انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: بغض قلم ❥ ..
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سالی که با جمعه شروع شه،
آخر و عاقبتش کاملا مشخصه !
سال نو مبارک (:
یک روز میرسد کہ یک ملافہ سفید پایان میدھد
بہ من بہ تمام شیطنت ھایم بہ بازیگوش ھایم بہ خندہ ھای بلندم
روزی کہ ھمہ با دیدن عکسم بغض میکنند و میگویند: دیوونہ دلمون برای مسخرہ بازی ھات تنگ شدہ. . .چہ زود رفتی. . .
از صمیم قلب منتظرہ اونروزم. . . . .
گاهی وقت ها، بویی شبیه بوی تو، چشمی شبیه چشم تو، مویی شبیه موی تو این چاقوی بین زخمم را چنان می چرخاند که نفسم قطع می شود از سر تا پا کرخت می شوم دلم مرگ میخواهد یک مرگ پر سروصدا سقوط از لبه خاطرات..
#خودم
انقدر مینویسم ....
انقدر میتویسم تا تمام این کلمات ایه شود و در تمام تاریخ بشریت بماند...
مینویسم و از من دیروز میگویم...
آن مَنی که امروزغریبه تر از هر غریبه ای شده ...
مینویسم و مینویسم ...شاید همین حوالی کسی منتظر نوشته هایم باشد...شاید....((:

#شقایق
تنهایی اعتیاد آور است.. در واقع این خاطرات دو نفره و خنده هاست که اعتیاد آور است وقتی خودش نیست صدای خنده هایش، جایی که به چشمانت زل زده و خندیده آن کلمه های ترسناک دوستت دارم را گفته اعتیاد دارد.. مرگ تدریجی...
#خودم
اما هرکجا که باشی منو تو دلت نگه دار ..
بهم گفت : چرا شبها نمیخوابی ؟!
چیزی نگفتم .
دوباره پرسید : چرا از خوابیدن میترسی ؟ چرا فرار میکنی ؟
ایندفعه تو چشماش نگاه کردم و بهش گفتم : تو خواب چیزایی رو میبینم که تو واقعیت زندگیم نیستن و این منو اذیت میکنه .
نمیدونم چرا بعد اون شب دیگه حتی خودشم نمیخوابید !
روزی گفتیم

فقط مرگ می تواند ما را از یکدیگر جدا کند

مرگ دیر کرد

و ما از یکدیگر جدا شدیم
نه میتوانیم بمیریم!
نه میتوانیم زندگی کنیم
نه میتوانیم همدیگر را ببینیم...
نه میتوانیم همدیگر را ترک کنیم
به تنگنای عجیبی افتاده ایم!
رنجشی نيست. آدم ها همينند. 
خوبند ولی فراموشكار. 
می‌آيند، ميمانند، ميروند. 
مثل مسافران كاروان سرا. 
مثل ازدحام بی‌انتهای يك خيابان. 
كسی برای ماندن نيامده و نمی‌آيد.
#نیکی_فیروزکوهی