انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: 《 تـصور ما از کاربران فلشخـور 》
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
این که یک دانشمند داخل انجمنی باشه که هیچ کسی به علم و درس اهمیت نمیده خیلی ازار دهندس.البته گیومرث از نظر من(رک رک بگم)مثل یک پارازیته که وسط بهترین فیلم مورد علاقت میاد. نمیتونم چیز خوبی دربارش بگم ولی بدونین که چیز های خوبشم زیاده که قابل تحمل نیست.
در مورد این شخص من حرفای زیادی دارم اما سعی می کنم خلاصه کنم
بیشتر پسرای همسن خودش به فکر دختر بازی،علفُ گُل و...هستن
اما تو....،تو ایندت روشنه
اول که اومدی فک کردم تو هم مثل بعضی افراد رهگذری و میای و میری
اما اشتباه بود
یه چیز خاص در تو وجود داره که تو رو با بقیه پسر آ متفاوت می سازه
و اون اینه تو خودتی (((:!
پس همیشه خودت باش
و در مورد علاقت به ادبیات
مطمئنم یه روزی استاد ادبیات میشی چون توانایی و پتاسیل شو داری(البته تلاش هم می خواد ) [از تو حرکت از خدا برکت]
و به نظر من ادم گوشه گیری هستی
البته واقعیت تا مجازی زمین تا اسمون فرق داره
خلاصه بِه همه ارزوهات برسی
و دست از هیچکدوم از ارزوهات ور ندار(شیخخخ(((=
خیلی گل پسره=) ذهنش بازه و روشن فکره و داره دنبال علاقش که خیلی قابل احترامه . بقول ملیکا فکر کردم قراره سریع بره و تا شبش محروم شه اما نشد و موند به سلیقه و شکل و ظاهر بقیه احترام میزاره چون مطمئنن به خودش خیلی گیر دادن و بقیه رو درک میکنه و احترام میزاره بشون و باز هم بقول ملیکا با همسناش خیلی متفاوته.
پسر مودب و خوبیه
یه حرفایی میزنه آدم نمیفهمه معنیشو
سوالای عجیب میپرسه
یه چیزی خوبی میشه آخرش و یکار خوب پیدا میکنه
میشه گف بچه مثبته
و همین برات آرزوی موفقیت دارم(=
پسرموءدب هستش
عجیب غریب در حد خودش
هفده سالشه فک کنم..
اهل قلم و کاغذ شدید (:
پیگیرد قاونونی رو خوب بلده اونم بدجور
ایشان جمع نقیضینند.

صفحه‌ی اینستاگرامشان، مهر ردّی بر خط دوم نظر ملیکا و مهر تاییدی بر حرف بذاذر است که زمانی می‌گفت «حتی خود نیچه هم به هات چیکس نه نمی‌گه.» ولی باید بپذیریم که این نه نگفتن به هات چیکس، چیزی از نیچه بودنِ جناب نیچه، کم نمی‌کند و باید خطاب به آن ذهن جهان‌سومی و خاله‌زنکم بگویم کم‌تر مردم را جاج و دسته‌بندی کند و اینکه ایزد توانا سر را آفریده است برای اینکه روی گردن باشد نه جای دیگر.

حالا همه‌ی این حرف‌هایی که من به وسیله‌شان می‌خواهم طنّازیم را نشان بدهم را اگر کنار بگذاریم، من شما را به سان زندانی‌ای می‌بینم که می‌خواهد زنجیری که به پایش بسته شده را سبک کند و زندون تنو رها کند و ای پرنده پر بگیرد و بعد هم احتمالاً پرواز را به خاطر بسپرد چون همه می‌دانیم که پرنده مردنی‌ست. (اینجا هم می‌خواستم شعر بلد بودنم را نشان بدهم. التفات نمودید؟)

بعد جدای از این ویژگی بلندپروازی و ساختار‌گریز بودن، یک ویژگی‌ای دارید که من می‌خواهم "سندرم پای بی‌قرار" بناممش. نمونه‌ی آدمی هستید که می‌داند مثل آب است و اگر یک جا راکد بماند، می‌گندد. دنبال تغییر و حرکت است. هیچوقت نقطه‌ای که در آن ایستاده را خوش ندارد. یک آواهایی هستند که از دورها هی او را می‌خوانند. این ویژگی، با تمام مثبت بودنش، می‌تواند به همان "از این شاخه با آن شاخه پریدن"ـی بیانجامد که جناب 404 گفته. چون بالاخره آدم باید یک جایی چمدانش را زمین بگذارد، کفش‌هایش را از پا دربیاورد و بماند. یک جا و یک مسیری باید باشد که آدم بالاخره به آن احساس تعلق پیدا کند. نه؟ 

یک چیزی هم که توجّه مرا جلب کرد، آن "اکسپکتو پاترونوم" است که در عنوان کاربریشان جا خوش کرده. برای کسانی که نمی‌دانند، در جهان جادویی هری پاتر موجودی به نام دمنتور وجود دارد که دارای توانایی مکیدن خاطرات شاد، امیدواری و روح خوشبختی از فرد است. دمنتورها در نهایت با بوسه‌شان روح زندگی را از درون فرد بیرون می‌کشند و قربانی به یک موجود بدون روح و شعور اندیشیدن تبدیل می‌شود. تنها راه مقابله با آن‌ موجودات، همین ورد "اکسپکتو پاترونوم" است. و من مطمئنم که این کاربر متصور، اگر ماگل نبود، قدرت لازم برای مقابله با سیاهی برتافته از دمنتورها را داشت. و حالا هم که از بخت بد، ماگل است، همگی می‌دانیم که دمنتورها گاهی در همین دنیای واقعی خودمان هم پیدایشان می‌شود و من مطمئنم این بذاذر، از آنهایی نیست که به تیغ سیاهیشان گردن بدهد.

  • اگر شخصیت کتاب بود، خودِ خودِ ماهان بود در نمایشنامه‌ی «خانه» از نغمه‌ی ثمینی. اگر از اساطیر یونان باستان بود، هرمافرودیته بود. و اگر غذا بود، آش شله قلمکار. امّا حالا فقط یک فرنود ساده‌ است. باشد که رستگار شود.
(03-09-2020، 10:10)░4░0░4░ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
اولین بار ای است که متصور میشم چون ایشان هم من را متصور شدندنی زشت است اگر من متصورشان نشندندی.

اسمشان که من را یاد سریال فاخر قهوه ی تلخ میندازندی . تا حدودی هم حرف زدنش مانند دامبول السلطنه میباشندی. در تصویر پروفایلشان هم در حال نوشیدن قهوه ای تلخ یا شاید چایی ای شیرین میباشندی. از آن عکس هایی که شاخ های فیلسوف در مجتمع ارتباطی اینستاگرام به اشتراک گذاشتندی و با یک کپشن فلسفوی و هشتگ #آرامش_ذهن ، فلان جای ملت را زخم کردندی که آره ما اهل علم و فهم و فرهنگ هستیم و شما دُگم و سنتی و عقب افتاده.

چیزی که واضح است این است که آرزوهای بزرگ (برخلاف من) دارد و حداقل تلاش میکند به آنها برسد. نمیدانم که به مسیر بیشتر اهمیت میدهد یا مقصد؟
امیدوارم در وهله ی اول مقصدش را به خوبی انتخاب کرده باشد. از این شاخه به آن شاخه پریدن مخصوصا در این برهه ی تاریخی و این محیط جغرافیایی خیلی وقت ها مسیر را میکُشد و مقصد را دست نیافتنی میکند.

وقتی همسنش بودم خیلی از مسائل و مشکلات برایم مبهم ، خاکستری و مه آلود بود. شاید هم زندگی همانقدر خاکستری باشد ولی زمان و تجربه کردن چیزهای جدید باعث پیدا شدن خیل عظیمی از سفیدی و سیاهی ها در زندگی آدم میشود. متاسفانه یکی از بَدی های مملکت نازنین ما این است که در سنینی که تازه متوجه پیچیدگی های مقاصد و فراز و نشیب های مسیر های مختلف میشویم ، از ما میخواهد که بهترین مقصد و راحت ترین راه برای رسیدن به آن را انتخاب کنیم.

پیشنهادی که من به او دارم این است که شاید بد نباشد که در کنار کتاب هایی که مطالعه میکند تعدادی سریال هم ببیند. تفاوت بسیار مهم سریال و کتاب است که تو چیزی را میبینی که کارگردان و نویسنده میخواهد ببینی. دیگر لازم نیست ساعت ها فکر کنی و قوه ی تخیل بکار بگیری و بین مولکول های صفحات تحلیل بری تا به نتیجه برسی.

بهرحال چنتا از سریال هایی که خودم از دیدنشان اخیراً لذت بردیم را ذکر میکنم:
I AM NOT OK WITH THIS  یک فصل
THE END OF THE F*** WORLD. دو فصل
FEEL GOOD  یک فصل
ANNE WITH AN E  خودم هنوز فصل اولم چون یه مقدار طولانیه
LOVE VICTOR. یه فصل

به حدل قوّه الهی / اهرِمنی

راجع به قهوه تلخ جالب بود، و راجع به این که قهوه است یا چایی باید بگم یحتمل چایی چرا که علاقه وافری بهش دارم.
راجع به این که عکس پروفایلم شبیه فیلسوف های اینستاگرمه اگه صفحه اینستاگرمم رو ببینید از نظر خود بر می‌گردید. و من از قضا اصلاً اعتماد به نفس این رو ندارم که هی من خیلی می‌فهمم و شما نه بلکه همیشه خدا برعکس بوده. ولی در هر صورت جالب بود.

راجع به این که هدف دارم بله، امّا رسیدن و نرسیدن مقوله ایست که هیچ‌وقت در نظر گرفته نمی‌شه. و همین الان که دارم این پیام رو می‌نویسم بی نهایت نگران و مضطرب و غمگینم.

این که از شاخه ای به شاخه دیگری می‌پرم رو نمی‌دونم از کجا گفتید، ولی تا حدودی نزدیکه. از یک سری جهات. که اگه حال و حوصله داشتم حتماً توضیح می‌دادم از کدام جهات.

و من فیلم بینِ خفنی هستم از قضا، خفن بودن نه به این معنا که همه چیز دیدم، امّا خوب ها رو دیدم. نه خوب های معروف نتفلیکس، خوب های غیر معروف.
سریال هایی که معرّفی کردید رو می‌شناسم امّا فقط د اند عاف د فاکینگ ورد رو دیدم که از قضا فیلم افتضاحی بود خصوصاً از لحاظ فیلمنامه. صرفاً دست گذاشته بودند روی فتیش های ما. که آره دو نفر که در دوره تینیجری هستند همه چیز را رها می کنند و می زنند به دل جاده ای که کناره هاش نخل نخل روییده و بعد دچار یک تراژدی می‌شند و فصل دوّم هم سعی داشت تراژدی رو باز تر کنه که به نظرم سریال بودنش ایده ابلهانه ای بود. مجموع ۸ اپیزودش ۲ ساعت هم نمی‌شد.

در کل از شما و تصوّراتتان کمال تشکّر را دارم. اصلاً شاید من در تصوّر شما منم و من در قالب خودم من نیست. حالا نمی‌دونم

(03-09-2020، 10:18)卐GOD_OF_CHARISMATICK卐 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
این که یک دانشمند داخل انجمنی باشه که هیچ کسی به علم و درس اهمیت نمیده خیلی ازار دهندس.البته گیومرث از نظر من(رک رک بگم)مثل یک پارازیته که وسط بهترین فیلم مورد علاقت میاد. نمیتونم چیز خوبی دربارش بگم ولی بدونین که چیز های خوبشم زیاده که قابل تحمل نیست.
سلام
دانشمند بودن از فانتزی های دوران کودکیم بود. کلاً شما و تلسکوپتان- که راجع بهش لطف کردید و در تایپک من بنده سخن گفتید- و خیلی اِلِمان های دیگر از فانتزی های دوران کودکیمه که از قضا (جبر اشعری ما را کشت) بهش نرسیدم.
امّا با این که شما با چنین صفتی من را متصوّر شدید ، خودش برای ما دل خوشیست و بسی خرسندیم.

