فاصله ی دخترک تا پیرمرد یک نفر بود،روی نیمکتی چوبی،روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
قسمت ترسناک زندگی اینه که هیچ وقت نمیدونی این روزایی که داره میگذره روزای خوبته یا بد(:
نمیتوانم فرامــــــــــــوشت کنم!
فقط با خود سخت میجنگم که دیگر
به یــــــــــــــــــاد نیارمت. . .
جای خالی نو را با عروسکی پر میکنم
همانند توست مرا دوست ندارد
احساس ندارد
اما هر چه هست
دل شکستن بلد نیست...
دخترمرز شناس باوفا/:
تویی که بهترین اتفاق و میخوای تا خلق بشه../.
تلخ میگذرد این روز ها!
که قرار است از تو...
که ارام جانمی برای دلم یک رهگذر معمولی بسازم...
وقتی زندگی زمینت میزنه، برگرد دراز بکش و ستاره ها رو تماشا کن .
گاهی دلم میخواد دوباره یه بچه کوچک باشم
زانوی زخمی راحت تر از قلب شکسته خوب میشود...
ای دل نگفتمت مرو از راه عاشقی ، رفتی؟
بسوز که این همه آتش سزای توست (: