انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: چشمان یخی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
پارت۱:

به نام خدا
دلوین:
تلفن رو که قطع کردم به صورت نگران دلارام خیره شدم حالم خیلی بده میشه گفت افتضاح
-دلارام: دلوین خوبی؟ چی شد ؟خواهرت چی گفت ؟
-:حالم بده باید راه برم.
طبق‌معمول که حالم بد میشد نیاز به راه رفتن تو هوای آزاد و داشتم دلارامم خوب میدونست که تو راه رفتن همه چیز و بهش میگم هیچی نگفت و همراهیم کرد. در خونه رو که بستم حس کردم دیگه توانی واسم نمونده تعادلم دست خودم نبود فقط تونستم بگم دلارام بعدم سیاهی مطلق.
دلارام:
داشتم نمای زیبای درختای پاییز و نگاه می کردم و منتظر بودم دلوین بیاد صدای بسته شدن در و بعدش صدای ضعیف دلوین که منو صدا میکرد به گوشم رسید سریع برگشتم اما دلوین نتونست خودشو نگه داره و افتاد.
رفتم سمتش
-:دلوین دلوین قربونت برم پاشو چت شد تو یهو ؟
اخ دلوین آخر این همه خودخوریات کار دست داد باید می بردمش بیمارستان اما تنهایی نمی تونستم با عجز سرمو بلند کردم که با چیزی که دیدم نیشم تا بناگوش باز شد...