انجمن های تخصصی فلش خور

نسخه‌ی کامل: رمان کرم ریزی به سبک سلطنتی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2
اریل در حالی داشت از خواب غش میکرد پاشد.دست اریک رو گرفت و بلندش کرد.توماس در حالی که با رقصیدن با من اونا رو رانمایی میکرد کار رو پیش میبرد.من هم هی پای این بد بخت رو له میکردم.کلی میخندیدم و معذرت خواهی میکردم.بعد از حدود یک ساعت توماس گفت:خب میریم برای مرحله اخر.دختر خانم ها باید این ها رو بپوشید.
یه دامن بلند توری که توش سنگ بود رو داد بهمون.
من:اولن که این چرا اینطوریه؟و دومن چرا باید اینا رو بپوشیم؟
توماس:چونکه در مراسم شما لباس هایی میپوشید که بسیار سنگین هستن.باید بتونید با پوشید این نوع لباس ها رقصتون رو کنرل کنید.
من:چه مسخره....ولی خوب مجبوریم.
پسرا هی مسخرمون میکردن.
من:برید عمتونو مسخره کنید بی تربیتا!دختر که نیستید.میخوای یه لباس پرنسسی صد کیلویی برات بیارم بپوشی؟
اریانا:عه بس کنید دیگه!
بیشتر خدشون گرفت.
اریانا رف زد دم باسنشون.
اریک:باش بابا!غلط کردم.
خنده ریزی کردم.
توماس:حالا اجازه بفرمایید موزیک رو پخش کنیم.میتونید با هم برقصید.من دیگه اینجا مداخله نمیکنم.
نه نه نه!من باید با یکی از اینا برقصم.؟
من:عه توماست...نه چیزه توماس من باید برم دستشویی.بابای.
توماس:مگه قبل از اینکه دامن ها رو بپوشید نرفتید؟
من:توماسیییی لطفا بزار برممممممم.اصلا من اسهال دارم.
اون پشت داشتن میخندیدن.برای اینکه خلاص شم از رقص دو نفره حاضر بودم هر گندی بزنم.
توماس:پرنسس متاسفم.اولیا حضرت اجازه نمیدن.
من:پس چرا اونموقع گذاشت؟
هوفی کشیدم.
الن با اریل.ادوارد با اریانا.
منه بدبخت با اریک.
با استرس رفت جلو.دستشو به طرفم گرفت.اروم دستمو تو دستش گذاشتم.منو به سمت خودش کشید.تعجب ورم داشته بود.به خودم اومدم و یه دستمو گذاشتم رو شونش و یه دستمونو تو هم قفل کردیم.اونم یکی از دستاشو انداخت دور کمرم.هر دومون استرس داشتیم.ضربان قلبم رفته بود بالا.
با خودم گفتم:دنیز خودتو جم کن تا یه پسری بهت دست زد که قرار نیست ضربان قلبت بره بالا!حَوَل خانوم.
از فکر خودم خندم گرفت.
اریک:به چی میخندی؟
من:هیچی
موزیک پخش شد.
شروع کردم اروم تکون خوردن باهاش.خیلی ماهرانه مرقصید.
..............
اریک

موزیک پخش شد.با تمام توانم سعی میکردم که برقصم.بعضی اوقات پامو له میکرد.دوساعت میخندید و بعد دوباره میرقصیدیم.
سرشو اورد بالا .تاحالا توچه نکردم که چشماش مشکیه.قبلا خیلی درباره جذابیت و نایاب بودنش شنیدم ولی واقعا فکر نمیکردم که اینقدر زیبا و براق باشه!چشمای درشت و عروسکی مشکی.
با خودم گفتم:ای اریک بد بخت .هنوز 1 روز هم نگذشته از اشناییتون.جم کن خودتو.این فقط یه دختره! مثل بقیه .اسکل حَوَل.
بالاخره تموم شد رقص کوفتی.
..........................
دنیز

دلم میخواست دل و روده توماسو بیارم پایین خوردش کنم.سریعا از اونجا خارج شدم و رفتم تو اتاقم.مثل ایکنکه پدر مادر هامون هم برگشته بودن.
کمرم درد میکرد.خیلی دامنه سنگین بود.رفتم تو فکر.اریل و اریانا هر دو به مادرشون رفته بودن.چهره غربی خیلی ساده و خوشگلی داشتن.پسراشونم همینطور .ولی خوب اریک کلا باهاشون یکم فرق میکرد.مثلا اونا همه موهای موج دار داشتن ولی اریک موهاش لخت و پریشون و البته خوش حالت روی صورت ریخته بود.همه چیش کلا جذاب بود.هیکلش که اصلا نگم برات.خلاصه که برای جذب کردن یه زن هر خصوصیتی رو داره.
از فکر بیرون اومدم.کش و قوسی به کمرم دادم که اریل و اریانا در زدن و اومدن تو.
اریل:دنیززززززززززز.
من:یا خدا چی شده؟
اومد در گوشم گفت:پایه یه خرابکاره هستی؟
چون نگاهم به اینه بود تونستم قشنگ برق تو چشمام رو ببینم.
من:اره ههههههه.ولی چه خرابکاری؟
اریانا:من شنیدم تو ایران بزرگترین کلاب هست.درسته؟
من:اره
اریل:من میگم یواشکی بریم اونجا.شنیدم خیلی خوبه!چون همیشه پارتی دارن.
من:ولی مامان بابام اجازه نمیدن.
اریانا:خوب خنگه مامان بابای ما هم اجازه نمیدن.میخوایم یواشکی بریم.
من:جون من؟پایهم!
اریل:بریم یه دو سه ساعتی بعد بیایم.
من:حالا چطور بریم؟
اریانا:لباس میپوشیم یواشکی میریم دیگه.
یکم فکر کردم.یه راه برای خارج شدن از قصر بدون اینکه کسی بفهمه بود.ولی یکم ریسکی بود.
من:زودی لباساتونو بپوشید که بریم.من به راه بلدم.
ذوق کردن و رفتن سمت اتاقاشون.
تا حالا به سرم نزده بود که برم کلاب.خلاصه رفتم سمت کمدم..دقیقا نمیدونستم چی برای همچین چاهایی لازمه که بپوشی.یه شرتک مشکی با یه تاپ مجلسی طور سفید پوشیدم.پاهام خیلی سفید ناناز بودن.خیلی بهم میومد.موهامو صاف کردم و چتری هامو مرتب کردم.یه ارایش ملیح کردم.یه کت بلند داشتم.پوشیدمش.کلاهشو کردم سرم.امیدوارم کسی نفهمه.اریل و اریاا اومدن.خیلی خوشگل شده بودن.یه لحظه حسودیم شد.
کلاه کتاشونو کردن سرشون .
من:باید از در مخفی بریم.
ابرو هاشون پرید بالا.
یه هو در باز شد.هل شدم.
اریک بود.
من:در میزدی حد اقل.
خندید و گفت:این چیه پوشیدید؟کجا میخواید برید؟
اریل رفت سمتش و گفت:به کسی نگیه!میخوایم بریم کلاب.
اریک:واقعا؟پس منم میام.
اریانا:نخیر هرگز.
اریک:پس به مامان میگم.
اریل:باش بابا؟!ابرومونو نبریا!بدو برو لباس بپوش.
سری تکون داد و رفت.
اریانا:ارریل قرار بود ما تنهایی بریم.
من:بچه ها ول کنید.
یکم منتظر شدیم که اریک هم اومد تو اتاق.جذابیت و هات بودن ازش میبارید.دهنم وا مونده بود.
من:خوب بریم دیگه.
پشت کمد ارایشوم یه در مخفی بود.که فقط بابا ازش خبر داشت.چون خودش برام درستش کردم بود.
بازش کردم.دهنشون وا مونده بود.
اریل:عین تو فیلماست!
خندیدن و رفتن تو اتاق مخفی.
رفتم و درو بستم.
یه سرسره بود اونجا ک از داخل ساختمون قصر به باغ پشتی قصر میرفت.
اریانا که هیجان زده همون موقع رفت.
ما هم پشت سرش.رفتیم تا توی باغ از سرسره اومدیم بیرون.
اریل:ناموسا خییلی حال داد.
من:خوب از در میریم بیرون.ایتسگاه تاکسی هوایی نزدیکه.میریم اونجا سوار میشیم مییریم .
موافقت کرد و رفتیم.





ببخشید بابت تاخیر.واقعا متاسفم)
میزاری ادامشو؟
(30-07-2021، 2:26)ɱơཞɖɛɱơɬɛɧąཞɛƙ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
میزاری ادامشو؟

اره احتمالا فردا اپلود کنم ایدم امشب
(30-07-2021، 22:33)S♢LΛR نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
(30-07-2021، 2:26)ɱơཞɖɛɱơɬɛɧąཞɛƙ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
[ -> ]
میزاری ادامشو؟

اره احتمالا فردا اپلود کنم ایدم امشب

ممنون اخه رمان واقعا خوبیه اما فواصل بیش زیاده سعی کن اینو کمتر کنی مرسی Heart
صفحه‌ها: 1 2