انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: اگه یه زمانی یه جن خیلی ترسناک دیدی چیکار میکنی. خاطراتتون اگه جن یا روح دیدید هم بگی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3
بهترین راه اینکه ناپدید بشن برن باید بری زیر پتو
(24-10-2020، 12:20)صباnafas نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
فقط نگاه میکنم/:
shit Big Grin Big Grin
يه بار نشسته بودم  به ديوار هم تكيه داده بودم يهو صدا اومد مجيد بيا اين جا
هيچ كسي هم دورم نبود
بلند شدم الفرااااااااااااررر Big Grin
وقتي هم مي ترسم بلند صحبت مي كنم ويه چيزي رو تكرار مي كنم
(24-10-2020، 20:38)Маджид Гангстер نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
يه بار نشسته بودم  به ديوار هم تكيه داده بودم يهو صدا اومد مجيد بيا اين جا
هيچ كسي هم دورم نبود
بلند شدم الفرااااااااااااررر Big Grin
وقتي هم مي ترسم بلند صحبت مي كنم ويه چيزي رو تكرار مي كنم

منو میگی داداشم اومده بود سر خوراکیام خواستم جیغ بزنم برگشت سمتم گفتم پووففف خدا بکشتت از جن هم ترسناک تری
من یک بار که از مدرسه اومدم خونه مامان بابام خونه نبودن اول هرکاری میکردم در باز نمیشد هرچی کلید رو میچرخوندم باز نمیشد نیم ساعت پشت در بودم از اخر رفتم همسایمون گفتم درمون باز نمیشه و اون اومد کلیددو ازمن گرفت ودر رو باز کرد خیلی تعجب کردم من هرکار میکردم باز نمیشد بعد تشکر کردم ورفتم تو رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم ورفتم اشپز خونه یک چیزی خوردم قرار بود مامان بابام بیان دنبالم و بریم خونه مادربزگ مادرم چون پدربزرگ مادرم فوت کرده بود و روز دوم سومش بود بعد رفتم تو اتاقم تا لباسام رو عوض کنم دیدم یکی از عروسکام که روی میز کنار در اتاق بوده افتاده اولش یکم ترسیدم ولی بعد عرویک رو برداشتم وگذاشتم سرجاش بعد رفتم سر کمدم وقتی حاضر شدم خواستم از اتاق خارج شم دیدم دوباره همون عروسک افتاده بود خیلی ترسیدم اولش تو شک بودم و مدام به دورو برم خیره میشدم بعد یوواش عروسک رو برداشتم و گذاشتم در دورترین نقطه روی میز وسرع از اتاق خارج شدم رفتم تو حیاط بعد در حیاط رو باز کردم و منتظر شدم بعد 5 دقیقه بابام اومد و رفتیم بعد از اون دیگه اتفاقی نیفتادTelegh_59
من بودم با کلی صلوات و ایه الکرسی اون مکانو خیلی آروم ترک میکردم
فرار میکنم. یه بار داشتیم از تو پارکینگ میرفتیم طبقه خودمون که که یهو از تو واحد همکف یه صدای خنده عجیب قریبی اومد همه خوانواده شنیدن ولی بابام به حساب میخواست ماست مالی کنه تا نترسیم گفت چند جوون تو کوچه بودن اونا خندیدن. ولی خب من دقیقا جلو در خونه بودم نمیتونم حرفشو باور کنم.یه بارم تو خواب همین صحنه رو دیدم که پشت درم و میخوام درو باز کنم ولی یکی از پشت در میخنده. وای خیلی ترسناک بود
(16-11-2020، 20:11)Mahdi 1381 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
فرار میکنم. یه بار داشتیم از تو پارکینگ میرفتیم طبقه خودمون که که یهو از تو واحد همکف یه صدای خنده عجیب قریبی اومد همه خوانواده شنیدن ولی بابام به حساب میخواست ماست مالی کنه تا نترسیم گفت چند جوون تو کوچه بودن اونا خندیدن. ولی خب من دقیقا جلو در خونه بودم نمیتونم حرفشو باور کنم.یه بارم تو خواب همین صحنه رو دیدم که پشت درم و میخوام درو باز کنم ولی یکی از پشت در میخنده. وای خیلی ترسناک بود

