انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: ماجرای پلیسی مخصوص دخترا نیای پشیمون میشی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
سلام دوستان عزیز
اسم این داستان راز صدای پاست
امیدوارم خوشتون بیاد و نظر و سپاس فراموش نشه Heart

فصل اول
**************
تپ تپ تپ
بس ماروین بلند گفت:نانسی!این صدا اصلا شبیه صدای راه رفتن با پا نیست!
جورج فین دختر ورزشکار مو مشکی،که دخترخاله بس بود گفت:نه اصلا شبیه نیست.درواقع به نظر میرسد یکی دارد با پا کوبیدن علامت میدهد
نانسی درو با لبخندی روی لب جواب داد:شاید حرفت درست باشد.
دختر باریک اندام با موهای براق،وسط اتاق خانه درو ها ایستاد.بجز بس و جورج،هانا گروئن که خانم خانه دار مهربانی بود و از وقتی مادر نانسی مُرد با آنها زندگی میکرد هم آنجا ایستاده بود.خانم گروئن گفت:نانسی،چرا ماجرای معمای جدیدت را برای دخترها تعریف نمیکنی؟تو که دعوتشان کردی تا در حل معما کمکت کنند.
بس حرف او را قطع کرد:یک معمای دیگر؟!این یکی چی هست؟
نانسی روی یک صندلی نشست و گفت:راجع به یک آدم عجیب است.هانا دوستی به اسم خانم بیلینگ دارد که پرستار خانم کارتر است.این زن های تنها در بری ویل زندگی میکنند و گربه ایرانی پرورش میدهند.او شب ها صدای کوبیدن چیزی را از پشت دیوار ها میشنید.
جورج گفت:ارواح؟!
نانسی جواب داد:این همان چیزی است که باید بفهمیم.خانم بیلینگ میگفت صداها شبیه به صدای پا است.فکر میکنم معمای جالبی باشد... .
(06-04-2019، 11:47)F_E_M_B نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
سلام دوستان عزیز
اسم این داستان راز صدای پاست
امیدوارم خوشتون بیاد و نظر و سپاس فراموش نشه Heart

فصل اول
**************
تپ تپ تپ
بس ماروین بلند گفت:نانسی!این صدا اصلا شبیه صدای راه رفتن با پا نیست!
جورج فین دختر ورزشکار مو مشکی،که دخترخاله بس بود گفت:نه اصلا شبیه نیست.درواقع به نظر میرسد یکی دارد با پا کوبیدن علامت میدهد
نانسی درو با لبخندی روی لب جواب داد:شاید حرفت درست باشد.
دختر باریک اندام با موهای براق،وسط اتاق خانه درو ها ایستاد.بجز بس و جورج،هانا گروئن که خانم خانه دار مهربانی بود و از وقتی مادر نانسی مُرد با آنها زندگی میکرد هم آنجا ایستاده بود.خانم گروئن گفت:نانسی،چرا ماجرای معمای جدیدت را برای دخترها تعریف نمیکنی؟تو که دعوتشان کردی تا در حل معما کمکت کنند.
بس حرف او را قطع کرد:یک معمای دیگر؟!این یکی چی هست؟
نانسی روی یک صندلی نشست و گفت:راجع به یک آدم عجیب است.هانا دوستی به اسم خانم بیلینگ دارد که پرستار خانم کارتر است.این زن های تنها در بری ویل زندگی میکنند و گربه ایرانی پرورش میدهند.او شب ها صدای کوبیدن چیزی را از پشت دیوار ها میشنید.
جورج گفت:ارواح؟!
نانسی جواب داد:این همان چیزی است که باید بفهمیم.خانم بیلینگ میگفت صداها شبیه به صدای پا است.فکر میکنم معمای جالبی باشد... .

########
نظر و سپاس بدین فصل بعدیشم میذارم Shy
سپاس و نظرم دادم داستانت خوبہ بقیشم بزار لطفا!?
اینم از ادامه داستان برای شما عزیزان
#########
فصل دوم
گربه گم شده

بس و جورج مشتاق بودند که معمای صدای پا را دنبال کنند.
وقتی بس به طبقه بالا رفت،جورج به نانسی گفت:تو هنوز دربارۀ علامت دادن با صدای پایت توضیح ندادی.
نانسی خندید:مت تصمیم گرفتم رمز های مورس را یاد بگیرم.فکر کردم خیلی جالب است که بشود وقت رقص با صدای پاشنه پا پیغام فرستاد!خب دیگر،جورج تو هم برو و لباس هایت را بردار تا به بری ویل،خانه خانم کارتر و بیلینگ برویم.
در این فرصت نانسی به دفتر وکالت پدرش زنگ زد و ماجرا را برایش گفت.
پدرش خندید و گفت:خب پس نتوانستی جلوی یک معمای جدید مقاومت کنی؟امیدوارم موفق باشی عزیزم و اگر کمک خواستی حتما خبرم کن.
........
وقتی به بری ویل رسیدند،نانسی گفت:خانم کارتر در خیابان محل دوستی زندگی میکند.
وقتی خیابان و خانه را پیدا کردند،تعجب کردند.چراکه آن خانه حیاطی پر از گل و شکوفه داشت.
ناگهان گربه ای بیهوش را وسط خیابان یافتند.از قلاده ای که به آن وصل کرده بودند فهمیدند که صاحب آن خانم کارتر است.ولی آن گربه آنجا چکار میکرد؟

