انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: بغض قلم ❥ ..
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
به گمان من بهشت آدم جای خوبی نبوده. چون همیشه ذهن آدم به درخت و سیبش معطوف بوده و آرامش خیال نداشته.

در ثانی اصلا چه معنا داشته درخت ممنوعه وسط باغ بهشت در آمده باشد؟! مگر در محضر و قرب الهی چیز ممنوعه رشد می کند؟

مشکوک است باید بیشتر بررسی اش کرد!
شعر خواندم که تو را از سر خود اندازم
تو خودت شعر شدی در سر من افتادی!
تو ایده الی از من بودی و من ایده آلی از تو...

در درون هر مردی زنی نهفته است و در درون هر زنی مردی..

هزاره ها و قرن ها از پی هم عبور کرد و آینه در آینه، رخ به رخ، در برابر یکدیگر اندک اندک یکدیگر را بر پیکره هیچی نقش کردند..

باری الهه ای در اعماق درون من نهفته است که امید دارم در ده هزار سال آینده قدم بر دایره امکان بگذارد..

تنیسی درخشان تر و خواستنی تر از هر زمان دیگر... عصاره از از مرد بیرونم...و زن درونم...
هیچکَس تآحآلآ حَتی تَظاهُرَم نَکَردِه کِہ میتَرسہ مَنو اَز دَست بِدِه...!
قبل از اینکه سرنوشت
برایتان‌‌ تصمیم بگیرد . . .
برای سرنوشت خود تصمیم بگیرید
برای کشتی‌های بی‌حرکت
موج‌ها تصمیم می‌گیرند ...!
در نمازم از خدا درخواست کردم من "حضور قلب"را
لحظه ای" تصویر تو" آمد...نمازم جعفر طیار شد
ولی اعتراف می کنم که زن عصاره شکنندگی و حساسیت طبیعت است. یعنی روح تمام حساسیت و شکنندگی زمین در جنس مونث هوشیارترین گونه موجودات جمع آمده. همین باعث می شود که موقع نوازش یک زن همیشه در خاطر داشته باشیم که داریم تمام طبیعت و ظرافت و شکنندگی و سیالیت آن را لمس می کنیم. و این چیزی است که در یک رویارویی حقیقی آدم را ممکن است اسیر یک چرخه عاطفی کند که قطع آن به فرجام تلخ جنس مذکر منجر شود. یعنی او دنیایی را با همدم خود تصویر کرده که با جدایی از او این دنیا فرو می ریزدو این اگر نگوییم مرگ حتمی اما مرگ عاطفی است. به همین خاطر به مردها توصیه می شود هرگز با این تلقی سراغ جفت خود نروند...هر چند درک آن هم کار هر کسی نیست و البته کاری بس سهمیگن است و ترسناک . کسی چه می داند....نکند برای همیشه این علقه ظریفی که میان خودت و دنیای خودت، همه چیزت ساختی بشکند..که در ان صورت به واقع کمرت شکسته. 
خلاصه آنکه از ستاره سهیل نقل است که اگر دانش در ثریا نیز باشد اکتینیوم (شید الله اقدامه) روزی بدان دست می یازند، ولو مگوترین اسرار خدایان آسمان. 
به تو بدهکارم
دست کم
یک جان
برای هر لبخندت...
حداَقلِش زیرِ یِ آسمونیم!(: