انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: شعر های در هـم بر هـم!
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
حتـی اگر نباشی، می آفرینمت                چونان که التهاب بیابان سراب را  

                                                                                       +قیصر امین پور



در جام ما شراب تحمل

بسیارتر بریز(...)

جز عشق و زندگی

در این دل کویر

ما را کسی به جستجوی ره نخوانده است   

   +اسماعیل شاهرودی



از من جدا مشو که توام نور دیده ای +حافظ



به لب رسیده جان کجایی؟! +احسان حائری



دلتنگم و دیدار تو درمان من است +مولانا




سرو خرامان منی... ای رونق بستان من +مولانا




ادامه دارد....

پی نوشت : پست هر 48 ساعت یک بار آپدیت می شود.
شما هم اگر شعری را دوست دارید یا با آن خاطره دارید، از نوشتن آن دریغ نکنید!
گفته بودی به کوچه ها برویم تا کمی واشود دلت اما
غافل از آنکه وقت دلتنگی
همه شهر
"چهاردیواریست"
سرد شده ای
درست مثل این چای
اما نمی دانم چرا
از دهان نمی افتی...؟

کتاب : این عاشقانه های کوچک یک روز بزرگ می شوند
نوشته : محسن حسینخانی
کبریت های سوخته هم،
روزی درخت های شادابی بوده اند
مثل ما،
که روزگاری می خندیدیم
قبل از اینکه عشق روشنمان کند...

✍️ بهار منصوری



غمگین ترین "درد"،
"مرگ" نیست،
"دلبستگی" به کسی است
که بدانی "هست"اما
اجازه ی بودن در کنارش را نداری..

+ ؟


مرا به ذهنت نه،
به"دلت"بسپار...
"من"،
از گم شدن
در جاهای شلوغ
می‌ترسم...

✍️ مژگان عباسلو
همه عالم نگران
تا نظر بخت بلند
بر که افتد که تو
یک دم نگرانش باشی...

+سعدی


دانی که من و تو
کی به هم خوش باشیم؟
آن وقت که کس نباشد
الّا من و تو...

+سعدی


خواهی که دل به کس ندهی

دیده‌ها بدوز

+سعدی


خاکِ من زنده به تاثیر هوای لب توست
+سعدی


از همه کس رمیده ام
با تو در آرمیده ام
جمع نمی شود دگر
هر چه تو می پراکنی
+سعدی


دل و جانم به تو مشغول و نظر بر چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی!!
+سعدی

کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست
سفر کنید رفیقان که من گرفتارم....
+سعدی
من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه
تیرم به خطا می رود اما به هدر نه

دلخون شده وصلم ولب های تو سرخ است
سرخ است، ولی سرخ تر از خون جگر نه

با هر که توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر ؟ آری ، با اهل نظر ؟ نه

بدخلقم و بد عهد، زبان بازم و مغرور
پشت سر من حرف زیاد است ، مگر نه؟!

یک بار به من قرئه عاشق شدن افتاد
یک بار دگر، بار دگر، بار دگر... نه!


+فاضل نظری
وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می کند؟!
زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کند؟!

ماهیان روی خاک و ماهیان روی آب
وقت مردن ، ساحل و دریا چه فرقی می کند؟!

سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما این جاست یا آن جا، چه فرقی می کند!؟

یاد تو بر من زندگی را تلخ کرد
تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کند!؟

هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست
خانه من با خیابان ها چه فرقی می کند!؟

مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدام
ماه پایین است یا بالا، چه فرقی می کند!؟

فرصت امروز هم با وعده فردا گذشت
بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کند!؟


+فاضل نظری
ناگزیر از سفرم ، بی سر و سامان جون باد
به گرفاتار رهایی، نتوان گفت آزاد

کوچ تا چند، مگر می شود از خویش گریخت؟!
بال تنها غم غربت به پرستو ها داد

این که مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد

عاشقی چیست؟! به جز شادی و مهر و غم و قهر
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد!

+فاضل نظری
نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است
نفس نمی کشم، این آه از پی آه است

در آسمان خبری از ستاره ی من نیست
که هر چه بخت بلند است، عمر کوتاه است

به جای سرزنش من ، به او نگاه کنید،
دلیل سر به هوا گشتن زمین ، ماه است.


+فاضل نظری