وقتی زنگ را زدند و با همدیگر احوالپرسی کردند،نانسی از خانم ها خواست که ماجرا را تعریف کنند...
خانم کارتر وسط حرف نانسی پرید:چگونه این گربه از گاراژی که درش قفل است و فضایی امن دارد فرار کند؟
نانسی فکر کرد:شاید کسی قصد دزدیدنش را داشته است؟و یا در گاراژ را خوب نبسته بودند.
ناگهان با جیغ خانم کارتر از جا پرید:نانسی!!گربه هایم!پنج تا از آنها را دزدیده اند!!
نانسی فریاد زد:آب بیاورید!خانم کارتر بیهوش شده است!
و همانطور که نگران بقیه گربه ها بود از محوطه خارج شد... .
***********
به زودی فصل سوم

اینم از ادامه داستان برای شما عزیزان
#########
فصل دوم
گربه گم شده

بس و جورج مشتاق بودند که معمای صدای پا را دنبال کنند.
وقتی بس به طبقه بالا رفت،جورج به نانسی گفت:تو هنوز دربارۀ علامت دادن با صدای پایت توضیح ندادی.
نانسی خندید:مت تصمیم گرفتم رمز های مورس را یاد بگیرم.فکر کردم خیلی جالب است که بشود وقت رقص با صدای پاشنه پا پیغام فرستاد!خب دیگر،جورج تو هم برو و لباس هایت را بردار تا به بری ویل،خانه خانم کارتر و بیلینگ برویم.
در این فرصت نانسی به دفتر وکالت پدرش زنگ زد و ماجرا را برایش گفت.
پدرش خندید و گفت:خب پس نتوانستی جلوی یک معمای جدید مقاومت کنی؟امیدوارم موفق باشی عزیزم و اگر کمک خواستی حتما خبرم کن.
........
وقتی به بری ویل رسیدند،نانسی گفت:خانم کارتر در خیابان محل دوستی زندگی میکند.
وقتی خیابان و خانه را پیدا کردند،تعجب کردند.چراکه آن خانه حیاطی پر از گل و شکوفه داشت.
ناگهان گربه ای بیهوش را وسط خیابان یافتند.از قلاده ای که به آن وصل کرده بودند فهمیدند که صاحب آن خانم کارتر است.ولی آن گربه آنجا چکار میکرد؟

وقتی زنگ را زدند و با همدیگر احوالپرسی کردند،نانسی از خانم ها خواست که ماجرا را تعریف کنند...
خانم کارتر وسط حرف نانسی پرید:چگونه این گربه از گاراژی که درش قفل است و فضایی امن دارد فرار کند؟
نانسی فکر کرد:شاید کسی قصد دزدیدنش را داشته است؟و یا در گاراژ را خوب نبسته بودند.
ناگهان با جیغ خانم کارتر از جا پرید:نانسی!!گربه هایم!پنج تا از آنها را دزدیده اند!!
نانسی فریاد زد:آب بیاورید!خانم کارتر بیهوش شده است!
و همانطور که نگران بقیه گربه ها بود از محوطه خارج شد... .
***********
به زودی فصل سوم
فصل سوم،صدای پا
••••••••••••••••••••••••••••••••••
نانسی نگاهی به قفل در گاراژ انداخت.چیزی نشکسته بود.هر دزدی که بود مجبور بود قفل را بشکند تا بتواند گربه ها را بدزدد.به گاراژ برگشت و دید خانم کارتر بیحال روی زمین نشسته است و خانم بیلینگ میگوید:او روی گربه هایش خیلی حساس است.ناگهان بس به نانسی گفت:خانم بیلینگ میگوید که شب ها قبل از آمدن صدای پا،صدای در گاراژ می آید و بعد صدای جیغ گربه ها می آید.
وقتی بس حرف هایش را تمام کرد خانم کارتر با بیحالی گفت:من زمان آمدن صدای پا به پایین رفتم ولی کسی را ندیدم.
نانسی به بقیه گفت:برویم بالا و کمی استراحت کنیم.
همه از پیشنهاد او استقبال کردند و به طبقه بالا رفتند...

