انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: روح پسرک کنار جاده.
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
مطمئنم یکی از موضوعاتی که خیلی تکراری و مسخره شده اشباح کنار جادست.
یادمه یه بار رفته بودیم ده پدری، اسم روستا (علاقه بود). (از توابع تربت حیدریه) اونجا خونه یه بنده خدایی، شب نشینی بود.
بحث جن و اینجور چیزا پیش اومد، که یکی از قدیمیا شروع کرد یه ماجرای غم انگیز و ترسناکی رو تعریف کردن:
مدرسه روستا یه معلم جوون داشته که هر روز صبح خیلی زود که هوا هنوز تاریک بوده از تربت میرفته اون روستا برای تدریس.
یه روز اولای مهر، سوار ماشینش میشه و راه میفته، توی راه از دور کنار جاده یک پسر ۸_۹ ساله وایستاده بوده.
اون بنده خدا هم دلش رحم میاد، کنار میزنه و بهش میگه سوار شه.
ازش میپرسه کجا میره. اونم جواب میده: روستای علاقه.
بعد متوجه میشه که چون روستای خودش مدرسه نداره میره روستای اونا. که اون زمان عجیب نبوده.
اسمت چیه؟
سجاد حسینی.
بعد که میرسن تقریبا هوا روشن شده بوده، یارو در رو باز میکنه که پسره پیاده شه.
صدای تشکر کردنش رو میشنوه ولی تا بر میگرده جوابشو بده میبینه غیبش زده.
خلاصه با خودش فکر میکنه بچه ها خیلی فرزن. Big Grin
بعد که میره تو کلاس حضور و غیاب میکنه میبینه اسم سجاد حسینی اصلا تو لیست نیست. Confused
با تعجب از بچه ها میپرسه.
سجاد حسینی نیومد؟
بعد میبینه بچه ها چپ چپ نگاه میکنن.
میگن:تو این روستا سجاد حسینی نداریم.
همین الان پیاده شد خودم سر راه سوارش کردم.!
بعد که پی ماجرا رو میگره میفهمه که سجاد حسینی بیست سال پیش وقتی میرفته مدرسه توسط باباش که عملی بوده زیر گرفته شده.
بعدا که با اهالی روستا حرف میزنه متوجه میشه که خیلیا روح این پسر بچه رو دیدن، که سر گذر وایمیسته.
از وقتی این ماجرا رو شنیدم هر وقت میرفتیم روستا کنار جاده رو نگاه میکردم تا شاید روح پسره رو ببینم ولی هیچ وقت ندیدمش. Big Grin
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای