انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: من جا ماندم از زندگی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
مرا ببخش

که هنوز

گاهی به یادت

خیال می بافم

خاطراتت را نفس می کشم

و دل تنگی هایم را

واژه واژه شعر می کنم.



مرا ببخش

که تمام قرارهای عاشقی مان را

هزاران بار

تنها دور زده ام

ولی هیچ وقت نفهمیدم

دست هایمان چطور از هم جدا شد؟

و چرا اینقدر بی رحمانه

همدیگر را رها کردیم؟



من جا ماندم از زندگی

از آن جایی که عشقت را

هر شب

کنج دیوار تنهایی اتاقم

التماس کردم

اما سهم من نشد!



من جا ماندم از زندگی

و سال هاست

که حوالی خیال تو

مُردگی می کنم..!



"سارا قبادی"
شاعر باید بینش عاشقانه اش را یک پله بالا بکشد تا بداند عاشق واقعی در کارش "رها کردن" وجود ندارد چرا که:

خیال روی تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است
همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
دستی که با یک گل
از پشت دیواری صدا می زد
یک دست دیگر را
و لکه های کوچک جوهر ، بر این دست مشوش
مضطرب، ترسان
جالب بود

شاید آخر زندگی باشه ولی من بازم زندگی خواهم کرد (مثلا)