فقط میتونم بگم پشمام
یه بار من و سلین تو خونه تنها بودیم شب شد ما هم پرهام و رامین رو بیرون کردیم از خونه یه نیم ساعت بعد برقا رفت ما هم شروع کردیم جیغ زدن یهو یکی دستشو از پشت گذاشت رو شونم برگشتم دیدم یه پارچه ست منم که تو فیلما دیده بودم روح اینجوریه بیشتر جیغ زدم روحه هم فرار کرد بعدش با گریه و زاری زنگ زدیم پسرا برگردن حالا بماند چقدر التماس کردیم بهشون (یکیش عمومه یکیش هم دوستشه )هیچی دیگه اومدن ولی من هنوزم که هنوزه میترسم تنها تو خونه بمونم فک میکنم میخواسته منو ببره
(16-11-2020، 17:25)دلارام1383 نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
من یک بار که از مدرسه اومدم خونه مامان بابام خونه نبودن اول هرکاری میکردم در باز نمیشد هرچی کلید رو میچرخوندم باز نمیشد نیم ساعت پشت در بودم از اخر رفتم همسایمون گفتم درمون باز نمیشه و اون اومد کلیددو ازمن گرفت ودر رو باز کرد خیلی تعجب کردم من هرکار میکردم باز نمیشد بعد تشکر کردم ورفتم تو رفتم تو اتاقم لباسام رو عوض کردم ورفتم اشپز خونه یک چیزی خوردم قرار بود مامان بابام بیان دنبالم و بریم خونه مادربزگ مادرم چون پدربزرگ مادرم فوت کرده بود و روز دوم سومش بود   بعد رفتم تو اتاقم تا لباسام رو عوض کنم دیدم یکی از عروسکام که روی میز کنار در اتاق بوده افتاده اولش یکم ترسیدم ولی بعد عرویک رو برداشتم وگذاشتم سرجاش بعد رفتم سر کمدم وقتی حاضر شدم خواستم از اتاق خارج شم دیدم دوباره همون عروسک افتاده بود خیلی ترسیدم اولش تو شک بودم و مدام به دورو برم خیره میشدم بعد یوواش عروسک رو برداشتم و گذاشتم در دورترین نقطه روی میز وسرع از اتاق خارج شدم رفتم تو حیاط بعد در حیاط رو باز کردم و منتظر شدم بعد 5 دقیقه بابام اومد و رفتیم بعد از اون دیگه اتفاقی نیفتادTelegh_59

خب حتما اشتباه کلید را میچرخوندی و یا کلید را بد تو درب فرو کردی و اون عرسکم خب ترسیدی و دوباره دب گذاشتی سر جاش Big Grin

(30-11-2020، 10:47)nafas.f نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
یه بار من و سلین  تو خونه تنها بودیم شب شد ما هم پرهام و رامین رو بیرون کردیم از خونه  یه نیم ساعت بعد برقا رفت ما هم شروع کردیم جیغ زدن یهو یکی دستشو از پشت گذاشت رو شونم برگشتم دیدم یه پارچه ست منم که تو فیلما دیده بودم روح اینجوریه بیشتر جیغ زدم روحه هم فرار کرد بعدش با گریه و زاری زنگ زدیم پسرا برگردن حالا بماند چقدر التماس کردیم بهشون (یکیش عمومه یکیش هم دوستشه )هیچی دیگه اومدن ولی من هنوزم که هنوزه میترسم تنها تو خونه بمونم فک میکنم میخواسته منو ببره

اولا وقتی میترسی وقتی باد هم بیاد میگی جنه ولی در صورتی که این چیز ها اگر کار بدی نکرده باشی نمیان سراغت ، چرا عموتو بیرون کردی بگو هان ؟! Angry
صفحه‌ها: 1 2 3