انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: بی‌ سرزمین ترین
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
زمستانی را می‌‌مانم

که دروغش بهار است

در سرزمینِ کوه‌های یخی

بی‌ ریشه گی‌‌

چنان کرده با من

که قانونِ کوچ

با پرنده ی مهاجر


آه مادر مرا دریاب

صدا بزن

خدایی را که هنوز در قلبت جاری ‌ست

باخته است فرزندت

ایمانش را به فردا

به نرگس‌های باغچه

به یاسِ روی دیوارِ همسایه

به ظهر‌های پر آفتاب

به ایوانِ پر از عطرِ تو

به این خانه



بگیر از من

این تردیدِ آمیخته به دلهره‌های مکرر را

رهایم کن

از حجمِ تصویر‌های مبهم و سردی

که امید را می‌‌ربایند

از قلبی که هنوز زندگی‌ را می‌‌طلبد

و عشق را

و دستانی مهربان را

و خانه ای با ایوانی پر از عطر و خاطرِ مادر


در این برودتِ بی‌ انتها

چه کسی‌ خواهد شنید

که من خودم را در آینه گریسته ام

که من با کبوتر ها

از معصومیتِ پرواز گفته ام

که من دنبال جای پای گناه

فاصله ی خودم از خودم را به چشم دیده ام


آه مادر

مرا به آغوشت بخوان

مرا به تاراجِ شب‌های تاریکِ بی‌ کسی‌ مسپار

مرا به خانه

به دیوارِ پر از یاسِ همسایه

به ظهرهایِ تابستان

به ایوانی پر از عطر و خاطره بخوان

مرا خواب کن

به رویای پر از بهار و نرگسِ سرزمینم

مرا خواب کن

به رویای .... سرزمینم



نیکی‌ فیروزکوهی

شعرِ بی‌ سرزمین ترین
از مجموعه ی پرنده‌ای که از بامِ شما پرید