30-08-2017، 20:38
April Fox is a dancer . She works for the British Dance Company in Leeds . Her boss there is Maria Grant .
آوریل فاکس یک رقاص است . او برای کمپانی بریتانیایی رقص در لیدز ( شهری در شمال انگلستان ) کار می کند. رئیسش ماریا گرانت است .
One Monday morning , April arrives early . Shee sees Maria at the coffee machine . "I've got some good news," says Maria
یک صبح دوشنبه ، آوریل زود می رسد . او ماریا را در کنار ماشین قهوه می بیند . ماریا می گوید " من باید خبرهای خوشی بدهم"
There is an envelope in her hand . "Really? What is it ?"
بسته ای در دست او هست . واقعا ؟ آن چیست ؟
April asks . Maria smiles . "Wait and see,"she says.
آوریل می پرسد . ماریا لبخند می زند . منتظر می ماند و نگاه می کند ، " او می گوید
PAGE2
[IMG]
At ten o'clock the dancers are finishing their first class.
در ساعت 10 رقاص ها اولین کلاسشان را تمام می کنند.
Suddenly , Maria walks into the room. " Can I have a word with you all, please? "she says .
ناگهان ، ماریا داخل اتاق می شود . او (ماریا) می گوید من می توانم پیغامی به شما بدهم ؟
"What's this about? "asks April's friend , Laura.
لورا دوست آوریل می پرسد "درباره چیست ؟"
"I don't know , "April answers . The music stops.
آوریل جواب می دهد " من نمی دانم " . موزیک متوقف می شود.
"I have a letter here from Moscow, "says Maria.
ماریا می گوید " من یک نامه از مسکو دارم "
"The Russians want us to dance there next month."
روس ها از ما می خواهند ماه آینده در آنجا برقصیم.
ادامه دارد...
آوریل فاکس یک رقاص است . او برای کمپانی بریتانیایی رقص در لیدز ( شهری در شمال انگلستان ) کار می کند. رئیسش ماریا گرانت است .
One Monday morning , April arrives early . Shee sees Maria at the coffee machine . "I've got some good news," says Maria
یک صبح دوشنبه ، آوریل زود می رسد . او ماریا را در کنار ماشین قهوه می بیند . ماریا می گوید " من باید خبرهای خوشی بدهم"
There is an envelope in her hand . "Really? What is it ?"
بسته ای در دست او هست . واقعا ؟ آن چیست ؟
April asks . Maria smiles . "Wait and see,"she says.
آوریل می پرسد . ماریا لبخند می زند . منتظر می ماند و نگاه می کند ، " او می گوید
PAGE2
[IMG]
At ten o'clock the dancers are finishing their first class.
در ساعت 10 رقاص ها اولین کلاسشان را تمام می کنند.
Suddenly , Maria walks into the room. " Can I have a word with you all, please? "she says .
ناگهان ، ماریا داخل اتاق می شود . او (ماریا) می گوید من می توانم پیغامی به شما بدهم ؟
"What's this about? "asks April's friend , Laura.
لورا دوست آوریل می پرسد "درباره چیست ؟"
"I don't know , "April answers . The music stops.
آوریل جواب می دهد " من نمی دانم " . موزیک متوقف می شود.
"I have a letter here from Moscow, "says Maria.
ماریا می گوید " من یک نامه از مسکو دارم "
"The Russians want us to dance there next month."
روس ها از ما می خواهند ماه آینده در آنجا برقصیم.
ادامه دارد...