شب بود و نانسی نمیتوانست بخوابد.روی کاناپه نشسته بود و به معمای جدیدش فکر میکرد که صدای در گاراژ آمد و بعد جیغ گربه ها را شنید.سریع به طرف گاراژ دوید و زمانی که صدای پا می آمد به آنجا رسید.صدای پا شبیه رمز مورس بود.کمی فکر کرد و فهمید که معنی آن رمز میشود:اگر میتوانی من را بگیر.
اما وقتی خواست جلوتر برود پایش روی چوبی رفت و دزد فهمید که کسی آنجاست.پس پا به فرار گذاشت و نانسی فقط توانست از پشت او را ببیند چون نور ماه کافی نبود و مرد از او خیلی دور بود.به طبقه بالا برگشت و از ایوان خیابان را نگاه کرد اما کسی نبود.پس با خود فکر کرد شاید دزد یکی از همسایه ها باشد.اما مطمئن نبود.کم کم بس و جورج و خانم بیلینگ همراه با خانم کارتر از راه رسیدند.نانسی سریع توضیح داد:من وقتی صدا را شنیدم به گاراژ رفتم و دزد را دنبال کردم.اما نتوانستم چهره او را ببینم و فقط فهمیدم که دزد مردی چهارشانه و قدبلند است.ضمنا قفل هم تغییری نکرده بود.پس من فکر میکنم دزد یک شاه کلید دارد.باید کلیدساز بیاوریم تا تمام قفل های اینجا را عوض کنم هرچند من فکر میکنم او یک مخفیگاه اینجا دارد.
جورج گفت:چطور است فردا برویم و گاراژ را بگردیم؟من که میخواهم بدانم آن مرد کجا مخفی میشود.
بس و نانسی با خوشحالی پیشنهاد جورج را پذیرفتند... .
••••••••••••••••••••••
فصل چهارم رو با سپاس و نظرات شما میذارم Heart
سپاس هاتون رو ندیدما Sad
فصل ۴
دزد باز هم می آید
//////////////////////////
نانسی کلیدسازی آورد و همه قفل های خانه را عوض کردند.حتی قفل اتاق خواب ها را.وقتی شب همه خواب بودند و نانسی میخواست بخوابد،باز هم صدای در گاراژ را شنید و صدای جیغ گربه ها بلند شد.به طرف در گاراژ دوید و دزد را ندید.با خود فکر کرد:دزد یک شاه کلید دارد و حتما با قالب مومی توانسته کلیدی بسازد که بتواند در گاراژ را باز کند...
ناگهان خانم بیلینگ و کارتر به همراه بس و جورج به گاراژ رسیدند.نانسی توضیح داد:او کلید این قفل را هم دارد و وقتی صدای پای من را شنید مخفی شد.بس،جورج،شما به من کمک میکنید که مخفیگاه آن دزد را پیدا کنیم؟
بس موافقت کرد اما جورج نه.جورج گفت:الان شب است و ما خسته ایم.بهتر است فردا بگردیم.
بس با ناراحتی گفت:اما تا آن موقع دزد رفته است.
نانسی با خوشحالی گفت:میتوانید اینجا بخوابید؟
بس و جورج با خوشحالی پذیرفتند.اما بس راضی نبود.چون میترسید شب را همراه یک دزد بخوابد.چون میدانست دزد نمیتواند با حضور آن دو از گاراژ فرار کند که ناگهان در گاراژ باز شد و مردی چهارشانه و قدبلند ظاهر شد...
آفرین دارہ جالب میشہ ادامہ بدہ! Smile
فصل ۵
در مخفی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
بس که صدای در گاراژ را شنید بیدار شد و جورج را هم بیدار کرد اما سروصدایی نکردند.مردی چهارشانه و قدبلند داخل گاراژ آمد و صدای جیغ گربه ها شنیده شد.بس بی اختیار از جا پرید و فریاد زد:تو که هستی؟
دزد که غافلگیر شده بود پا به فرار گذاشت.وقتی نانسی و دیگران در گاراژ حاضر شدند،بس گفت:جورج ترسیده بود و نمیتوانست تکان بخورد.اما من سریع گفتم تو که هستی و او فرار کرد.شبیه همان مردی بود که نانسی دیده بود،مردی چهارشانه و قدبلند.دیگر تقریبا صبح شده بود و کسی خواب نداشت.جورج گفت:الان باید دنبال مخفیگاه دزد بگردیم.مگر نه بس؟
بس هم موافقت کرد و هر سه دنبال مخفیگاه گشتند.نانسی وسط گاراژ ایستاده بود و آرام دور خودش میچرخید.دختر ها میدانستند در زمانی که او دارد بررسی میکند کسی نباید با او حرف بزند.نانسی گفت:مخفیگاه دزد جایی است که به راحتی نمیتوان پیدایش کرد.ههر یک به طرفی از گاراژ رفتند که نانسی گفت:بچه ها اینجا برآمدگی ای وجود دارد و وقتی همه با هم آن را کشیدند دری باز شد و همه به طرفی پرتاب شدند.وقتی دخترا داخل اتاق را نگاه کردند،اتاقی دیدند که در آن تختی دیدند و یک دستشویی.کتابی توجهشان را جلب کرد که نوشته بود:دفتر خاطرات گاس ونتون... .
مرسی خوب بود
سعی کن بیشتر بزاری آخہ ھم پارتھا کمہ ھم روزی یکی میزاری سعی کن لااقل 2/3 تا بزاری
4پا3
صفحه‌ها: 1 2