و شاید واقعاً چیز خوبی در رابطه با من وجود نداشته باشه اگر تعریف "خوب" در فرهنگ‌نامه شما چیز دیگری باشه.

در کل فکر کنم خالص ترین بیان تصوّر رو شما کردی که خیلی به دلم نِشست. درود بر تو و صداقتت

(03-09-2020، 12:13)|ʙɪʟʟɪᴇ| نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
در مورد این شخص من حرفای زیادی دارم اما سعی می کنم خلاصه کنم
بیشتر پسرای همسن خودش به فکر دختر بازی،علفُ گُل و...هستن
اما تو....،تو ایندت روشنه
اول که اومدی فک کردم تو هم مثل بعضی افراد رهگذری و میای و میری
اما اشتباه بود
یه چیز خاص در تو وجود داره که تو رو با بقیه پسر آ متفاوت می سازه
و اون اینه تو خودتی (((:!
پس همیشه خودت باش
و در مورد علاقت به ادبیات
مطمئنم یه روزی استاد ادبیات میشی چون توانایی و پتاسیل شو داری(البته تلاش هم می خواد ) [از تو حرکت از خدا برکت]
و به نظر من ادم گوشه گیری هستی
البته واقعیت تا مجازی زمین تا اسمون فرق داره
خلاصه بِه همه ارزوهات برسی
و دست از هیچکدوم از ارزوهات ور ندار(شیخخخ(((=
از قضا من هم گل کشیدم(البتّه فقط یک بار، که فکر کنم چون ناشی بودم و بی تجربه درست و حسابی حبس نکردم و هیچ حس به خصوصی نداشتم.صرفاً فرداش چیز هایی یادم نبود) و هم از غالب دختر ها خوشم میاد‌. البتّه این مسئله رو می‌شه این طور تعبیر کرد که شاید زیبایی شناسی خوبی دارم . -حالا این به آن معنا نیست که پسر ها زیبا نیستند ها، فقط ما گرایشی نداریم-

راجع به آینده م‌، باز باید خاطر نشان کنم امشب شب خوبی نیست برای من ، و راستش معلوم نیست المپیاد ادبیات قبول می‌شم یا نه. و به هر حال قراره در ۴ ماه از انسانی به ریاضی تغییر رشته بدم و در این ۴ ماه دو سال دهم و یازدهم ریاضی رو پاس کنم. تمام کتاب هاشون رو.
و بعد برای شیمی شریف کنکور ریاضی بدم و واقعاً نمی‌دونم قراره چه اتّفاقی برام بیفته.
شاید فقط برام مهمّه احمق نباشم. تک بعدی نباشم. اقتصاد و تاریخ و منطق و فلسفه بخونم و المپیاد ادبیات بدم امّا از شیمی و حسابان و هندسه و فیزیک و امثالهم غافل نشم.
از حسرت های بزرگمم شرکت نکردن در مسابقات رباتیکه. که قراره دانشگاه شرکت کنم دوره دانشجوییش رو.
من حسرت زیاد دارم. مثلاً نقّاشیم اون قدر خوب نیست که بتونم کمیک های توی ذهنم رو بکشم.
یا من هیچ‌وقت توی بار وقتی برای دختر موردعلاقه‌م نوشیدنی می‌ریزم از دلایل سقوط دادائیسم حرف نزدم.
یا هیج‌وقت اون قدر نچرخیدم تا بالا بیارم.

این حسرت ها زیادند خصوصاً امشب که من خیلی حال خوشی ندارم.

و این که از بقیّه پسر ها متفاوتم رو زیاد شنیدم و قبول دارم امّا نمی‌دونم چرا. شاید الویّت های من فرق داره. شاید چون از کلماتی که اون ها استفاده می‌کنند استفاده نمی‌کنم (مثل حاجی و داش و ...) و همیشه سر مسئله جنسیّت همه براشون عجیبه من پسرم(اگه رابطه مجازی باشه) از اون جایی که ریش و سبلتمم هنوز درنیامده و آن چه در آمده همچو پشم کیویست.


