انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: 10 داستان ترسناک جدید و کوتاه که مو به تنتان سیخ میکند.اگه سپاس میدی بیا.
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
1-داشتم کامپیوتر بازی میکردم،بابام از پشت سر گفت:چه بازی خوبیه.
بعد صدای پدرم رو از پذیرایی شنیدم.__.
2-سر خاک یارو نشسته بودیم،بعد دیدم اونور خیابان داره چایی میخوره.
3-ساعت 1 شب از خواب بیدار شدم.فکر کردم صبحه.یه پلک زدم روز شد،من که درست نخوابیدم،دوباره شب شد.
4-تو یه بازی داشتم خون اشام هارو میکشتم.یکی با دندون های خونی بهم گفت:خوب داری مارو میکشیاااا.
5-یه سلفی توی پل سانفرانسیسکو گرفتم.نگاش که کردم دیدم بیست متر اونور تر یه ادم در حال افتادن از پل است.
6-یه یارو توی مهمونی خودکشی کرد،االبته تو دستشویی،برگشت سر میز شام،دیدم همون یارو دوباره برگشت و گفت:خب چی سفارش میدی؟
7-توی خواب تصادف کردم، نزدیک به کرج.بعد از خواب بیدار شدم،مامانم گفت:باید بریم کرج.
8-توی گوشیم یه سلفی از خودم بود،دقیق که نگاه کردم دیدم یه یارو سیاه پوست زیر تختمه.
9-توی اینه دیدم چشام خونیه،رفتم به داداشم گفتم چشام خونیه،گفت کو! من نمیبینم!بعد دیدم چشم داداشم هم خونیه.
10-من توی اتاق گفتم:چه هوای خوبیه!یه جن کنارم گفت:اره دقیقا.
سپاس بدین.
اگه واقعی بود ترسناک بود که اینا داستانه و من نترسیدم
اينا ساخته ي ذهن خب ممكنه درست باشه