انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان «سقراط مجروح» نوشته برتولت برشت
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
برتولت برشت (1956-1898) در داستان "سقراط مجروح" دیدگاه و نظرهای همیشگی اش را دنبال می کند: جنگ چیزی جز نوعی کسب و کار در خدمت مصالح عده ای خاص نیست ؛ قهرمان بودن هم شغلی است مانند همه مشاعل دیگر. ---نجار، پینه دوز، قابله، نانوا، ریاضیدان--- که چون برای خدمات آنها تقاضا وجود دارد لاجرم عُرضه ای نیز در کار خواهد بود. به نظر برشت پیروزی در میدان نبرد به همان اندازه به شجاعت فرد بستگی دارد که به تاثیر عواملی مثل جویدن پیاز در افزایش دلاوری اش. اما آنچه در نهایت تعیین می کند چه کسی تاج قهرمانی بر سر می گذارد ، هم بخت و تصادف، و هم این واقعیت است که افراد در رقابت برای پیشی گرفتن از دیگران، گاه ناچارند برای از میدان به در کردن ِ رقیبان خطرناک، به قهرمان شدن ِ بی ربطترین آدم رضایت دهند.

داستان در چند سطح و لایه روایت می شود. در سطح روانشناسی اجتماعی(کسب و کار قهرمان داستان) ، جامعه شناسی (فرمانده زیر فشار افکار عمومی حاضر است به پینه دوز ِ فیلسوف تاج گل بدهد تا خودش زخم زبان نشنود و جماعت بگذارند ریاستش را بکند) و فشار روانشناسی فردی( سقراط دست به تلاشی ناموفق برای فریب خویش می زند اما سرانجام در می یابد که زیان های حتمی این کار بیش از عواید احتمالی آن است: خوار شدن در چشم همسر بدخو اما خوشدل در برابر چند دقیقه غریو تحسین مردم خوشخو اما بددل.) سقراط را علم و فلسفه از افتادن در دام تزویر و ریا نجات نمی دهد؛ رودربایستی در برابر همسرش و این نگرانی که از این پس ناچار باشد مدام نقش بازی کند و دست کم دو شخصیت داشته باشد نجاتش میدهد.

توصیف صحنه نبردی کوتاه که در مه آغاز می شود، در مه پایان می یابد و هیچکس به درستی نمی داند چه گذشت و چه کرد اما در انتها برای آن جشن می گیرند و در ستایش خویش کاغذ سیاه می کنند؛ در عین غرابت و مسخرگی، تصویرپردازی کم نظیر و تکان دهنده ای است از نبرد و خونریزی، از غرایز اصیل انسانی (ترس و گریز) در برابر رفتارهای مصنوعی و عاریتی(تهور و ستیز)، و از میل طبیعی انسان به دور شدن از صحنه های دردآور و پرهیز از اعمال عبث و تحمیلی: سردار می تواند از مهلکه دور بماند چون سوار است اما نفرات پیاده و مردم عادی برای تحمل منظره دهشت آور میله آهنی(که در قاموس قهرمانگیری به آن نیزه می گویند) به چنان مقادیر عظیمی پیاز احتیاج دارد که ممکن است در همه بازار تره بار یافت نشود.


این داستان کوتاه  را می توانید در زیر دانلود کنید:


s7.picofile.com/file/8245687018/%D8%B3%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B7_%D9%85%D8%AC%D8%B1%D9%88%D8%AD.pdf.html