و راستی من یه شاگرد گرفتم ، امّا روی هم رفته برای ۴ جلسه کمی کم تر از ۳۰۰ تومن پول می گیرم چون بالاخره نوجوانی هفده ساله ام که هنوز نه مدال المپیاد دارد و نه مدرک تحصیلی و صرفاً به خاطر تجربه زیستیش خرده اطّلاعاتی داره. پس‌ می‌شه گفت پیش‌بینی های شما داره درست در میاد بانو.

(03-09-2020، 12:26)Ξrιc logιc نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
خیلی گل پسره=) ذهنش بازه و روشن فکره و داره دنبال علاقش که خیلی قابل احترامه . بقول ملیکا فکر کردم قراره سریع بره و تا شبش محروم شه اما نشد و موند به سلیقه و شکل و ظاهر بقیه احترام میزاره چون مطمئنن به خودش خیلی گیر دادن و بقیه رو درک میکنه و احترام میزاره بشون و باز هم بقول ملیکا با همسناش خیلی متفاوته.

از ترکیبِ "گل پسر"خیلی خوشم اومد اون‌قدری که به عنوان تیکه ای از کلام در مکالمات روزمره‌م جای گرفته.
این که از ترکیب های امروزی مثل "روشن فکر"و "ذهن  باز"حرف زدی هم خیلی حال کردم. حالا این که واقعاً این طوره یا انتلکتیم نمی‌دونم ؛)

و آره سر علایق و ارزش های ذهنیم زیاد فیدبک های بد گرفتم به قول فرنگی ها.

و ممنونم که حسّ خوبی تزریق کردی.

(03-09-2020، 13:29)LѦԀү ԀГѦСԱLѦ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
پسر مودب و خوبیه
یه حرفایی میزنه آدم نمیفهمه معنیشو
سوالای عجیب میپرسه
یه چیزی خوبی میشه آخرش و یکار خوب پیدا میکنه
میشه گف بچه مثبته
و همین برات آرزوی موفقیت دارم(=

مودب بودن رو باهات موافقم، امّا من هم فحش می‌دم، وقت هایی که عصبانیم یا ناراحت یا مضطرب و ... به هر حال فحش بادبزن کبابه دیگه، یا شاید این نبود ضرب‌المثلش و چیز دیگه ای بود که ذهنم هندل نمی‌کنه.

سوال های عجیب؟ فکر می‌کردم هنوز نپرسیدمشون. راستش من یک بخش خیلی غریبی دارم که هنوز رو نکردم.      
ان شاءلله در روز های آتی.

و مثبتی هستم که معنای مثبت بودن رو تغییر می‌ده.

و ممنون که راجع به من امیدواری ، امیدواریت رو منتقل کردی ؛)

(03-09-2020، 13:38)Маджид Гангстер نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
پسرموءدب هستش
عجیب غریب در حد خودش
هفده سالشه فک کنم..
اهل قلم و کاغذ شدید (:
پیگیرد قاونونی رو خوب بلده اونم بدجور

هفده سالمه ای نوستراداموسِ قرن.

اهل قلم و کاغذ را ندانم از کجا فهمیدی امّا برای تایید حرفت بگم که بوی کتاب و کاغذ می‌تونه من رو به ارگاسم برسونه.البتّه ارگاسم روحی

راستی پیگرد قانونی رو هم نفهمیدم.
(03-09-2020، 14:29)Offred نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
ایشان جمع نقیضینند.

صفحه‌ی اینستاگرامشان، مهر ردّی بر خط دوم نظر ملیکا و مهر تاییدی بر حرف بذاذر است که زمانی می‌گفت «حتی خود نیچه هم به هات چیکس نه نمی‌گه.» ولی باید بپذیریم که این نه نگفتن به هات چیکس، چیزی از نیچه بودنِ جناب نیچه، کم نمی‌کند و باید خطاب به آن ذهن جهان‌سومی و خاله‌زنکم بگویم کم‌تر مردم را جاج و دسته‌بندی کند و اینکه ایزد توانا سر را آفریده است برای اینکه روی گردن باشد نه جای دیگر.

