انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: داستان های کوتاه باحال+جالب+غم انگیز(تکراری نیست..............)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3
دیشب با دوستم رفته بودم رستوان، روبروی تخت ما یه دختر و پسر نشسته بودن که پسره پشتش به تخت ما بود، معلوم بود باهم دوست هستن، اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد، قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست، دختره شروع کرد به آمار دادن، سرمو انداختم پایین، دفعه بعدی تحریک شدم با نگاه بازی کردیم.


خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم، با نگاهش قبول کرد، بلند شدن، پسره جلو رفت که حساب کنه دختره به تخت ما رسید دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت.
براش نوشته بودم… “خیـلی پستی”


دخترجواني از مکزيک براي يک مأموريت اداري چندماهه به آرژانتين منتقل شد.
پس از دوماه، نامه اي از نامزد مکزيکي خود دريافت مي کند به اين مضمون:
لوراي عزيز، متأسفانه ديگر نمي توانم به اين رابطه از راه دور ادامه بدهم و بايد بگويم که دراين مدت ده بار به توخيانت کرده ام !!! ومي دانم که نه تو و نه من شايسته اين وضع نيستيم. من را ببخش و عکسي که به تو داده بودم برايم پس بفرست
باعشق : روبرت
دخترجوان رنجيـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش مي خواهدکه عکسي ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردايي ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عکس ها راکه کلی بودند باعکس روبرت، نامزد بي وفايش، دريک پاکت گذاشته وهمراه با يادداشتي برايش پست مي کند، به اين مضمون:
روبرت عزيز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قيافه تو را به ياد نياوردم، لطفاً عکس خودت راازميان عکسهاي توي پاکت جداکن وبقيه رابه من برگردان.....




یک زوج میانسال دو دختر زیبا داشتند، اما همیشه دوست داشتند تا یک پسر هم داشته باشند. آنها تصمیم گرفتند تا برای آخرین بار شانس خود را برای داشتن یک پسر امتحان کنند. زن باردار شد و یک نوزاد پسر به دنیا آورد. پدر شادمان باعجله به بیمارستان رفت تا پسرش را ببیند . پدر در بیمارستان زشت ترین نوزاد تمام عمرش را دید . مرد به همسرش گفت: به هیچ صورتی امکان ندارد که این نوزاد زشت فرزند من باشد، هر کسی با یک نگاه به چهره زیبای دخترانم متوجه میشود که تو به من خیانت کردی . زن لبخند زد و گفت: نه، این بار به تو خیانت نکردم



مرد هر کاري ميکرد که سگش را از خود دور کند فايده اي نداشت اين سگ هر کجا که صاحبش ميرفت به دنبالش حرکت ميکرد
براي اينکه از دستش خلاص شود چوبي يا سنگي را بلند ميکردو به سويش مي انداخت اما فايده اي نداشت با هر سنگي که صاحبش براي او ميانداخت چند قدمي به عقب بر ميگشت و بارديگر به دنبالش راه ميافتاد آن روز هم همين اتفاق افتاد
آنقدر مرد به کار خود ادامه داد تا هر دو به لب ساحل رسبدند و مرد از روي عصبانيت چوبي را برداشت و ضربه اي به سر سگ زد
ضربه چوب آنقدر سنگين بودکه سگ بيچاره ديگر توانايي راه رفتن نداشت
در اين هنگام موج سنگيني از دريا برخاست و مرد را به همراه خود به دريا کشانيد
مرد که شنا بلد نبود درحالي که دست و پا ميزد
از مردم درخواست کمک ميکرد اما کسي نبود که او را نجات بدهد
مرد کم کم چشمايش را بست اما احساس کرد که يک نفر او را آهسته آهسته به سمت ساحل ميکشاند وقتي که دقت کرد ديد که سگ با وفايش در حالي که خون از سرش ميچکد شلوارش را به دهن گرفته و با زحمت او را به ساحل ميکشاند
مرد در حالي که سرفه ميزد به سگش نگاه ميکرد که ببيند به کجا خواهد رفت ديد که سگ به گوشه اي رفت و آرام جان داد
دمت گرم شنيده بودمش عزيزم ولي چيزقشنگيه آي آدماي پست بسه ديگه حيا كنيد متاسفم واقعا
ممنونم گلم Heart
وای خیلی عالی بود
اون مطلب اخریت خیلی زیبا بود هنوزم دارم به خاطر این سگه گریه می کنمcrying
vaghean in akhari top bod halam az hame adam injuri beham mikhore Angry

mikham manam dastane eshghamo vasaton begam ke behm khiyanat kard 5 sal baham bodim asheghe ham bodim saniye be saniye daghighe be daghigh saat be saat baham bodim vali bade 5 sal yadesh umad ke be jaye man asheghe duste man khanoome hasti....nafahmid chie be saram ovor vaghti ke ino behem goft nafahmid ba delam ke bazi kard hichi ba zendegim ham bazi kard ba ehsasam ba ghalbam ba eshgham miduni behem chie goft ,goft komakam kun be eshgham hastoi beresAM  fkr kun eshgheton azaton darkhast kune ke ba yeki dg dustesh kunid unam kie duste khodeton nafahmid chie be saram ovor vaghti shabai ke be man zang mizad az hasti khanoom harf mizad  manam be gerye bahash harf mizadam vali nemizashtam befahme komakesh kardam goftm chun asheghetam komaket mikunam vali in rasmesh nabod azizdelam che shaba ke vasam dardo del mikard manam bekhatere inke delesh nashkane be dustam eltemas mikardam ke bahash bashe jaleb injas ke az rafigh khodamam khanjar khordam bahash bodo be man migoft nistam bahash hardoshun behem khiyanat kardan alan ke 1 sal az jodaimun migzare hanozam asheghesham hata alan ke 2 hafte dg jashne aghdame  daram degh mikunam bi un khodaya akhe mage man che gonahi karde bodam bache ha kheyli sakhte to dore namzaditon be jai ke ba namzadeton khosh bashid fkreton pishe yeki dg bashe enghad behesh fkr kunid ke hata namzadetono ham jaye eshgheton bebinid va eskme eshghetono seda bezanid be jash farhadddddddddddddddddddddddd man asheghet bodam vali to baham bad kardi didi ke un hasti ham velet kard vali man hanoz velet nakrdam hanozam to ghalbam asheghetam vali say mikunam dg nabasham chun vojode to liyaghate eshghe paki mesle mano nadashtcrying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
crying
khodaya komakam kun faramushesh kunam {hasti azat nemigzaram nemibakhshamet to mitonesti eshghamo behem bargarduni be jai ke bahash las bezani va harf az ashghe shodan bahash bezani}
بازم معرفته سگ؟خدایی حیوونا باوفاتر از دخترا نیستن؟؟؟؟
البته خودمم دخترم ولی خداوکیلی بی وفا نیستمSmile
ممنون.........واقعا قشنگ بودن مخصوصا آخریهcrying
همه بد بودن به جز اولی وسومی دومی وچهارمیTongueTongueTongueTongueBig GrinBig GrinBig Grin
اخری اشکمو در اورد
من از سگ خرگوش اسب همستر خوشم میاد +عقاب
آخی چه مرد بی رحمی
روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا. 
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:...  نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟ 
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!
صفحه‌ها: 1 2 3