انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: شعر خلوت عشق
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
خـلوت عـشق:
يار باز آمد و غـم رفـت و دل آرام گـرفت
بخـت خـنديد و لـبم از لب او کام گـرفت
آن سيه پـوش چو از پـرده شب رخ بـنمود
جان من روشني از تـيرگـي شام گـرفت
تا نـهانخانه شب خـلوت عـشاق شود
که ره خـيمه که از ابر سيه فام گرفت
آسمان گـفت که با تابش خورشيد صفا
شمع انجم نـتوان بر لب اين بام گـرفت
شکرلله که پس از کـشمکش و هـم و يـقـين
لطف او داد من از فـتـنه اوهام گـرفت
غـم بـيداد خـزان دور شد از گـلشن جان
دست تا دامن آن سرو گـلندام گـرفت
خواستم راز درون فاش کـنم يار نـخواست
نگـهـي کرد و سخن شيوه ابهـام گـرفت
گـفت دور از لب و کامم لب و کام تو چه کرد؟
گـفتـمش بوسه تـلخي ز لب جام گـرفت
گـفت در آتـش هـجران تن و جانت که گـداخت؟
گـفتم آن شعـله عـشقي که مرا خام گـرفت
گـفت در محـنت ايام دلت گـشت صبور؟
گـفتم اين پـند هـم از گـردش ايام گرفت
گـفت رعـدي رقم رمز فصاحت ز که يافت؟
گـفتم از حافظ اسرار سخن وام گـرفت

غـلامعـلي رعـدي آذرخـشي