حالا همه‌ی این حرف‌هایی که من به وسیله‌شان می‌خواهم طنّازیم را نشان بدهم را اگر کنار بگذاریم، من شما را به سان زندانی‌ای می‌بینم که می‌خواهد زنجیری که به پایش بسته شده را سبک کند و زندون تنو رها کند و ای پرنده پر بگیرد و بعد هم احتمالاً پرواز را به خاطر بسپرد چون همه می‌دانیم که پرنده مردنی‌ست. (اینجا هم می‌خواستم شعر بلد بودنم را نشان بدهم. التفات نمودید؟)

بعد جدای از این ویژگی بلندپروازی و ساختار‌گریز بودن، یک ویژگی‌ای دارید که من می‌خواهم "سندرم پای بی‌قرار" بناممش. نمونه‌ی آدمی هستید که می‌داند مثل آب است و اگر یک جا راکد بماند، می‌گندد. دنبال تغییر و حرکت است. هیچوقت نقطه‌ای که در آن ایستاده را خوش ندارد. یک آواهایی هستند که از دورها هی او را می‌خوانند. این ویژگی، با تمام مثبت بودنش، می‌تواند به همان "از این شاخه با آن شاخه پریدن"ـی بیانجامد که جناب 404 گفته. چون بالاخره آدم باید یک جایی چمدانش را زمین بگذارد، کفش‌هایش را از پا دربیاورد و بماند. یک جا و یک مسیری باید باشد که آدم بالاخره به آن احساس تعلق پیدا کند. نه؟ 

یک چیزی هم که توجّه مرا جلب کرد، آن "اکسپکتو پاترونوم" است که در عنوان کاربریشان جا خوش کرده. برای کسانی که نمی‌دانند، در جهان جادویی هری پاتر موجودی به نام دمنتور وجود دارد که دارای توانایی مکیدن خاطرات شاد، امیدواری و روح خوشبختی از فرد است. دمنتورها در نهایت با بوسه‌شان روح زندگی را از درون فرد بیرون می‌کشند و قربانی به یک موجود بدون روح و شعور اندیشیدن تبدیل می‌شود. تنها راه مقابله با آن‌ موجودات، همین ورد "اکسپکتو پاترونوم" است. و من مطمئنم که این کاربر متصور، اگر ماگل نبود، قدرت لازم برای مقابله با سیاهی برتافته از دمنتورها را داشت. و حالا هم که از بخت بد، ماگل است، همگی می‌دانیم که دمنتورها گاهی در همین دنیای واقعی خودمان هم پیدایشان می‌شود و من مطمئنم این بذاذر، از آنهایی نیست که به تیغ سیاهیشان گردن بدهد.

  • اگر شخصیت کتاب بود، خودِ خودِ ماهان بود در نمایشنامه‌ی «خانه» از نغمه‌ی ثمینی. اگر از اساطیر یونان باستان بود، هرمافرودیته بود. و اگر غذا بود، آش شله قلمکار. امّا حالا فقط یک فرنود ساده‌ است. باشد که رستگار شود.
من از این که پیام های تو رو می تونم با شوقِ پیدا کردن بینامتنیت های اِبی و فروغ و نجفی و امثالهم پیدا کنم خیلی کیف می‌کنم.

و راجع به سندرم پای بی قرار ، باید بگم که خوب فهمیدید. البتّه نمی‌دونم از کجا. حدسم اینه شاید صفحه وبلاگم رو خوندید.

راجع به تعبیر اکسپکتو پاترونومی که به من نسبت دادیدش هم متشکرم چرا که واقعاً بهم چسبید.


اون نمایشنامه هم نخوندم. اصلاً نام نویسنده‌ش به گوشم نخورده بود. امّا غذا و هرمافرودیته رو می‌شناختم(توروخدا اینارم نشناس)

و آره، فرنود ساده رو خوب گفتید.

اگه حوصله داشتم بیش‌تر باهات مغازله می‌کردم.
با حضور :   دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
《 تـصور ما از کاربران فلشخـور 》 31
واای ملیکککااا*-*
یه دختر باحاله
ترکیبی از خشک و شوخه که شخصیتشو باحال میکنه*-*
اعتماد بنفس بالایی داره
اصن کارش نیس طرف مقابل کیه و آزاده و هرجور دوست میداره میحرفه و آزادیتشو دوس دارم
بنظر من مغرور نیست اصلا
قیافشم بسیار کیوت و باحاله