها بوجود آورده است.(با این که امروزه مر دم چهار فصل را زیبا ترین اثر ویوالدی میدانند,شنوندگان رادیو نیو یورک در سال 1984 به عنوان خسته کننده ترین موسیقی به آن رای دادند.)

در مواقعی که ویوالدی برای ساختن موسیقی واقعا" عجله داشت,از قسمت هایی از آثار آهنگ سازان دیگر استفاده میکرد.البته این کار در بین سایر موسیقی دان های این دوره هم متداول بود.به طور مثال,باخ که یکی از بزرگترین ترفداران ویوالدی محسوب میشد در کار های خود از قطعاتی از موسیقی او استفاده کرده است.
در سال 1989, موسیقی ویوالدی در ردیف 10 سی دی پرفروش در انگلستان قرار گرفت.